عقائد محمدبن عبدالوهاب
پايه هاي سست وهابيت بنا نهاده شده تا بنيادهاي استوار اعتقادي اسلام را ريشه کن سازد؛ گواه اين ادعا آن است که مقتولان به دست وهابيون، تنها مسلماناني موحد هستند که به يگانگي حق شهادت مي دهند و محمد صلی الله عليه و آله را پيامبر او ميدانند و فقط به اين گناه کشته مي شوند که به مذهب اختراعي محمد بن عبدالوهاب تن نداده اند. اين شيوة تندروهايي به ظاهر مسلمان است که در برابر جنايت هاي صهيونيست ها در فلسطين و ... سکوت اختيار کرده اند و در عوض مسلمانان را به جرم زيارت قبر پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله و توسل به اهل بيتش، سر از تن جدا مي کنند. قتل، غارت، هتک حرمت و شرارتهاي اين فرقه ضاله سالهاست سايه به سايه مسلمانان را تعقيب ميکند و با حمايت آل سعود، در جهان ريشه ميدواند. نوشتار زير نيم نگاهي است به گوشه اي از جنايت هاي اين فرقه در قبال مسلمين و به ويژه شيعيان؛
ابن تيميه؛پایه گذار اصلی عقائد وهابيت
در آغاز قرن هشتم هجری، فردی موسوم به احمد بن تيمه، بر برخی سنن و عقاید رایج مسلمانان انگشت اعتراض نهاد و گرایش به آنها را مایه شرک و دوری از توحيد پنداشت. در نتيجه عالمان و فقيهان مذاهب مختلف بر او سخت گرفتند و وی را طرد و حبس کردند تا اینکه در زندان در گذشت.
احمد بن تيمه ، در سال 661 هجری قمری پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد در حرّان که از توابع شام است، به دنيا آمد. تحصيلات نخستين را تا 17 سالگی در آن سرزمين به پایان برد. در آن روزگار که حمله مغولان به اطراف شام، ترس عجيبی در دلها افکنده بود، خانواده ابن تيمه، حرّان را به سوی دمشق ترک کردند و در آنجا اقامت گزیدند. تا سال 698 ه ق چيزی از احمد شنيده نشد؛ ولی از آغاز قرن هشتم ه . ق افکار مخرب وی ظهور و بروز یافت . به خصوص زمانی که ساکنين حماة از وی خواستند، آیه " الرحمن علی العرش استوی " را تفسير کند. وی در تفسير این آیه، برای خداوند جایگاهی در فراز آسمانها که بر عرش و سریری متکی است، تعيين کرد. انتشار پاسخ ابن تيمه در دمشق و اطراف آن غوغایی به راه انداخت؛ به طوری که علمایی چون جلال الدین حنفی، قاضی وقت، محاکمه وی را خواستار شد. ابن تيمه، پيوسته افکار عمومی را به نظرات خلاف مشهور و رایج خود متشنج و پریشان می کرد، تا اینکه بالاخره در سال 705 ه. ق در دادگاه محکوم و به مصر تبعيد شد. وی در سال 707 از زندان آزاد شد و سال 712 به شام بازگشت و در آنجا به نشر افکار و نظریات خود پرداخت تا اینکه مجدداً در سال 721 به زندان محکوم شد و در سال 728 در زندان مرد .
اندیشه های باطل ابن تيمه، پس از مرگ وی نابود نشد و برخی شاگردان او مسير استادشان را طی و مذهب وی را ترویج کردند. البته بحث ها و آموزه های آنان به شکست انجاميد و چندان اثری در ميان مسلمانان نداشت ؛ تا اینکه حدود پانصد سال بعد، آرای وی توسط فردی معروف به عبدالوهاب، از انزوا و گمنامی به در آمد و با ترویج آن به وسيله قدرت شمشير، موجی نو از تفرقه و کشتار ميان مسلمانان به راه انداخت.
مسلک وهابيت را محمد بن عبدالوهاب نجدي (متوفي 1206 ق) پديد آورد؛ اما به قطع ميتوان ادعا کرد که اساس اعتقاد وهابيون را آرا و افکار ابن تيميه تشکيل مي دهد. ابن تيميه نيز، تحت تأثير احاديثي از احمد حنبل، پيشواي حنابله ( متوفي 241 ق ) اعتقادات خود را شکل داده و از پيروان مذهب حنبلي به شمار مي آيد.
به هر تقدير محمد بن عبدالوهاب در برخي اعتقادات خويش با ابن تيميه مشترک بود؛ از جمله اين که عموم مسلمين را کافر و مشرک مي پنداشت و همه بلاد اسلامي حتي مکه و مدينه را که به تصرف وهابيون در نيامده بود، دارالکفر مي ناميد. همچنين جنگ با مسلمانان و اشغال اماکن مقدس و تخريب شعائر اسلامي را بر پيروان خود واجب مي دانست. اين اعتقادات او پايه گذار جنايت هاي کنوني وهابيت در جهان است. افزون بر اين، محمد بن عبدالوهاب به شدت مردم را از زيارت قبر پيامبر صلی الله عليه و آله منع مي کرد؛ به طوري که نقل شده: گروهي از مردم احساء به زيارت قبر پيامبر صلی الله عليه و آله رفتند. وقتي شيخ محمد از اين امر آگاه شد و نيز شنيد که محل عبور آ نها از درعيه (مقر محمد بن عبدالوهاب ) است، دستور داد ريش زائران احسايي را بتراشند و در فاصله درعيه تا احساء آنها را وارونه سوار بر مرک بها کنند!
محمدبن عبدالوهاب همچنين از فرستادن صلوات بر پيغمبر، نهي مي کرد، از شنيدن آن بسيار ناراحت مي شد و صلوات فرستنده را به شديد ترين وجه مجازات مي کرد، تا جايي که يك بار به دستور او مؤذن نابينايي را که صوت خوشي داشت، به جرم صلوات بر پيامبر صلی الله عليه و آله به قتل رساندند.
وي، بسياري از کتا بهاي مربوط به صلوات بر پيغمبر( مانند دلائل الخيرات، تأليف محمد بن سليمان جزولي ) را سوزاند. همچنين کتابهاي بسياري از فقه و تفسير و حديث را که با اعتقاداتش مخالف بود به آتش کشيد و به پيروانش اجازه داد تا قرآن را مطابق مهم خود تفسير کنند.
پرواضح است که پيروان وهابيت نيز با تمسک به انديشه ها و اعمال پيشوايان خود، به مبارزه با اعتقادات مسلمين مي پردازند و در اين راه از هيچ جنايتي پروا نمي کنند.
نکته بسيار عجيب و غير قابل هضم در این کار، جریان فتوای محمد بن عبدالوهاب به تکفير مسلمانان جهان و تشویق پيروان خویش، به قتل و غارت آنان، به اتهام شرک و بت پرستی است که صحنه های جانگدازی در طول دو قرن اخير پيش آورده است. چنين فتوایی در ميان پيروان ادیان الهی کمتر سابقه دارد.خشونت و وحشی گری که در ذات این مکتب نهفته و مظاهر آن در حمله و کشتار بی سابقه مردم مظلوم کربلای معلا، در سال 1343 ه ق که حدود 7000 نفر از علما، سادات و مردم را قلع و قمع کردند، نمودار گشته است.
بدین ترتيب شاهد آن هستيم که متاسفانه چگونه بر جنایات محمد بن عبدالوهاب و حاکمان سياسی هم عصرش، نام جهاد فی سبيل الله و اصلاح دینی نهاده میشود و تصرفات سياسی صبغه مذهبی می یابد. این است که از همان ابتدا، حکومت سعودی با وهابيت پيوندی عميق خورده، هر یک از این دو برای تقویت خود، به دفاع و طرفداری از دیگری میپردازند.
از مهمترین اصول مذهب وهابيون، تکفير مسلمانان دیگر و هر مسلمانی است که با عقيده آنان هم رأی نباشد. برای تصریح نظر وهابيون به سخنانی از عبدالوهاب استناد می شود:
" کسانی که به غير خدا متوسل می شوند همگی کافر و مرتد از اسلام هستند و هر کس که کفر آنان را انکار کند، یا بگوید که اعمالشان باطل است؛ اما کفرنيست، خود حداقل فاسق است و شهادتش پذیرفته نيست و نمی توان پشت او نماز گزارد. در واقع دین اسلام، جز با برائت از اینان و تکفيرشان صحيح نمی شود. انسان با ظلم از اسلام خارج می شود و به فرموده قرآن " ان الشرک لظلم عظيم " ( لقمان/ 13 )
اینکه به ما میگویند: ما مسلمانان را تکفير میکنيم، سخن درستی نيست، زیرا ما جز مشرکان، را تکفير نکرده ایم ."
محمد بن عبدالوهاب در پاسخ به کسانی که میگویند: تکفير مسلمانان با انجام گناه جایز نيست می گوید:
" مسلمانان با شرک کافر میشوند... در ضمن بسياری بوده اند که اهل شریعت و نماز و روزه و مجاهده بودند؛ اما در عين حال، اهل آتش و عذاب بودند. از جمله، منافقان و خوارج که علی ( عليه السلام ) با آنان جنگيد. همچنين کسانی که درحق علی ( عليه السلام ) غلو کردند، به فرمان علی (عليه السلام ) سوزانده شدند. نيز اهل رده که زکات نمی پرداختند و صحابه با آنها جنگيدند، همه از این دسته اند ."
بطلان این سخنان بر همگان آشکار است؛ با این همه، دلایلی را در رد آنها بيان میکنيم.
شيخ سليمان بن عبدالوهاب در کتاب الصواعق الالهيه، در تعریف کفر چنين آورده است :
" کفر زمانی حاصل می شود که انسان با زبان ، سب حضرت رسول کرده، از دین بيزاری بجوید، یا آگاهانه انکار احکام دین کرده و کفر را بر ایمان ترجيح دهد. این کفری است که هر مسلمانی بر آن صحه میگذارد."
همچنين او به برادر خود محمد بن عبدالوهاب چنين ایراد می گيرد :
" اعمالی همچون نذر، ذبح، توسل، تبرک به قبور و...، بر فرض آنکه حرام باشند، دليلی در شرع وجود ندارد که این اعمال را شرک، آن هم شرک اکبری که قرآن موجب حبط عمل میداند، بر شماریم و به واسطه آن خون و مال مسلمانی را حلال کنيم."
وهابيون که هميشه دیگر مسلمانان را به خوارج تشبيه میکنند، خود وضعيتی مشابه آنان دارند، زیرا روش، فتاوا و سياستی که در قبال امت اسلام در پيش گرفتند، در امتداد روش خوارج است، زیرا همانند خوارج، برداشتی غلط و بسته از اسلام، قرآن و خلافت الهی دارند و از روی جهل و بی خردی، به تکفير مسلمانان پرداخته، ریختن خون و غارت اموال آنان را مباح می دانند.
منبع: نرم افزار ابوتراب
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب
نظرات