عارفى جليل القدر و صاحب مقامات عاليه و كرامات است. 43 سال عمر نمود و لحظه اى از مجاهدت نفس و هوى غفلت نكرد تا آن كه در سال 676 دارفانى را بدرود گفت. نسبتش با يازده واسطه به امام نهم حضرت جواد- عليه السّلام- مى رسد. وى را كتابى است به نام جواهر و اشعارى هم سروده است.
گفتار
- «بپرهيز اى دوست من! از اين كه براى خود ادّعاى عمل يا حالِ خالص كنى؛ زيرا هر چه كنى بدو كنى، و تو را در ميانه جز اعتراف به گناه، چيزى نيست.»
- «ابتدا راه، بيرون رفتن از حظوظ و مهالك نفسانى است.»
- «الشّريعة أصلٌ، والحقيقةُ فرعٌ، فالشّريعةُ جامعةٌ لكلِّ مشروعٍ، والحقيقةُ جامعةٌ لكلِّ علمٍ خفىٍّ؛ و جميعُ المقامات مندرجةٌ فيهما.»
شريعت ريشه است، و حقيقت شاخه ى آن، پس شريعت جامع هر دستور دينى، و حقيقت جامع بر علم نهانى است و همه مقامات در اين دو نهفته است.
- «ارفَض ما يحجُبكَ عن مولاكَ؛ فإنّ ما دون اللَّه تعالى، باطلٌ.»
آن چه تو را از مولايت مانع مى گردد و محجوب مى كند كنار بگذار، زيرا به راستى كه غير خداوند متعال باطل است.
- «تجرِّد مِن قالبكَ إلى قلبك، و ألزِم الصّمتَ عن الإشتغال بمالا فآئدةَ لك فيه.»
از پيكرت پيراسته گشته و به قلبت بپرداز و به جاى مشغول شدن زبانت به آن چه كه فايده اى براى تو ندارد، ملازم سكوت باش.
- «مَن ادخَل دارَالفردانيّة و كُشف له عن الجلال و العظمة، بقى هو بلا هو، فحينئذٍ يبقى زماناً ما فانياً، ثمّ يعود فى حفظِ اللَّه [تعالى] و كلآرتهِ، سواء حضَر أو غاب، و لا يبقى له حظٌّ فى كرامات و لا كلامٌ و لا نظامٌ نفسانىٌّ، و خلص لجانب العبوديّة المحضة.»
هر كس به خانه فردانيّت و يگانگى داخل شود، و دريچه هايى از جلال و عظمت الهى به رويش گشوده گردد، خودش بدون توجه به خودش باقى مى ماند، پس در اين هنگام زمانى فانى مى ماند، و سپس به حفظ و نگاهدارى خداوند متعال بر مى گردد. خواه حاضر باشد يا غايب و هيچ بهره و تمايلى در كرامات و كلام و نظام نفسانى نداشته و براى جانب بندگى ناب، خالص مى گردد.
- «عليك بالعمل، و إيّاك و شِقشِقةَ اللّسان بالكلام فى الطّريق دونَ التخلّقِ بأخلاق أهلها.»
بر تو باد به عمل كردن، و پرهيز كن از اين كه زبانت را در راه خدا به سخن گفتن بگشايى بدون اين كه به اخلاق اهل آن آراسته شده باشى.
- «مادام لسانُك يذوق الحرامَ، فلا تطمع أن تذوقَ شيئاً من الحِكَم و المعارف.»
تا زمانى كه زبانت حرام مى چشد، طمع و اميد نداشته باش كه چيزى از حكمتها و معارف را بچشى.
- «أحِببه يُحِبُّك أهلُ الأرضين و السّمآءِ؛ و أطِعه يُطع لك الجنُّ والإنسُ؛ و يجُفّ لك البحرُ و المآءُ، و يُطع لك الهوآءُ.»
خداوند متعال را دوست داشته باش، تا اهل زمينها و آسمان دوستت بدارند. و از او اطاعت كن تا جنّيان و انسانها اطاعتت نمايند و دريا و آبهاى ديگر براى تو و به دستور تو خشك شود، و هواء از تو فرمان برد.
- «العلمُ كلُّه مجموعٌ فى حرفين؛ أن يعرِف العبوديّةَ و يعبده؛ فمن فعل ذلك، فقد أدرك الشّريعةَ و الحقيقةَ.»
تمام علم در دو كلمه جمع شده؛ اين كه انسان بندگى را بشناسد و بندگى خدا را بكند، پس هر كس اين دو را انجام دهد، شريعت و حقيقت را دريافته است.
- «رأسُ مال المريد، المحبّةُ و التّسليمُ و إلقآءُ عصا المعاندة و المخالفة.»
سرمايه ى مريد و سالك عبارت است از محبّت و تسليم حقّ شدن، و بدور افكندن عصاى دشمنى و مخالفت با اوامر الهى.
- «من قام فى أسحاره و لزم فيها الإستغفارَ، كشف اللَّهُ له عن الأنوار، و استقى من دن الدنّو من خمار الخَمّار، و اطّلعت فى قلبه شموسُ المعانى و الأقمار.»
هر كس در سحرگاهان بيدار شود و در آن ملازم استغفار و طلب آمرزش باشد، خداوند انوار را از جلو چشمش برطرف مى كند، و از خُمّ بزرگ قرب و نزديكى به خداوند از شرابهاى شراب فروش [حضرت حقّ] سيراب گشته، و آفتاب ها و مهتاب هاى معانى در دلش درخشش مى كند.
- «لا يكون الرّجلُ غوّاصاً فى الطّريق، حتّى يفرّ من قلبه و سِرّه و عمله و هَمّه و فِكره و كلِّ ما يخطر بباله غيرُ ربِّه. فآهٍ آهٍ لو كشف الحجابُ عن الأثواب، و أبصر الأعمى عن الحرف الّذى ليس بحرفٍ و لا ظرفٍ ...»
انسان در راه [خدا] غوّاص و غوطه ور نمى گردد تا اين كه از قلب و سرّ و عمل و هم و غم و انديشه و هر چه غير از پروردگارش به ذهنش خطور مى كند، بگريزد. پس آه! آه! اگر پرده از روى ثوابها و پاداشها برداشته شود و شخص نابينا امرى را كه نه حرف است و نه ظرف ببيند و از آن خبر دهد ...
- «إن أردتَ أن تجمعَ على ربّك، فطهِّر باطنَك و ضميرَك من الخَبثِ والنيّة الرّديّة والإضمارِ بالسّوءِ لِاحدٍ مِن خلق اللَّهِ تعالى.»
اگر خواستى با پروردگارت جمع شوى [و او را ملاقات كنى]، باطن و درونت را از ناپاكى و نيّت پست و بدگمانى نسبت به احدى از خلق و آفريدگان خداوند متعال، پاك كن.
- «مَن فَنى فى الفنآء بقى فى البقآء، والفناءُ من الحجُب إلّاأن يكون فنآءَ الباطل.»
هر كس در فناء [در حضرت حق] فانى شود [و حتى توجه به فناى خويش هم نداشته باشد]، در بقاء [به حضرت حق] باقى و پايدار مى گردد، و خود فناء از جمله حجابها است، مگر اين كه فناى او فناىِ باطل باشد.
- «كيف يدّعى أحدُكم أنّه مريدُ طريقِ اللَّه [تعالى]، و هو ينام وقتَ الغنآئم و وقتَ فتوحِ الخزآئن، و وقتَ نشر العلوم وإظهارِالرُّقوم، و وقتَ تجلّى الحىِّ القيّوم؟.»
چگونه ادّعا مى كنيد كه مُريد راه خداوند متعال هستيد، و حال آن كه وقت [به دست آوردن] غنيمتها، و هنگام باز شدن گنجينه ها [ى عنايت حضرت حق] و وقت پخش و گسترده شدن علمها و اظهار كتابها و نوشته ها و تجلّى و ظهور خداوند زنده ى پابرجايى كه قيام همه ى موجودات به او است، به خواب مى رويد؟
- «ليس الزّهدُ خروجَ العبد عن الشّىءِ، إنّما الزّهدُ أن يكون داخلًا فى إمارته أوضِعته، و قلبُه خارجٌ حآئلٌ ذاكرٌ فاكرٌ حآئرٌ مجاهدٌ مرابطٌ مخمولُ الذّكر مشتغلًا بذكر اللَّه عزّوجلّ.»
زهد آن نيست كه بنده از اشياء خارج شود و كناره گيرى نمايد، بلكه زهد آن است كه شخص داخل خانه و زندگى خود و در فرماندهى ملك و آب و زمين خويش باشد، اما در عين حال دلش خارج از آن، و دگرگون و رنگ پريده، و مشغول ذكر و فكر و متحيّر گشته و در تلاش و كوشش و پاسدارى و نگاهبانى [نفس خويش] و گمنام و به ياد خداوند- عزّوجلّ- سرگرم و مشغول باشد.
- «إن أردتَ أن يُسمَع دعآئَك، فاحفظ لسانَك عن الكلام فى النّاس و عن تناول الشُّبهات.»
اگر بخواهى كه دعايت شنيده و مستجاب شود، زبانت را از سخن گفتن درباره ى مردم و از خوردن چيزهاى شبهه ناك نگاهدار.
- «يجب على المريد أن يطهِّرَ أعضآءَ عن الغفَلات و الفُتور عن ذكر اللَّه، كما يجب تطهيرُها عن المعاصى، من باب «حسناتُ الأبرار سيّئاتُ المقرَّبين».»
بر مريد حضرت حق همان گونه كه واجب است اعضايش را از گناهان پاكيزه كند- از باب اين كه خوبى هاى ابرار و نيكان، براى مقرّبان گناه محسوب مى شود- واجب است آنها را از غفلتها و سستى از ياد خدا نيز پاك كند.
- «لاينبغى لحامل القرآن العظيم أن يُدنِّس فمَه بكلامٍ حرامٍ و لا أكلٍ حرامٍ فى عِرضِ مؤمنٍ و لا مؤمنةٍ.»
بر حامل [و قارى و عامل به] قرآن بزرگ شايسته نيست كه دهانش را به سخن حرام و خوردن حرام نسبت به آبروى مرد و زن مؤمن آلوده نمايد.
- «إن أردتم أن تُنادوا يومَ المنّة ب يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ فليكن طعامُكم الذّكرَ، و قولُكم الفكرَ، و خلوتُكم الْانسَ، واشتغالُكم باللَّه [تعالى] لا خوفَ عقابٍ و [لا] رجآءَ ثوابٍ.»
اگر مى خواهيد روز منّت و بخشش [و روز قيامت] به نداى «اى نفس آسوده و آرام!» خوانده شويد، بايد خوراكتان ذكر و ياد خدا، و گفتارتان فكر و انديشه، و خلوتتان انس با خدا باشد، و اشتغال و سرگرميتان بايستى فقط به خداوند متعال معطوف گردد نه ترس از عذاب و يا اميد به ثواب.
- «يا أولادى! عمرُكم فى انتهاب، و أجلُكم فى اقتراب، و قد طُويت الدّنيا و جثا، أوّلُها عند آخرها؛ فالسّعادةُ كلُّ السّعادة لمَن طوى منكم صحيفتُهُ كلَّ يومٍ مُضمُحةً مُعنَبرةً ممسَّكةً معطّرةً بأعماله الزّكيّة و شِيمته المرضيّة، والشّقاوةُ لمن طوى منكم صحيفتُة كلَّ يومٍ على زلّات و قبايحِ عظيمات.»
اى اولاد و فرزندان من! عمر شما در حال به تاراج رفتن و اجل و سرآمد عمرتان نزديك است، و به راستى كه دنيا درهم پيچيده و از جا كنده شده، اول و آخر آن نزد هم و سرايى زود گذر است پس تمام سعادت و نيكبختى براى كسى است كه نامه ى عمل او هر روز با بوى خوش و عنبر و مشك و عطر كارهاى پاك و اخلاق و خلق و خوى مورد پسند حضرت حق پيچيده شود و شقاوت كامل براى كسى است كه نامه ى عمل او هر روز با لغزشها و كارهاى زشت بزرگ درهم پيچيده شود.
- «مَن أحبّ أن يكون ولدى، فَليَحبِسَنَّ نفسَه فى قَمقمِ الشّريعة وليختِم عليها بخاتَمِ الحقيقة، وليقتلها بسيف المجاهدة و تجرُّع المرارات. و من رأى أنّ له عملًا، سقط من عين ربِّه و حرم من ملاحظته.»
هر كس كه دوست دارد فرزند من باشد، بايد نفْس خويش را در كوزه ى شريعت حبس و زندانى نموده و با مُهر حقيقت مَمْهور كرده، و با شمشير مجاهده و چشيدن تلخى ها بكشد و هر كس براى خود عملى را ببيند، از چشم پروردگارش افتاده و از ملاحظه و ديدار او محروم مى ماند.
- «ألعارفُ يرى حسناتَه ذنوباً، و لو آخذه اللَّهُ [تعالى] بتقصيره فيها، لكان عدلًا.»
عارف كارهاى خوب خود را گناه مى بيند، و اگر خداوند متعال، او را به واسطه ى كوتاهى اش در آنها عذاب نمايد، عدل و داد است.
به وى گفتند:
«ما تريد؟ فقال: ما أراد اللَّه- عزّوجلّ-.»
چه چيز را اراده كرده اى؟ گفت: آن چه را كه خداوند-- عزّوجلّ-- اراده فرموده است.
منبع: پاسدارن حریم عشق، ج2
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب