بنده به خاطر دارم كه در مدرسه فيضيه مَدرسی بود كه زيلو و حصير داشت و ايشان(مرحوم امام ) عصرهای جمعه جلسه ای داشتند كه ده بيست نفر بازاری و چند طلبه، مِن جمله شهيد مطهری و افرادی از اين قبيل می آمدند و ايشان مواعظ بسيار مؤثری می فرمودند؛، مواعظشان خيلی مؤثر بود، به طوری كه در ما كه آن موقع جوان بوديم خيلي اثر می گذاشت. مرحوم شهيد مطهری هم در آن هنگام يك جوانی با سن و سال ما بود که ايشان هم می آمدند و مجموعاً شايد سی نفر هم نمی شدند، ولی ايشان مطالب بسيار خوبی ذكر می فرمودند.
مثلا يكی از مسائلی كه می فرمودند اين بود: وقتی انسان وارد در علوم دينی می شود از خواست های نفسانی او اين است كه خوب حالا ديگر ما يك كتاب يا يك مقاله بنويسيم يا يك مجله پخش كنيم يا از اين قبيل، در صورتی كه اگرخوب دقت كند خواهد ديد كه اين خواست، خواستی نفسانی است، و می خواهد به اين وسيله خودش را مطرح کند!
اين حرفها برای ما خيلی عميق بود و آن زمان عقلمان خوب نمی رسيد كه چگونه می شود انسان وارد حوزه يا طلبگی بشود يا مثل شما وارد فرهنگ و دانشكده ها و از اين قبيل مراکز بشود و وقتی هوسش گرفت که چيزی بنويسيم و پخش کنيم؛ خواست نفسانی باشد!، دقت زيادی لازم دارد تا متوجه شويم که آيا اين خواست و موقعيت واقعاً به جا و به صلاح است يا اينكه هنوز زود است؟
آدمی كه ده پانزده سال در مدرسه يا در فرهنگ بوده و تحصيل کرده، نفسش همان نفسِ كودكی و بچه گی اوست، خواست هايش هم همان خواست های کودکی است که به رنگ جديد در می آيد؛ به رنگ طلبگی و دانشجويی و استاد شدن و سخنرانی كردن و از اين قبيل چيزها در می آيد، اگر كسی خوب در اين مسائل دقت كند، می بيند كه نه؛ هنوز برای اين شخص وقت اين حرفها نشده چون او اين ورزش را نكرده است.
مرحوم علامه طباطبايي معنی اين ورزش را برای ما اين گونه نقل می فرمودند: مرحوم ملا هادی سبزواری اعلی الله مقامه در سبزوار حوزه علميه داشت و روزها در مسجد يا در يک جايی درس می گفتند. يك روز چند طلبه كرمانی که می خواستند به مشهد مقدس مشرَّف شوند، می گويند برويم به سبزوار و با ملا هادی سبزواری ديداری داشته باشيم، وقتی آمدند و نشستند دائم به هم نگاه می کردند و با تعجب اشاره می کردند و مثل اينکه يک چيز عجيبی ديده اند، برای سايرين سوال پيش آمد که چرا اينها اينگونه حرکات را انجام می دهند؟! بعد از درس که همه متفرق شدند از آن جوانها پرسيدند: چه مسئله ای بود كه شما در بين درس دائم با هم صحبت می كرديد؟ گفتند: ما يك مطلب عجيب ديديم. پرسيدند آن مطلب عجيب چه بود؟ گفتند: ما طلاب يك مدرسه ای در كرمان هستيم، يك روز جوانی به مدرسه ما آمد و چون جايی نداشت می خواست که در مدرسه بماند ولی اجازه شرعی نبود كه او برود در حجره و مهمان طلاب شود، فلذا رفت داخل اتاق خادم و خادم هم که ديد او تازه وارد و غريبه است از او پذيرائی كرد، او هم فرصت نداد كه كسی به او حرفی بزند، خودش دستها را بالا زد و به خادم گفت که اگر کاری داری به من بگو و خودش شروع به کار کرد و مثلاً جاروب را برداشت و حياط را جاروب کرد و رفت برای طلاب ماست و نان خريد و خلاصه از اين کارها انجام داد.
اين خادم هم که ديد جوانی آمده و کمک می کند خيلی خوشش آمد و او را نگه داشت، او چند شب همانجا بود و واقعا مثل بازويی برای آن خادم شد و او را خيلی کمک می کرد. بعد هم که خادم ديد او واقعا جوان بسيار خوبی است، دختر خود را برای ازدواج به او پيشنهاد کرد و او را داماد خود نمود.
حالا ما آمديم که حاجی سبزواری را ببينيم و به مشهد برويم؛ می بينيم که حاجی سبزواری همان جوان است که حدود يک سال به ما خدمت کرد و برای ما ماست و نان خريد و حياط را جاروب كرد ولی ما نفهميديم كه او طلبه است و درس خوانده! اما حالا كه نگاه كرديم شناختيم که ايشان همان شخص هستند.
اين جريان را مرحوم علامه نقل می کردند و می فرموند: بعضی از دوستان ما گفتند که ما فرزندان آن دوشيزه كرمانی را كه دختر خادم و همسر ملا هادی سبزواری بود را هم ديديم.
منظور اين است که اين جور ورزش ها و اينگونه خودسازی ها برای مطلق مردمان مخصوصاً در اين دوره لازم است.
از بیانات مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب