نگاهی به زندگی اویس قرنی :
شيخ مفيد ميگويد: در جنگ صفّين چون حضرت در ذى قار براى اخذ بيعت نشسته بود گفت: يَأْتِيكُمْ مِنْ قِبَلِ الْكُوفَة أَلْفُ رَجُلٍ لَا يَزيدونَ رَجُلًا وَ لَا يَنْقُصُونَ رَجُلًا يُبَايِعُونِى عَلَى الْمَوْتِ. «از جانب كوفه اينك هزار مرد مىآيند نه يكنفر كمتر و نه يكنفر بيشتر، و همگى با من براى مردن و شهادت در راه خدا بيعت مىكنند».
ابن عبّاس ميگويد: من از اين كلام در وحشت افتادم و ترسيدم كه اين جماعتى كه مىآيند شايد كمتر باشند از اين عدد و يا بيشتر باشند و در اينصورت امر ما بر ما فاسد ميشود، و پيوسته مهموم و مغموم بودم زيرا وظيفه و شأن من اين بود كه بايد قوم را سرشمارى كنم، اين غُصّه و همّ من ادامه داشت تا اوايل آن جمعيّت آمدند و من شروع نمودم به شمارش آنها، و يكايك را با دقّت شمردم نهصد و نود و نه مرد بود و ديگر آمدن آنها منقطع شد و كسى نيامد. با خود گفتم: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، على چه انگيزهاى داشت كه اينطور بگويد و واقع نشود؟
در اين ميان كه در حيرت و تفكّر غوطه ميخوردم ناگهان مردى را ديدم كه از دور به سمت ما مىآيد. آمد تا نزديك شد ديديم مردى است پياده، و بر تنش قبائى است پشمينه، و با اوست شمشير او و سپر او و ظرف كوچك چرمينه. يكسر بسوى أمير المؤمنين عليه السّلام رفت و گفت: امْدُدْ يَدَكَ ابَايِعْكَ. «دستت را جلو بياور تا با تو بيعت كنم».
أمير المؤمنين عليه السّلام فرمود: عَلَى مَ تُبَايِعُنى. «بر چه چيز با من بيعت ميكنى»؟
گفت: عَلَى السَّمْعِ وَ الطَّاعَة وَ الْقِتَالِ بَيْنَ يَدَيْكَ حَتَّى أمُوتَ أوْ يَفْتَحَ اللهُ عَلَيْكَ. «بيعت ميكنم كه گوش بر فرمان تو دهم و بر آنكه فرمانت را اطاعت كنم و بر آنكه در برابر تو جنگ و كارزار كنم تا آنكه بميرم و يا اينكه خداوند فتح و نصرت را نصيب تو فرمايد».
أمير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اسمت چيست؟ گفت: اويْس. حضرت فرمود: أنْتَ أُوَيْسُ الْقَرَنِىُّ. «تو اوَيس قرنى ميباشى»؟ گفت: آرى.
أمير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اللَهُ أَكْبَرُ، أخْبَرَنِى حَبِيِبى رَسُولُ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ: أَنِّى ادْرِكُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِهِ يُقَالُ لَهُ: أُوَيْسُ الْقَرَنِىُّ، يَكُونُ مِنْ حِزْبِ اللهِ وَ رَسُولِهِ، يَمُوتُ عَلَى الشَّهَادَة، يَدْخُلُ فِى شَفَاعَتِهِ مِثْلُ رَبِيعَة وَ مُضَرَ، اللهُ أكْبَرُ. «حبيب من رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم به من خبر داده است كه من در مىيابم و ادراك مىنمايم مردى را از امّت او كه به او اوَيْس قَرَنى گفته ميشود و او از حزب خدا و رسول اوست. مرگش به صورت شهادت است و او به مقدار كثرت أفراد دو قبيله رَبيعه و مُضَر از مردم شفاعت ميكند».
ابن عبّاس گفت: بالحوق اوَيْس و تمام شدن عدد هزار مرد، فَسُرِىَ وَ اللهِ عَنِّى.«سوگند به خدا غصّهام رفت».
اويس قرن يكى از زهّاد ثمانيه است كه شبى را به ركوع و شبى را به سجده مىگذرانيد. آنقدر تابش نور حقيقت در دل او اثر گذارده بود كه با آنكه خدمت رسول الله نرسيده بود چنان اتّصال باطنى داشت كه وقتى كه دندان پيامبر در احد شكست، دندان او در وطن خود شكست.
از رسول الله صلّى الله عليه و آله روايت است كه:
أنَّهُ كانَ يَقولُ: تَفُوحُ رَوائِحُ الجَنَّة مِن قِبَلِ قَرَنٍ. وا شَوقاهْ! إلَيكَ يا اوَيسُ القَرَنِىُّ! ألا و مَن لَقِيَهُ فَليُقرِئهُ مِنِّى السّلامَ! فَقِيلَ: يا رَسُولَ اللهِ! و مَن اوَيسٌ القَرَنِىُّ؟ قالَ صلّى الله عليه و آله: إن غابَ عَنكُم لَم تَفتَقِدُوهُ، و إن ظَهَرَ لَكُم لَم تَكتَرِثُوا؛ بِهِ يَدخُلُ الجَنَّة فى شَفاعَتِهِ مِثلُ رَبِيعَة و مُضَرَ، يُؤمِنُ بِى و لا يَرانِى، و يُقتَلُ بَينَ يَدَىْ خَلِيفَتِى أمِيرِالمُؤمِنِينَ عَلِىِّ بنِ أبِىطالِبٍ عليه السّلام فى صِفِّينَ.( بحار الأنوار، ج 42، ص 155 به نقل از انوار الملکوت علامه طهرانی ج2)
" رسول خدا مىفرمود: بوهاى خوش بهشت از جانب قرن به مشام مىرسد. چقدر اشتياق ديدار ترا دارم اى اويس! آگاه باشيد: هر كس او را زيارت كرد سلام مرا به او برساند. سؤال شد اى رسول خدا مگر اويس قرن كيست؟ فرمود: شخصى است كه اگر از شما پنهان بماند گويا كسى را گم نكردهايد و اگر در ميان شما باشد چندان به او اعتنائى نمىكنيد و بهاء نمىدهيد. بواسطه شفاعت او در روز قيامت همانند تعداد افراد قبيله ربيعه و مضر به بهشت مىروند. به من ايمان آورده است درحاليكه مرا نديده و در ركاب خليفه من أميرالمؤمنين على بن أبىطالب عليه السّلام در جنگ صفّين به شهادت خواهد رسيد."
شغلش شترچرانى بود و ارتزاقش از آن بود. مادرى داشت كه بسيار به او علاقهمند بود. از مادر اجازه خواست كه رخصتش دهد تا به خدمت رسول الله برسد. مادر نيم روز به او اجازه داد كه در مدينه خدمت پيغمبر برسد و زياده توقّف نكند، و اگر پيغمبر در مدينه نبود مراجعت نمايد. اويس بسوى مدينه آمد و از رسول الله تفحّص كرد، گفتند پيغمبر در مدينه نيست. يكى دو ساعت توقّف نموده روى اطاعت امر مادر مراجعت كرد. چون حضرت به مدينه مراجعت كردند، فرمود: اين نور كيست كه در اين خانه مىنگرم؟! گفتند: شتربانى كه اويس نام داشت آمد و باز شتافت. حضرت فرمودند: در خانه ما نور خود را به هديه گذاشت و رفت. عمر خواست او را ملاقات كند و سلام پيغمبر را به او برساند، به او گفتند:
تَسألُ عَن رَجُلٍ لا يَسألُ عَنهُ مِثلُكَ. قالَ: فَلِمَ؟ قالُوا: لأنَّهُ عِندَنا مَغمُورٌ فى عَقلِهِ، و رُبَّما عَبِثَ بِهِ الصِّبيانُ. فَبَلَّغَهُ عُمَرُ سَلامَ النَّبِىِّ صَلَّى اللهُ عَلَيه و آلِهِ، فَخَرَّ اوَيسٌ ساجِدًا و مَكَثَ طَوِيلًا ما تَرَقَّى لَهُ دَمعُهُ حَتَّى ظَنُّوا أنَّهُ ماتَ.( بحار الأنوار، ج 42، ص 156 به نقل از انوار الملکوت علامه طهرانی ج 2)
" سؤال مىكنى از كسى كه مانند تو از يك چنين فردى سؤال نمىكند، عمر گفت: براى چه؟ گفتند: زيرا او نزد ما فرد كم عقل و كوته فكرى بحساب مىآيد و گاهى كودكان با او سربسر مىگذارند. پس عمر سلام رسول خدا را به او رسانيد. پس اويس به حال سجده بروى زمين افتاد و به مدّت زيادى در سجده بود و همينطور اشك از چشمانش جارى بود تا اينكه بعضى گمان كردند روح از بدنش مفارقت كرده است."
و از «أعلام الدّين» از اويس نقل است كه:
إنّه قالَ لِرَجُلٍ سَألَهُ كَيفَ حالُكَ؟ فَقالَ: كَيفَ [يَكُونُ] حالُ مَن يُصبِحُ يَقولُ لا امسِى، و يُمسِى يَقولُ لا اصبِحُ، و يُبَشَّرُ بِالجَنَّة و لا يَعمَلُ عَمَلَها، و يُحَذَّرُ النّارَ و لا يَترُكُ ما يُوجِبُها! و اللهِ إنَّ المَوتَ و غُصَصَهُ و كُرُباتِهِ و ذِكرَ هَولِ المُطَّلَعِ و أهوالِ يَومِ القِيامَة لَم تَدَعْ لِلمُؤمِنِ فى الدُّنيا فَرَحًا، و إنَّ حُقُوقَ اللهِ لَم تَبقَ لَنا ذَهَبًا و لا فِضَّة، و إنَّ قِيامَ المُؤمِنِ بِالحَقِّ فى النّاسِ لَم يَدَعْ لَهُ صَدِيقًا، نَأمُرُهُم بِالمَعرُوفِ و نَنهاهُم عَنِ المُنكَرِ فَيَشتِمُونَ أعراضَنا و يَرمُونَنا بِالجَرائِمِ و المَعايِبِ و العَظائِمِ و يَجِدُونَ عَلَى ذَلِكَ أعوانًا مِنَ الفاسِقِينَ؛ إنَّهُ و اللهِ لا يَمنَعُنا ذَلِكَ أن نَقُومَ فيهِم بِحَقِّ اللهِ تعالى! (بحار الأنوار، ج 72، ص 367 به نقل از انوار الملکوت علامه طهرانی ج2)
" به شخصى كه از او سؤال كرده بود حالت چگونه است پاسخ داد: چگونه باشد حال كسى كه صبح از شبش خبر ندارد و شب از صبح بىاطّلاع است. بشارت بهشت به او دادهاند ولى او عامل براى بهشت نيست و از نار او را ترساندهاند وليكن از امورى كه او را به دوزخ مىكشاند پرهيز ندارد. قسم به خدا كه مرگ و ناراحتيها و گرفتاريهاى آن و يادآورى روياروئى با خداى مطّلع و آگاه بر همه چيز و قضاياى روز قيامت ديگر براى مؤمن در دنيا خوشى نمىگذارد. و حقوق الهى طلا و نقرهاى را براى ما بجاى نگذارده است. و پرداختن به حقّ در دنيا دوست و رفيقى براى مؤمن باقى نمىگذارد. ما آنان را به معروف امر مىكنيم و از كار زشت نهى مىنمائيم و آنان با دشنام به نواميس ما و تهمت به امور منهيّه و خلاف و عيوب و گناهان كبيره از ما استقبال مىكنند. و بواسطه اين كار يارانى را از فسّاق و فجّار بدست مىآورند وليكن تمام اين مصائب و گرفتاريها ما را مانع نمىشود كه از پرداختن به حقّ و اظهار حقّ در راه خدا سر باز زنيم و مقهور و مغلوب كردار زشت و ناپسند ايشان شويم."
گاهى كه حضرت رسول از جانب يمن استشمام نفحات انفاس او نمودى فرمودى:
إنّى لأنشُقُ رَوحَ الرَّحمانِ مِن طَرَفِ اليَمَنِ.
" من نسيم رحمت خدا را از جانب يمن استشمام مىكنم.
أصبَغ بن نُباته گويد: در صفّين علىّ فرمود: كيست با من به مرگ بيعت كند؟ نود و نه كس بيعت كردند. فرمود: كيست كه عدد را تمام كند؟ اين وقت مردى را ديديم كه جامه از صوف بس خلق و كهنه در بر دارد بيامد و با على بيعت كرد و تيغ بركشيد و به جنگ در آمد و مردم را به جنگ تحريص همى نمود تا خدنگى بر قلب او آمد و همانجا فوت كرد؛ و او اويس قرنى بود رضوان الله عليه. (ناسخ التواريخ، جلد أميرالمؤمنين، جزو 2،ص 15 به نقل از انوار الملکوت علامه طهرانی ج2)
منابع:
امام شنا سی،علامه طهرانی، ج 12 ( بر اساس نرم افزار مجموعه آثار علامه طهرانی )
انوار الملکوت، علامه طهرانی، ج2 ( بر اساس نرم افزار مجموعه آثار علامه طهرانی )
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب
نظرات
و هر بار بیش از پیش به او حسرت خورده ام
ممنون كه به وبم سر ميزنيد
موفق باشيد
ممنون كه افتخار ميىيى به وبم سر ميزنيد
قلمتان مستدام
یا علی