عارفى ربانى و صاحب مقام علم و عمل و كرامات است. از فيض محضر و انفاس قدسيه حضرت باقر- عليه السّلام- بهره مند گرديد و با فضيل بن عياض و ابو يوسف غسولى صحبت داشت. گفته اند به ملاقات حضرت خضر- عليه السّلام- نيز نايل آمده است. ابراهيم ادهم در سال 166 از دار دنيا رحلت نمود. درباره ى مزار و محلّ دفن وى اختلاف است. برخى گفته اند در آخر عمر ناپديد شد و اثرى از وى نيافتند؛ بعضى نوشته اند: در جزيره اى از دنيا رفته و پيكرش رابه شهر صور در جنوب لبنان حمل، و در «مدفله» به خاك سپرده اند. بنابر نقل ديگر: مزارش در «عَسْقَلان»، و به عقيده ى عده اى در «بغداد» و بنابر قولى در «شام» قرار دارد؛ و بعضى هم گفته اند: در منطقه «خاكِ لوط» كرمان فرو رفته و مردم را فرو برده، و خود گريخته و از فلق نجات يافته و در آنجا وفات كرده است.
درباره ى سبب توبه ى وى امورى ذكر شده كه شايسته است به تراجم رجوع شود.
گفتار
- «سه حجاب بايد از پيش دل سالك برداشته شود تا درِ دولت به رويش گشاده گردد:
اول آن كه: اگر دو عالم را به عطاى ابدى به وى دهند، شاد نگردد؛ زيرا به موجودى شاد گشته و هنوز حريص است، «والحريصُ محرومٌ.»؛ (و حريص محروم است.)
دوّم آن كه: اگر هر دو عالم براى او باشد و از او بستانند، [با بى چيزى] اندوهگين نگردد؛ زيرا اين نشان سخط است، «والسّاخط معذَّب.»؛ (ناراضى در عذاب است.)
سوّم آن كه: به هيچ مدح و تعريفى فريفته نشود؛ زيرا اين فريفتگى از پست همّتى است، و پست همّت از رسيدن به مقامات، محجوب است. سالك بايد عالى همّت باشد.
«و دليلُ ذلك كلِّه قولُه تعالى لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ.»(حدید/23)
و دليل همه ى اينها فرمايش خداوند متعال است كه مى فرمايد: «تا از آن چه از دستتان رفته، اندوهگين نگرديد، و بر آن چه خداوند به شما عنايت فرموده، خوشحال نباشيد».
- «چهار مركب دارم: چون نعمتى پديد آيد بر مركب شكر نشينم و به پيشوازش روم؛ و چون طاعتى پيش آيد بر مركب اخلاص؛ و چون بلايى، بر مركب صبر؛ و چون معصيتى، بر مركب توبه نشينم و استغفار نمايم.»
- «خدا را باور نكرده كسى كه شهرت به علم و عمل و كرم را دوست داشته باشد.»
- «علم را براى عمل طلب كنيد.»
- «از علامت عارف آن است كه بيشتر همّش خير و عبادت باشد و بيشتر كلامش ثنا و مدح.»
- «سنگين ترين اعمال در ميزان، سنگين ترين آنهاست بر بدنها. كسى كه سر و كارش با عمل و مزد آن است و كسى كه عملى انجام نداده، هر دو تهيدست از دنيا مى روند.»
- «ما قاسَيتُ شيئاً مِن أمر الدّنيا أشدَّ علىَّ مِن نفسى، مرّةً علىَّ، و مرةً لى؛ و أمّا هوآئى فقد واللَّه استعنتُ باللَّه عليه فأعاننى، واستكفيته سوءَ مغالَبته فكفانى؛ فواللَّهِ، ما آسى على ما أقبلَ من الدّنيا و لا ما أدبر منها.»
سختى هيچ امرى از امور دنيا را سختتر از نفس خويش بر خود هموار ننمودم، گاهى عليه من است و گاهى به سود من و اما هوا و خواهش نفس، پس به خدا سوگند كه براى غلبه ى بر او از خدا كمك طلبيدم و او مرا كمك نمود، و بر چيرگى و غلبه او از خدا طلب كفايت نمودم و خداوند كفايت فرمود، بنابر اين به خدا سوگند بر آن چه از دنيا كه روى آورد و يا پشت كند محزون نمى گردم.
- «كثرةُ النّظرِ إلى الباطل، تُذهِب بمعرفة الحقِّ من القلب.»
زياد نگاه كردن [و توجه] به باطل، معرفت حقّ را از دل مى برد.
- «لاتُنال جنّته إلّابطاعته، و لا تُنال ولايته إلّابمحبّته، و لاتُنال مرضاته إلّابترك معصيته؛ فإنّ اللَّهَ تعالى قد أعَدّ المغفرةَ للأوّابين، و أعدّ الرّحمةَ للتوّابين، و أعدّ الجنّةَ للخآئفين، و أعدّ الحُورَ للمطيعين، و أعدّ رؤيتَه للمشتاقين. قال اللَّهُ تعالى: وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى من طريق العمل إلى طريق الهُدى.»
به بهشت خداوند نمى توان رسيد جز با اطاعت كردن از او؛ و به ولايت حقّ نمى توان نايل شد مگر با دوست داشتن او؛ و به رضايت و خشنودى او نمى توان نايل گشت جز با ترك معصيت او. به راستى كه خداوند متعال مغفرت و آمرزش خويش را براى بسيار رجوع كنندگان به او و رحمت خود را براى بسيار توبه كنندگان و بهشت را براى خائفان و حوريان و زنان سياه چشم را براى اطاعت كنندگان و ديدار و رؤيت خويش را براى مشتاقان آماده كرده است. خداوند متعال مى فرمايد: «همانا من براى هر كس كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد سپس هدايت پذير گردد، بسيار بخشنده هستم»، يعنى از راه كورى به راه هدايت.
- «الزّهدُ ثلاثةُ أصناف: فزهدُ فَرضٍ؛ و زهدُ فَضل؛ و زُهدُ سلامةٍ: فالفَرضُ، الزّهدُ فى الحرام؛ والفضلُ، الزّهدُ فى الحلال؛ والسّلامةُ الزّهدُ فى الشُّبهات.»
زهد سه گونه است: زهد واجب، زهد افزون [بر واجب] و زهدى كه [مايه ى] سلامت است؛ زهد واجب، همان زهد نسبت به حرام است و زهد افزون بر واجب، زهد نسبت به حلال و زهدى كه مايه ى سلامت است همان زهد در شبهات مى باشد.
- «ليس شىءٌ أشدَّ على إبليسَ مِن عالمٍ حليم، إن تكلّمَ، تكلّمَ بعلم؛ و إن سكتَ، سكتَ بحلم، و قال إبليسُ: لَسكوتُه أشدُّ علىَّ مِن كلامه.»
چيزى از عالم حليم و بردبار بر ابليس سختتر نيست كه اگر سخن بگويد، با آگاهى سخن مى گويد و اگر ساكت شود، با حلم و بردبارى سكوت مى نمايد و ابليس گويد: همانا سكوت عالم از سخن گفتنش بر من سختتر است.
- «قليلُ الخير كثيرٌ، و قليلُ الشّرّ كثيرٌ.»
خوبى هر قدر كم باشد بسيار است و شرّ و بدى هر قدر كم باشد بسيار است.
- «خالفتم اللَّهَ فيما أنذَر و حذَر، و عصيتموه فيما نهى و أمر، و كذّبتموه فيما وعدَ و بشَّر، و كفرتموه فيما أنعمَ و قدَّر، و إنّما تَحصدون ما تَزرَعون، و تَجنون ما تَغرِسون، و تُكافَئون بما تفعلون، و تُجزَون بما تعملون؛ فاعملوا إن كنتم تعقلون، وانتبهوا من وَسَن رَقدَتِكم، لعلّكم تُفلحون.»
خداى متعال را در آن چه بيم داده و بر حذر داشته مخالفت كرديد و در آن چه نهى و امر فرموده نافرمانى نموديد و در آن چه كه نويد و بشارت داده تكذيب نموديد و در آن چه نعمت داده و مقدّر فرموده نسبت به او كفر ورزيديد و به راستى فقط آن چه را كه مى كاريد درو مى كنيد و از آن درختى كه در زمين نهاده و مى كاريد برمى خوريد و آن چه را كه انجام مى دهيد پاداش داده مى شويد و به آن چه عمل مى كنيد جزا مى بينيد، پس اگر عقلتان را به كار مى زنيد و مى انديشيد عمل كنيد و از خواب سنگينتان بيدار شويد، باشد كه رستگار شويد.
- «أللَّه، أللَّه، فى هذه الأرواح و الأبدان الضّعيفة! الحذرَ الحذرَ! الجِدَّ الجِدَّ! كونوا على حيآءٍ من اللَّه، فواللَّه لقد سَتر و أمهَل، و جاد فأحسَن، حتّى كأنّه قد غفر، كرَماً منه لخَلقه.»
خدا را حفظ كنيد، خدا را حفظ كنيد درباره ى اين روحها و بدنهاى ضعيف. بترسيد! بترسيد! و كوشش كنيد! كوشش كنيد! و از خدا حياء كنيد، كه به خدا سوگند حقيقتاً خداوند پوشانده و مهلت داده و بخشيده و نيكو هم بخشيده، تا بدانجا كه گويى از روى كرمِ به خلق گناهان آنان را آمرزيده است.
- «قلّةُ الحرص و الطّمع تورِث الصّدقَ و الورعَ، و كثرةُ الحرص و الطّمع تورث كثرةَ الغمّ و الجَزع.»
حرص و آز و طمع كم داشتن، راستى و ورع و پرهيز از گناهان را به ارث مى گذارد و حرص و طمع بسيار، مورثِ غم خوردن و اندوه و بى تابى است.
- «لو أنّ العبادَ علموا حبَّ اللَّه، لقَلَّ مطعمُهم و مشربُهم و ملبسُهم و حرصُهم. و ذلك أنّ ملآئكةَ اللَّه أحبّوااللَّهَ، فاشتغلوا بعبادته عن غيره، حتّى إنّ منهم قآئماً و راكعاً و ساجداً منذ خلَق اللَّهُ تعالى، الدّنيا، ماالتفت إلى مَن عن يمينه و شماله، إشتغالًا باللَّه- عزّوجلّ- و بخدمته.»
اگر بندگان از محبّت خدا [نسبت به خويش و يا از محبّت خويش نسبت به او] آگاهى داشتند، بى گمان خوردن و نوشيدن و پوشاك و حرص و آز ايشان كم مى شد، به علّت اين كه فرشتگان خدا، او را دوست داشتند، پس با عبادت او از غير او [روى گردانيده و] تنها به او مشغول شدند، تا آن جا كه بعضى از ايشان از زمانى كه خداوند متعال دنيا را آفريده، در حال قيام و ركوع و سجود هستند و به خاطر اشتغال و توجه به خداوند- عزّوجلّ- و خدمت و بندگى او به كسانى كه در سمت راست و چپشان هستند، توجهى ندارند.
- «إيّاكم و الإعجابَ بالأعمال، و لاتنظروا إلى مَن دونكم، وانظُروا إلى مَن فوقكم.»
بپرهيزيد از اين كه به اعمالتان عجب داشته باشيد و هرگز به پايينتر از خود [از لحاظ معنويّت] ننگريد و همواره به بالاتر از خود نگاه كنيد.
- «من ذلَّل نفسَه رفعَه مولاه، و من خضع له أعزّه، و مَن اتّقاه وقاه، و من أطاعه أنجاه، و من أقبل إليه أر ضاه، و من توكّل عليه كفاه، و من سأله أعطاه و من أقرضه قضاه، و من شكره جازاه؛ فينبغى للعبد أن يزن نفسَه قبل أن يُوزَن، و يحاسِب نفسَه قبل أن يُحاسَب، و يتزيّن و يتهيّأ للعرضِ على اللَّه العلىّ الأكبر.»
هر كس خودش را خوار و كوچك بداند، مولايش او را بلند مرتبه مى كند و هر كس براى او خضوع كند، مولايش او را عزيز و سربلند مى كند و هر كس تقواى او را پيشه كند، خداوند او را حفظ مى نمايد و هر كس خدا را اطاعت كند، خدا او را نجات مى دهد و هر كس به خدا روى آورد، خداوند او را خشنود و خرسند مى گرداند و هر كس بر خدا توكّل كند، خداوند او را كفايت مى كند و هر كس از خدا درخواست نمايد، خداوند به او عطا مى كند و هر كه به خدا قرض دهد، خداوند قرض او را اداء مى نمايد و هر كه شكر خدا را بگذارد، خداوند او را پاداش مى دهد. پس سزاوار است بنده قبل از اين كه در ميزان اعمال وزن گردد، خودش را وزن نمايد و پيش از آن كه بازخواست شود از خود حساب بكشد و براى عرضه شدن بر خداى بلند مرتبه و بزرگ خود را آراسته و آماده نمايد.
- «إشتغلوا قلوبَكم بالخوف من اللَّه، و أبدانَكم بالدّأب فى طاعة اللَّه، و وجوهكم بالحيآء من اللَّه، و ألسنتَكم بذكر اللَّه، و غضّوا أبصارَكم عن محارم اللَّه؛ فإنّ اللَّهَ تعالى أوحى إلى نبيّه محمّدٍ- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-: يا محمّدُ! كلُّ ساعةٍ تذكُرنى فيها فهى لك مذخورةٌ، والسّاعةُ الّتى لا تذكرنى فيها فليست لك، هى عليك لا لك.»
دلهاى خود را به ترس از خدا، و بدنهاى خود را به تلاش و زحمت انداختن در طاعت او و صورتهاى خود را به حياء از خدا و زبانتان را به ذكر او مشغول كنيد و چشمهايتان را از محرمات الهى بپوشانيد، كه به راستى خداوند به پيامبرش حضرت محمّد- صلّى اللَّه عليه وآله و سلّم- وحى فرمود كه اى محمّد: هر لحظه اى كه مرا در آن ياد كنى، آن لحظه براى تو اندوخته مى گردد و آن لحظه اى كه در آن مرا ياد نكنى، آن لحظه به ضرر توست، نه به نفع تو.
- «واللَّهِ، ما الحياةُ بثقة فيُرجى يومُها، و لا المَنيّةُ تُعذَر فيؤمَن عذرُها، ففيمَا التفّريطُ و التقّصيرُ و الإتّكالُ و التّاخيرُ و الإبطآءُ؟ وأمرُ اللَّه جِدٌّ؟»
به خدا سوگند، زندگانى دنيا مورد اعتماد نيست تا بتوان به روزگار آن اميد داشت و نه مرگ عذرپذير است، پس دليل كوتاهى و تقصير و دلبستگى و تأخير و سستى شما چيست، در حالى كه كار خدا جدّى است و شوخى بردار نيست.
- «أشدُّ الجِهاد جهادُ الهوى؛ من منع نفسَه هواها، فقد استراح من الدّنيا و بلآئها، و كان محفوظاً و معافىً من أذاها.»
شديدترين جهاد، جهاد با هواىِ نفس است. هر كس، جلو هواى نفس خود را بگيرد، مسلّماً از دنيا و گرفتارى آن راحت شده و از اذيّت آن محفوظ و آسوده خواهد بود.
- در ذيل آيه شريفه ى: تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً؛(قصص/83) (اين حيات آخرت را براى كسانى كه برترى و فسادى در زمين نمى خواهند، قرار داده ايم) مى گفت: «از دوستى علوّ و برترى، نيكو شمردن بند نعل خود است از برادرت.»
- در ذيل آيه شريفه ى: فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ؛(فاطر/32) (پس برخى از آنان بر خود ستمكارند و برخى از ايشان ميانه رو، و برخى از آنان در كارهاى نيك به فرمان خدا پيشگامند.) مى گفت:
«ألسّابقُ، مضروبٌ بسوط المحبّة، مقتولٌ بسيف الشّوق، مضطجعٌ على باب الكرامة؛ و المقتصدُ، مضروبٌ بسوطِ النّدامة، مقتولٌ بسيف الحسرة، مضطجعٌ على باب العفو؛ و الظّالمُ لنفسه، مضروبٌ بسوط الغَفلة، مقتولٌ بسيف الأمل، مضطجعٌ على باب العقوبة.»
كسى كه پيشى مى گيرد به تازيانه ى محبّت خدا زده شده و با شمشير شوق به او كُشته شده و بر در كرامت الهى دراز كشيده است؛ و ميانه رو، با تازيانه ى پشيمانى كتك خورده و با شمشير افسوس كشته شده و بر در عفو و گذشت الهى دراز كشيده است؛ و كسى كه به خودش ظلم نموده با تازيانه ى غفلت كتك خورده و با شمشير آرزو [ى بيهوده] كشته شده و بر در عذاب الهى دراز كشيده است.
- «من عرَف ما يطلب، هان عليه ما يبذُل؛ و من أطلق لسانَه، قتَل نفسَه؛ و من أطلق بصرَه، طال أسفُه؛ و من طال أملُه، سآء عملُه.»
هر كس آن چه را كه طلب مى كند بشناسد، آن چه را كه مى بخشد بر او آسان مى شود؛ و هر كس زبانش را رها كند خود را مى كُشد؛ و هر كه چشمش را رها كند و آزاد بگذارد، افسوس خوردنش طولانى مى گردد؛ و هر كس آرزوى دراز داشته باشد، عملش بد خواهد بود.
- مهمانهايى بر من وارد شدند، گمان كردم از ابدال باشند، گفتم مرا نصيحتى نيكو كنيد تا مانند شما از خدا ترسان باشم، گفتند: تو را به شش چيز وصيّت مى كنيم:
«أوّلُها: مَن كثُر كلامُه، فلا يطمع فى رقّة قلبه؛ والثّانى: من كثُر نومُه، فلا يطمع فى قيام الليل؛ والثّالثُ: من كثر اختلاطُه مع النّاس، فلا يطمع فى حلاوة العبادة؛ والرّابعُ: من اختار الظّالمين، فلا يطمع فى استقامة الدّين؛ والخامس: من كانت الغيبةُ و الكذبُ عادتَه، فلا يطمع أن يخرج من الدنيا بالإيمان؛ والسّادسُ: من طلب رضا النّاس، فلا يطمع فى رضا اللَّه.»
اوّل: هر كس سخنش بسيار باشد، نبايد به رقّت و نازك شدن دلش اميدى داشته باشد؛ و دوّم: هر كه خوابش زياد باشد، نبايد اميد به بيدارى شب داشته باشد؛ و سوّم: هر كس رفت و آمد و آميختگى اش با مردم زياد باشد، نبايد در شيرينى و حلاوت عبادت اميد داشته باشد؛ و چهارم: هر كه ظالمين را برگزيند، نبايد اميدى به استوارى دينش داشته باشد؛ و پنجم: هر كس عادتش غيبت كردن و دروغ گفتن باشد نبايد طمع داشته باشد كه با ايمان از دنيا برود؛ و ششم: هر كه خشنودى مردم را طلب كند، نبايد در خشنودى خدا طمع داشته باشد.
در اين گفتار تأمّل كردم، علم اوّلين و آخرين را در آن يافتم.
- اين كلام را زياد به زبان مى آورد:
«إتخذ صاحباً، و ذرالنّاس جانباً.»
مصاحبى براى خود بگير و مردم را به طرفى رها كن.
- «من أراد الرّاحةَ، فليخرج الخلقَ من قلبه حتّى يستريح.»
كسى كه راحتى را مى خواهد، بايد مخلوقات را از دلش بيرون كند، تا آسوده گردد.
- «إتّخذ اللَّهَ صاحباً، ودَع النّاسَ جانباً.»
خدا را دوست خود قرار بده و مردم را به كنارى رها كن.
- از جمله نصايحى كه به عبدالملك نوشته اين است كه:
«مَن خافه، لم يصنع ما يُحبّ، و لم يتكلّم بما يشتهى.»
هر كس از خدا بترسد هر آن چه را كه دوست دارد انجام نمى دهد و به هر چه دلش مى خواهد تكلّم نمى كند.
«إن استطعتَ أن لا يكون عندك أحدٌ هو آثَرُ من اللَّه، فراقِبه فى الغضب و الرّضا، فإنّه يعلم السّرَّ و أخفى، و يغفر ويعذّب، و لا منجا منه إلّاإليه.»
اگر بتوانى كسى نزد تو برتر از خدا نباشد، پس در حال غضب و رضايت مراقب خدا باش، كه همانا او است كه به اسرار و مخفى تر از آن آگاه است، و مى آمرزد و عذاب مى كند و راه نجاتى از او جز به سوى او نيست.
- معتصم از او پرسيد: كارت چيست؟ گفت: «دنيا را به طالبش و عقبى را به طالبش واگذارده، ذكر خدا را در اين جهان و لقايش را در آن جهان اختيار نموده ام.»
- باز از وى سؤال شد: پيشه و كارت چيست؟ جواب داد: «كاركنانِ خداى را احتياج به پيشه نيست.»
- به شخصى گفت: «ميل دارى وليّى از اوليا باشى»؟ گفت: «بلى». ابراهيم گفت:
«لا ترغب فى شىءٍ من الدنيا و الآخرة، وأفرغ نفسَك للَّه تعالى، و أقبل بوجهك عليه [إليه].»
به چيزى از دنيا و آخرت ميل و رغبت نداشته باش، و نفس خويش را از غير براى خداوند متعال بپرداز، روى و تمام وجود خويش را به درگاه خداى نما.
- از وى سؤال شد:
«لِمَ حجبت القلوبُ عن اللَّه؟»
چرا دلها از خداوند در پرده و حجاب است؟
جواب داد:
«لِأنّها أحبَّت ما أبغضَ اللَّهُ؛ أحبّت الدنيا و مالت إلى دار الغرور و اللّهو و اللّعب، و تركت العملَ لدارٍ فيها حياةُ الأبد، فى نعيم لا يزول و لا ينفد، خالداً مخلَّداً، فى مُلك سرمد لا نفادَ له و لا انقطاعَ.»
زيرا دلها آن چه را كه مبغوض خدا است دوست دارد؛ دنيا را دوست دارد، و به خانه ى فريب و سرگرمى و بازى تمايل دارد، و عمل براى خانه اى كه در آن حيات ابدى در نعمت و خوشى [معنوى] از بين نمى رود و پايان نمى پذيرد، و جاودانى و هميشگى، در مُلك و سلطنت دايمى كه هرگز تمامى و انقطاعى براى آن نيست را رها كرده اند.
- وقتى در بازار بصره مى گذشت، مردم دورش جمع شده پرسيدند: چرا خداوند دعاى ما را مستجاب نمى فرمايد؟ با آن كه خود فرموده: ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ (غافر/60) مرا بخوانيد تا [دعاى] شما را اجابت كنم.
جواب داد:
«ماتت قلوبُكم فى عشرة أشيآء: أوّلُها: عرفتم اللَّهَ و لم تؤدّوا حقَّه؛ ألثّانى: قرأتم كتابَ اللَّه و لم تعملوا به؛ والثّالثُ: إدعيتم حبَّ رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- و تركتم سنّتَه؛ والرّابعُ: إدّعيتم عداوةَ الشيطان و وافقتموه؛ والخامسُ: قلتم نحبّ الجنّةَ و لم تعملوا لها؛ والسّادسُ: قلتم نخاف النّارَ و رهنتم أنفسَكم بها والسّابعُ:
قلتم إنّ الموتَ حقٌ و لم تستعدّوا له؛ والثّامنُ: إشتغلتم بعيوب إخوانكم و نبذتم عيوبَكم؛ والتّاسعُ: أكلتم نعمةَ ربِّكم و لم تشكروها؛ والعاشرُ: دفنتم موتاكم و لم تعتبروا بهم.»
به سبب ده چيز دلهاى شما مرده است: اوّل اين كه: خدا را شناختيد و حقّش را اداء ننموديد؛ دوّم: كتاب خدا را خوانديد و به آن عمل ننموديد؛ سوّم: ادّعاى محبّت رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- را كرديد و روش عملى او را ترك كرديد، چهارم: ادّعاى دشمنى شيطان را نموديد، و با او موافقت كرديد؛ پنجم: گفتيد: بهشت را دوست مى داريم و براى آن عمل نكرديد؛ ششم: گفتيد: از آتش جهنّم مى ترسيم، و خودتان را در گرو آن قرار داديد؛ هفتم: گفتيد: مرگ حقّ است و براى آن آماده و مستعد نشديد؛ هشتم: به عيوب برادرانتان مشغول شديد و عيوب خودتان را [از نظر] دور افكنديد؛ نهم: نعمت پروردگارتان را خورديد و شكر و سپاس آن را به جا نياورديد؛ دهم: مردگان خود را به خاك سپرديد، و از ايشان عبرت نگرفتيد. (تفصيل اين كلمات، از رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-، (اثنى عشريه، ص 330) و از اميرالمؤمنين- عليه السلام- (بحارالانوار، ج 93، ص 37، ر 17) نقل شده است، معلوم مى شود ابراهيم ادهم با اين روايت آشنا بوده ولى به علتى آن را از رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم-، و على- عليه السّلام- نقل نكرده است.)
- به او گفتند:
«بم يتّم الورعُ؟» قال: «بتسوية كلِّ الخلق من قلبك و اشتغالِك عن عيوبهم بذنبك، و عليك بلفظ الجميل، من قلبٍ ذليل، لربِّ جليل، فكّر فى ذنبك، وتُب إلى ربّك، يثبت الورعُ فى قلبك، واحسِم إلّامِن ربّك.»
به چه چيزى ورع كامل مى گردد؟ گفت: به پرداختن [و بيرون نمودن] همه ى خلق از دلت، و مشغول و سرگرم شدن به گناه خود به واسطه ى روگرداندن از عيب هاى آنان، و بر تو باد كه با لفظ زيبا از دل ذليل با پروردگار بزرگ [سخن گويى]، و پيرامون گناهت بينديش و به سوى پروردگارت توبه كن، تا ورع [و پرهيز از گناهان] در قلبت ثابت و استوار گردد و جز [از همه چيز] از پروردگارت [به دل] قطع رابطه كن.
- از او درباره ى عبادت پرسيدند، گفت:
«رأسُ العبادة التفكّرُ، والصّمتُ إلّامِن ذكر اللَّه.»
اول عبادت تفكر و سكوت مگر از ذكر خداوند است.
- به لقمان گفتند:
«ما بلَغ من حكمتك؟ قال: [لا] أسئل عمّا قد كفيتُ، و لا أتكلّف ما لايَعنينى ...»
چگونه به اين مرتبه از حكمت رسيدى؟ گفت: آن چه را كه كفايت شده ام [و خداوند ضامن آن است] درخواست ننمودم و خود را در امورى كه به كارم نمى آيد به زحمت نينداختم ...
- وقتى مردى را ديد كه آتش به دكانش افتاده و سرمايه و هستى اش مى سوزد و جزع و فرياد مى كند. ابراهيم گفت:
«يا عبدَاللَّه! إنّ المالَ مالُ اللَّه، متّعك به إذ شآء، و أخذه منك إذ شآء؛ فاصبر لِامرِهِ و لا تجزع فإنّ مِن تمامِ شكرِاللَّهِ على العافية الصّبرَ له على البليّة، و من قدَّم وجد، و من أخّر فَقَدَ و نَدِم.»
اى بنده خدا! به راستى كه مال، مال خداست كه به خواسته ى خود تو را از آن بهره مند فرموده و هر وقت بخواهد آن را از تو مى گيرد، پس در برابر امر [و قضاى] او صبر و شكيبايى پيشه كن و بى تابى منما، كه همانا صبر و شكيبايى براى خدا در برابر ابتلاء و گرفتارى، بخشى از تمام و كمال سپاسگزارى خداوند بر عافيت و تندرستى است. و هر كس عملى را در دنيا پيش فرستد، آن را در آخرت مى يابد و هر كس به تأخير اندازد، فرداى قيامت دست خالى و پشيمان مى گردد.
- به يكى از اصحاب خويش گفت:
«ما ترى غايةَ العابدين من اللَّه تعالى غداً فى أنفسهم؟»
نهايت و سرانجام امر عابدين را از جانب خداوند متعال فردا [روز قيامت] درباره ى خودشان چه مى بينى؟
جواب داد: بهشت. ابراهيم گفت: «اين گمانى است كه دارى، «واللَّه إنّى لا أدرى أكبرَ الأمر عندهم إلّاأن لايعرضَ بوجههِ الكريم عنهم.»؛ (به خدا سوگند، همانا بزرگترين امر را نزد ايشان نمى بينم مگر اين كه خداوند روى [و اسماء و صفات] كريم خويش از ايشان باز نمى گيرد [و آنان را از مشاهده ى اسماء و صفات خود برخوردار مى گرداند].
مناجات
- «اللّهمّ! إنّك تعلم أنّ الجنّةَ لا تزن عندى جَناحَ بعُوضة؛ إذ أنت آنستَنى بذكرك، و رزقتنى حبَّك، و سهّلتَ علىَّ طاعتك؛ فأعطِ الجنّةَ لمن شئتَ.»
خدايا! آگاهى كه بهشت نزد من به اندازه ى بال پشه اى نمى ارزد، زيرا تو مرا با يادت مأنوس گردانيده، و محبّتت را روزى ام نموده، و طاعتت را بر من آسان فرموده اى، پس بهشت را به هر كس كه مى خواهى بده.
- «الهى! مرا از ذُلّ معصيت، به عزّ طاعت آر.»
- «آهٍ مَن عرَفك، فلم يعرِفك، فكيف حالُ مَن لم يعرفك؟»
آه! آن كس كه تو را شناخت، در حقيقت تو را نشناخته است، پس حال كسى كه تو را نشناخت چگونه خواهد بود؟
- بيشتر دعاى وى اين جمله بود:
«أللّهمّ! انقُلنى مِن ذُلِّ معصيتك إلى عزِّ طاعتك.»
خدايا مرا از ذلّت و پستى معصيت خود، به عزّت و سرافرازى طاعت و عبادتت منتقل فرما.
- در نيمه هاى شب، چون با خداى خود خلوت مى كرد، با صوتى حزين و دلسوز اين كلمات را مى گفت:
«متى أنت صغيراً و كبيراً أخو عِلل؟ فمتى ينقضى الرّدى و متى؟ ويحَك! ألعملَ!»
تا به كى در كوچكى و بزرگى، گرفتار درد و بيمارى و سستى در عمل مى باشى؟
پس چه هنگام هلاكتت از بين مى رود، چه هنگام؟ واى بر تو، عمل كن.
سپس به نفس خود خطاب مى كرد و مىگفت:
«يا نفسُ! إيّاك والغِرّةَ باللَّه، فقد قال الصّادقُ: فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ»
زنهار تا اين زندگى دنيا شما را نفريبد، و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد. كه همانا پروردگار صادق فرموده است: «زندگانى دنيا شما را نفريبد، و مبادا بسيار فريبنده [شيطان] شما را به [رحمت] خدا بفريبد.
منبع: پاسداران حريم عشق، ج2
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب