نشانه هاى او در تطّورات جنين
در ادامه سلسله مباحث نشانه های او که عینا از کتاب پیام قرآن آیت الله مکارم نقل میشود، در این قسمت به نشانه های الله جل جلاله در تطورات شگفت انگیز جنین انسان که همگی ما آن مراحل را بدون اراده و اعمال قدرت خود و حتی بدون اطلاع از آن تطورات، پشت سر نهاده ایم میپردازیم. در جلد 2 این کتاب آمده است:
اشاره
ساليان دراز دگرگونى هاى جنين در شكم مادر از نظر دانشمندان پنهان بود؛ تا اينكه سر پنجه علم پرده از روى اين جهان اسرارآميز برداشت، و نشان داد كه يك نطفه هنگامى كه در قرارگاه رحم واقع مى شود و سير تكاملى خود را شروع مى كند، چه مراحل مختلف و گوناگونى را طى مى نمايد تا به صورت يك انسان كامل درآيد؛ و عجيب اينكه قرآن مجيد در آيات مختلف، در آن عصر و زمان كه خبرى از اين اكتشافات نبود روى مسأله تطوّرات جنين بارها تكيه كرده، گاه براى اثبات توحيد و گاه براى اثبات معاد.
گرچه علم جنين شناسى هنوز مراحل طفوليّت خود را طى مى كند، و اطلاعات ما از اين عالم اسرارآميز هنوز بسيار ناچيز است؛ ولى همين مقدار كه دانش بشرى پرده از روى آن برداشته، دنيائى از عجائب و شگفتى ها را در برابر چشمان دانشمندان مجسّم ساخته است.
با اين اشاره اكنون با هم به آيات زير گوش جان فرا مى دهيم.
1- وَلَقَدْ خَلَقْنَا الأِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِيْنٍ- ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِى قَرارٍ مَكيْنٍ- ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَفَةَ فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ احْسَنُ الْخالِقِيْنَ (سوره مؤمنون، آيات 12- 14)
2- الَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِىٍّ يُمْنَى- ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوّى فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الَذَّكَرَ وَ الأنْثَى (سوره قيامت، آيات 37- 39)
3- أوَلَمْ يَرَى الأِنْسانُ أَنّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَاذا هُوَ خَصِيْمٌ مُبِيْنٌ ( یس/77)
4- قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوّاكَ رَجُلًا (سوره كهف، آيه 37)
5- هُوَ الَّذِى خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثَمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثَمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّ كُمْ ثَمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا اجلًا مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُوْنَ (سوره غافر، آيه 67)
ترجمه
1- «ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم- سپس آن را نطفه اى در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار داديم- سپس نطفه را به صورت «علقه» (خون بسته) و «علقه» را به صورت «مضغه» (چيزى شبيه گوشت جويده) و «مضعه» را به صورت استخوان هايى در آورديم، از آن پس، آن را آفرينش تازه اى بخشيديم، بزرگ است خدائى كه بهترين خلق كنندگان است.»
2- «آيا انسان نطفه اى ناچيز از منى كه در رحم ريخته مى شود نبود؟
سپس به صورت خون بسته در آمد، و خدا او را آفريد و موزون ساخت- و از او دو مذكر و مؤنث خلق كرد.»
3- «آيا انسان نمى داند كه ما او را از نطفه اى بى ارزش آفريديم؟ سپس او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد كه) به مخاصمه اشكار برخاست!»
4- «دوست (با ايمان) اش در حالى كه با او به گفتگو پرداخته بود گفت:
آيا به خدايى كه تو را از خاك، و سپس از نطفه، آفريد، و بعد از آن تو را مرد كاملى قرار داد، كافر شدى؟!»
5- «او كسى است كه شما را از خاك آفريد، سپس از نطفه، بعد از علقه (خون منعقد) سپس شما را به صورت طفلى بيرون مى فرستد، بعد به مرحله كمال قوّت مى رسيد، بعد از آن پير مى شويد و (در اين ميان) گروهى از شما پيش از رسيدن به اين مرحله مى میرند و هدف اين است كه شما به سرآمد عمر خود برسيد و شايد تعقل كنيد.»
شرح مفردات
«عَلَقَة» از مادّه «عَلَق» (بر وزن شفق) در اصل به معنى علاقه و ارتباط به چيزى است؛ و لذا «عَلَقْ» به معنى خون بسته و زالو نيز آمده است؛ و «علقه» كه يكى از مراحل تكوّن جنين در رحم مادر است از اين رو علقه ناميده شده كه شبيه قطعه خون منعقد شده است.
در مقائيس الّلغة اصل مفهوم اين واژه را ارتباط و تعلّق چيزى به موجود عالى ترى مى داند كه بعداً مفهوم آن گسترش يافته است.
«مُضْغَة» از مادّه «مَضْغ» به معنى جويدن غذا است؛ و به معنى قطعه اى از گوشت است به اندازه اى كه انسان يكبار مى جود، به شرط اينكه هنوز پخته نشده باشد. اطلاق اين واژه بر يكى از مراحل جنين كه بعد از حالت «علقه» است به خاطر شباهتى است كه با چنين گوشتى دارد. در اين هنگام جنين به صورت قطعه گوشت سرخ رنگى درمى آيد كه در آن رگهاى فراوان سبز رنگى است؛ و گاه گفته مى شود «قَلْبُ اْلأَنْسانِ مُضْغَةٌ مِنْ جَسَدِهِ». «قلب انسان قطعه گوشتى از جسد او است» اين تعبيرات همه به يك ريشه باز مى گردد.
«مَنِىّ» در اصل از ماده «مَنْى» (بر وزن سعى) به معنى تقدير و اندازه گيرى است؛ و از آنجا كه آب نطفه، اندازه گيرى يك انسان يا حيوان را در بردارد، اين واژه به آن اطلاق شده است؛ و مرگ را از اين رو «مَنيّه» مى گويند كه اجل مقدّر انسان يا حيوان است.
اطلاق واژه «تمنى» بر آرزوها به خاطر آن است كه انسان آن را در دل تصوير و اندازه گيرى مى كند؛ و چون بسيارى از آرزوها با واقعيّت مطابق نيست؛ واژه «أُمْنِيّة» گاه به معنى دروغ آمده است.
تفسير و جمعبندى
عالم اسرارآميز جنين
همانگونه كه اشاره شد؛ قرآن مجيد كراراً روى مسأله مراحل تكامل جنين در رحم مادر تكيه كرده و همه انسانها را به مطالعه دقيق آن دعوت مى كند، و آن را يكى از طرق وصول به معرفة اللَّه، و همچنين يكى از طرق اثبات امكان معاد مى شمرد.
نخستين آيات مورد بحث به قرينه آخرين جمله آن: فَتَبارَكَ اللَّهُ احْسَنُ الْخالِقِيْنَ: «جاويد و پر بركت است خدائى كه بهترين خالقها است» ناظر به مسأله خداشناسى است؛ هرچند آيات بعد در همين سوره مؤمنون نشان مى دهد كه توجّهى به مسأله معاد نيز دارد، و به اين ترتيب مبدأ و معاد هر دو در آن نهفته است.
نخست به آفرينش انسان از عصاره گِل، و سپس از نطفه اى كه در قرارگاه مطمئن رحم جاى مى گيرد اشاره مى كند؛ و بعد از ذكر اين دو مرحله، به ذكر پنج مرحله ديگر كه مجموعاً هفت مرحله را تشكيل مى دهد؛ مى پردازد:
1- مرحله «علقه» كه نطفه تبديل به خون بسته اى مى شود كه عروق فراوان در آن وجود دارد.
2- مرحله «مضغه» كه اين خون لخته شده به شكل قطعه گوشتى در مى آيد.
3- مرحله «عظام» كه سلّولهاى گوشتى همگى تبديل به سلّولهاى استخوانى مى شود.
4- مرحله پوشش استخوانها با گوشت فرا مى رسد كه عضلات سرتاسر استخوانها را فرا مى گيرد ثُمَّ كَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً
5- در اينجا لحن قرآن عوض مى شود و خبر از تحوّل و آفرينش مهم و جديدى درباره جنين مى دهد؛ و به صورت يك تعبير سر بسته و اسرارآميز مى گويد: «سپس آفرينش تازه اى به آن داديم» ثَمَّ أَنْشَأناهُ خَلْقاً اخَرَ
هنگامى كه اين مراحل هفتگانه پايان مى يابد؛ با جمله: فَتَبَارَكَ اللَّهُ احْسَنُ الخالِقِيْنَ زيباترين توصيف را درباره اين خلقت عجيب مى كند؛ جمله اى كه در هيچ آيه ديگر قرآن و درباره آفرينش هيچ موجودى به كار نرفته است.
آفرين بر اين خلقت، و آفرين بر اين قدرت نمائى و آفرين بر آن خالق بزرگ!
در اينكه منظور از اين جمله سربسته (آفرينش جديد) چيست؟! مفسّران تفسيرهاى گوناگونى ذكر كرده اند.
آنچه از همه نزديكتر و مناسبتر به نظر مى رسد همان رسيدن جنين به مرحله حيات انسانى است كه حسّ و حركت در آن پيدا مى شود، و به جنبش در مى آيد، و گام به جهان حيوانات و انسانها مى گذارد. قرآن از اين جهش بزرگ و عجيب تعبير به «انشاء» كرده است؛ اشاره به راهى طولانى است كه انسان آن را در مدت كوتاهى طى مى كند.
در حديثى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم كه در تفسير جمله: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فرمود: «هُوَ نَفْخُ الرُّوْحِ فِيْهِ»: «منظور دميدن روح در او است.» (تفسير نور الثقلين، جلد 3، صفحه 541، حديث 56 و 57 به نقل از پیام قرآن ج 2)
درست است كه جنين از همان لحظه اول موجودى است زنده، ولى تا مدّتى در شكم مادر هيچ حسّ و حركتى ندارد؛ و در حقيقت بيشتر شبيه به يك گياه است تا حيوان يا انسان. ولى بعد از گذشتن چند ماه روح انسانى در او زنده مى شود، و به همين دليل در روايات اسلامى آمده است كه جنين قبل از آنكه به اين مرحله برسد هرگز ديه كامل ندارد. اما وقتى به اين مرحله رسيد ديه آن ديه كامل يك انسان خواهد بود.( تفسير نورالثقلين، جلد 2، صفحه 541، حديث 56 و 57 به نقل از پیام قرآن ج2)
تعبير به «احسن الخالقين» «بهترين خالقها» با اينكه خالقى غير از خدا وجود ندارد؛ از اين نظر است كه واژه «خلق» تنها به معنى ايجاد بعد از عدم نيست؛ بلكه در معانى ديگرى مانند: اندازه گيرى و صنعت و دادن اشكال جديد به اشياء موجود جهان نيز اطلاق مى شود؛ و مسلّم است كه انسان مى تواند با نيروى خداداد تغييرات زيادى در مواد مختلف اين جهان ايجاد كند. از آهن و فولاد، ابزارها، يا كارخانه اى بسازد، يا از مصالح ساختمانى بناى باشكوهى با اندازهگيرى هاى مختلف احداث نمايد.
بنابراين خلق كردن مفهوم وسيعى دارد كه اين امور را در بر مى گيرد؛ و لذا قرآن مجيد از قول حضرت مسيح عليه السلام چنين نقل مى كند: انِّى أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الْطِّيْنِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَانْفُخُ فِيْهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِاذْنِ اللَّهِ: «من از گل چيزى به شكل پرنده خلق مى كنم، سپس در آن مى دمم، و به فرمان خدا پرنده اى مى شود.» (سوره آل عمران، آيه 49)
البته خالق حقيقى يعنى آن كس كه مادّه و صورت را ايجاد مى كند، و تمام قدرتها و خواصّ اشياء به او باز مى گردد، فقط خدا است؛ و كار خالقهاى ديگر كه خالقهاى مجازى هستند همان تغيير شكل دادن و مونتاژ كردن مواد است.
***
دوّمين آيه مورد بحث، نخست به مرحله آغاز پيدايش انسان، يعنى آن زمان كه قطره آب ناچيزى به نام منى بود، اشاره كرده؛ و بعد از آن فقط مرحله علقه را از مراحل تطوّر جنين بيان مى دارد، و مراحل ديگر را تحت عنوان فَخَلَقَ فَسَوّى «خداوند آفريد و نظام بخشيد» كه تعبير بسيار جامعى است ذكر مى كند، و مخصوصاً روى تولّد جنس مذكّر و مؤنث كه يكى از پيچيده ترين پديده هاى مربوط به جنين شناسى است تكيه مى كند فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ اْلأُنْثَى
«سَوَّى» از ماده «تَسْوِية» به معنى صاف كردن و نظام بخشيدن است. بعضى آن را اشاره به آفرينش روح مى دانند كه در آيه قبل به شكل ديگرى بيان شده بود.
بعضى نيز «خلق» را اشاره به آفرينش روح، و جمله «سوّى» را اشاره به تنظيم و تعديل اعضاء پيكر آدمى مى شمرند؛ و بعضى ديگر آن را به تعديل و تكميل تفسير كرده اند.
ولى ظاهر اين است كه تعبيرات آيه چنان جامع و وسيع است كه هرگونه آفرينش و تنظيم و تعديل و تكاملى را كه روى علقه تا هنگام وضع حمل، انجام مى گيرد؛ شامل مى شود.
راغب در كتاب مفردات مى گويد: «تسويه» در جايى گفته مى شود كه چيزى را از افراط و تفريط، از نظر اندازه گيرى و كيفيّت، حفظ كند.
***
در سومين آيه روى نكته تازه ديگرى تكيه كرده و بعد از اشاره به آفرينش انسان از نطفه مى فرمايد: كار او به جائى مى رسد كه خَصِيْمٌ مُبِيْن (جدال كننده آشكار) مى شود.
براى اين تعبير، تفسيرهاى متعدّدى شده است: گاه گفته اند اشاره به دو مرحله ضعف و قوّت انسان است كه يك روز نطفه ناچيزى بود و روز ديگر آنچنان قوى و نيرومند مى گردد كه به پرخاشگرى برمى خيزد در برابر همه كس حتى در برابر اللَّه!
گاه گفته اند: اشاره به قوّه ناطقه و فهم و شعور انسان است كه اين نطفه ناچيز كارش به جائى مى رسد كه نه فقط سخن مى گويد؛ بلكه به استدلالها و منطقهاى گوناگون و نيروى عقل مجهّز مى گردد، و مى دانيم پديده نطق و بيان و منطق و استدلال از مهمترين پديده هاى وجود انسان است.
گاه گفته مى شود اين تعبير اشاره به تنازع عجيبى است كه ميان سلّولهاى نر (اسپرماتوزئيد) براى تسلّط و تركيب با سلّول مادّه (اوول) واقع مى شود. زيرا هنگامى كه نطفه نر وارد رحم مى شود هزاران هزار اسپرم با سرعت زياد به حركت در مى آيند تا به نطفه مادّه رسند، و با آن تركيب شوند.
اولين اسپرم كه به آن مى رسد و در آن نفوذ مى كند، راه را بر بقيّه مى بندد؛ زيرا قشر مقاومى اطراف (اوول) را فرا مى گيرد و از نفوذ بقيّه مانع مى شود، و به اين ترتيب در اين مبارزه عجيب بقيّه شكست خورده و جذب خون مى شوند، و لذا قرآن مجيد بعد از ذكر مرحله نطفه به مسأله «خصيم مبين» بودن آن اشاره كرده است.
در آيه چهارم نيز اشاره به خلقت از خاك، و سپس نطفه، و بعد مرحله تسويه و نظامبندى شده؛ و در آيه پنجم كه آخرين آيه است علاوه بر اين به مرحله تولّد و خروج جنين از شكم مادر به صورت طفل نوزادى اشاره مى كند ثُمَّ يُخْرِجُكُم طِفْلًا.
چنانكه مى دانيم يك از مهمترين شگفتى هاى جنين، پايان دوران آن با تولد است.
چه عواملى سبب مى شود كه در لحظه معيّن فرمان خروج به جنين داده شود و او را از شكل عادى- در حالى عادى سرجنين به طرف بالا است و صورتش به پشت مادر- دگرگون سازد و سر او را به پائين بفرستد تا تولاد و را آسان سازد؟!
نخست كيسه آبى كه جنين در آن شناور است پاره مى شود! آبها خارج مى گردد و جنين به تنهايى آماده ورود به دنيا مى شود!
درد شديدى مادر را فرا مى گيرد؛ تمام عضلات شكم و پشت و پهلوى مادر روى جنين فشار مى آورند، و او را به خارج هدايت مى كنند. فعل و انفعالات شيميائى و تغييرات فيزيكى كه در بدن به هنگام تولّد صورت مى گيرد به قدرى عجيب و شگفت انگيز است كه همه حكايت از اين دارد كه علم و قدرت بى پايانى اين برنامه ريزى را براى چنان هدف مهمى انجام داده است.
به اين ترتيب از مجموع آيات فوق، به خوبى استفاده مى شود كه نظام پيچيده و بسيار شگفت انگيز تطوّرات جنين، يكى از آيات و نشانه هاى مهمّى است كه از وجود علم و قدرت بى پايان پديد آورنده آن خبر مى دهد؛ و از سوى ديگر توانائى او را بر مسأله معاد و زندگى پس از مرگ روشن مى سازد؛ چرا كه جنين، هر زمان زندگى تازه و معادى نو به خود مى گيرد، و بنابراين تطوّرات مزبور، هم دليلى است بر توحيد و هم معاد.
***
توضيحات:
1- نقش بر آب
ضربالمثل معروفى است كه وقتى مى خواهند ناپايدارى چيزى را بيان كنند، مى گويند: همچون نقش بر آب است؛ چرا كه با اندك حركت و نسيمى به هم مى خورد. ولى عجب اينكه خداوند بزرگ تمام نقشهاى مختلف انسانى و بسيارى از جانداران ديگر را نقش بر آب مى كند، و اين همه صورتها را بر قطره آب نطفه مى زند؛ و به راستى چه كسى در آب، صورت گرى كرده است جز خداوند بزرگ؟
2- در ظلمات ثلاث
عجيبتر اينكه: به گفته قرآن، اين خلقتهاى پى در پى را كه در آب نطفه ايجاد مى كند، تا در مدّت كوتاهى، به صورت انسان كاملى درآيد، همه را در ظلمت كده اى كه هيچكس دسترسى به آن ندارد انجام مى دهد؛ چنانكه قرآن در آيه 6 سوره زمر مى گويد: يَخْلُقُكُمْ فِى بُطُوْنِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلَقٍ فِى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لاالهَ الّا هُوَ فَانّى تُصْرَفُوْنَ: «شما را در شكم مادرتان، خلقتى بعد از خلقت ديگر، در ميان تاريكى هاى سه گانه مى بخشد، اين است خداوند پروردگار شما كه حكومت جهان هستى از آن او است، هيچ معبودى جز او وجود ندارد، با اين همه نشانه هاى روشن چگونه از راه حق منتحرف مى شويد؟»
ظلمتهاى سه گانه، چنانكه بسيارى از مفسّران گفته اند و در بعضى از روايات نيز به آن اشاره شده؛ ظلمت شكم مادر، سپس ظلمت رحم، و بعد از آن ظلمت «مَشيمه» (كيسه مخصوصى كه جنين در آن قرار دارد) مى باشد كه به صورت سه پرده ضخيم بر روى جنين كشيده شده است.
نقاشّان و صورتگران چيره دست هميشه بايد در مقابل نور و روشنائى؛ كامل، صورتگرى كنند؛ ولى آن آفريدگار بزرگ در آن تاريك خانه عجيب، چنان نقشى بر آب مى زند كه همه را مجذوب و مفتون و محو تماشاى خود مى كند.
3- جايگاه امن و امان
قرآن با صراحت در آيه 13 سوره مؤمنون مى گويد: ما نطفه انسان را در قرارگاه أمن و امانى قرار داديم ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِى قَرارٍ مَكِيْنٍ
در حقيقت محفوظترين نقطه بدن همان جايى است كه نطفه و جنين در آن قرار مى گيرد كه از هر طرف تحت حفاظت است. از يكسو ستون فقرات و دنده ها، و از سوى ديگر استخوان پر قدرت لگن خاصره، و از سوى سوم پوششها و عضلات متعدّدى كه روى شكم را فرا گرفته، بعلاوه به هنگام بروز بعضى از حوادث خطرناك دستهاى مادر نيز به صورت ناخودآگاه سپرى مى شوند در مقابل آن!
از همه اينها شگفت انگيزتر اينكه جنين در ميان كيسه اى است مملو از يك آب لزج به طورى كه در ميان آن كيسه به صورت معلّق و در حالت كاملًا بى وزنى قرار دارد. يعنى هيچ فشارى از هيچ سو بر آن وارد نمى شود، چرا كه به قدرى ساختمان جنين (مخصوصاً در آغاز كار) ظريف و لطيف است كه مختصر فشارى بر آن مى تواند آن را متلاشى سازد.
اين كيسه با آن آب مخصوص، حالت ضد ضربه را نيز دارد؛ و درست مانندفنرهاى بسيار نرم كه در كاملترين اتومبيلها كار مى گذارند هرگونه ضربه اى كه بر اثر حركات سريع مادر متوجّه آن شود در خود جذب كرده، و از ميان مى برد.
جالبتر اينكه درجه حرارت را بر روى جنين در حد اعتدال نگه مى دارد، و اجازه نمى دهد حرارتها و برودتهاى ناگهانى كه از بيرون متوجّه شكم مادر مى شود به آسانى روى جنين اثر بگذارد!
آيا قرار گاهى از اين مطمئنتر پيدا مى شود؟ و قرآن چه زيبا جايگاه نطفه را «قَرارٍ مِكِيْن» نام نهاده است؟!
4- خَصِيْمٌ مُبِيْنٌ (پرخاشگر آشكار)
اين نيز يكى ديگر از شگفتى هاى جنين است، خواه آن را به معنى قدرت انسان بر سخن گفتن و استدلال و محاجّه كردن تفسير كنيم؛ آنچنان كه جمعى از مفسّران گفته اند، يا به معنى مسابقه و منازعه اى كه ميان اسپرمها (نطفه هاى نر) هنگام حركت به سوى اوول (نطفه ماده) در رحم مادر صورت مى گيرد؛ كه سرانجام يكى از آنان موفّق مى شود با اوول تركيب گردد و بقيّه كه در اين مخاصمه شكست خورده اند محو و نابود و جذب خون مى شوند؛ و يا اشاره به هر دو تفسير بدانيم؟
در هر حال اين از نكته هاى ظريف و بديع جنين است كه از موجود به ظاهر پست و ناچيز آنچنان پديده اى والا و پر ارزش به وجود مى آيد.
5- تغذيه جنين
از عجائب ديگر، مسأله تغذيه جنين است؛ چرا كه براى پرورش و نموّ سريع جنين، مواد غذايى به طور كامل و از هر نظر پاك و تصفيه شده از يك سو، و اكسيژن از سوى ديگر، و آب به حد كافى لازم است كه به طور مداوم به جنين برسد. خداوند اين وظيفه را بر عهده دستگاهى بنام جفت گذارده است كه از همان لحظه نخستين آن را در كنار جنين قرار داده؛ از يك طرف به وسيله دو شريان و يك وريد به قلب مادر مربوط است و از طرف ديگر از طريق بند ناف با جنين ارتباط دارد.
تمام مواد غذائى و آب و اكسيژن لازم را از طريق سيستم جريان خون مادر جذب كرده، و بعد از تصفيه مجدّد به جنين منتقل مى كند؛ و زوائد و فضولات و كربن و مانند آن را جمع آورى كرده به خون مادر باز مى گرداند.
بنابراين جفت هم نقش دستگاه گيرنده و دهنده دارد و هم به منزله يك فيلتر و كابراتور است كه به تنهايى انسان از مطالعه ساختمان شگفت انگيز همين جفت مى تواند پى به عظمت خالق برد.
جالب اينكه در حديثى آمده است كه امام عليه السلام فرمود: «بچه از نسيمى كه مادر استفاده مى كند بهره مى برد!»
چند سال است كه دانشمندان دانسته اند بچه اى كه ريه اش كار نمى كند، و در آب رحم شناور است اكسيژن لازم دارد؟ و چند سال است كه فهميده اند اكسيژنى كه مادر مصرف مى كند وارد خونش شده و به جفت مى رسد، و بچّه از راه بندناف از آن استفاده مى نمايد؟
هرچه باشد زمان زيادى نگذشته؛ ولى چشم بيناى امام عليه السلام آن را ديده و مى فرمايد: بچه از اين نسيم استفاده مى كند. آيا در برابر هواى آلوده اى كه ما تنفّس مىكنيم تعبيرى بهتر از نسيم كه امام براى بيان اكسيژن ذكر فرموده پيدا مى شود؟
6- سرنوشت جنسيت جنين
در اين كه چگونه و تحت چه عواملى جنين مذكّر يا مؤنث مى شود؟ پاسخى در برابر اين سؤال نداریم؛ يعنى علم هنوز جوابى براى آن پيدا نكرده است.
ممكن است پاره اى از مواد غذائى يا داروها در اين امر مؤثّر باشد؛ ولى مسلّماً تأثير آن سرنوشت ساز و تعيين كننده نيست.
ولى با اين حال عجيب اين است كه هميشه يك تعادل نسبى در ميان اين دو جنس (مرد و زن) در همه جوامع ديده مى شود؛ و اگر تفاوتى باشد چندان چشمگير نيست.
فكر كنيد اگر روزى اين تعادل بهم بخورد، و مثلًا نسبت مردان با زنان ده در برابر يك باشد؛ يا به عكس تعداد زنان ده برابر مردان گردد، چه مفاسد عظيمى به وجود مى آيد؟ و چگونه نظام جوامع انسانى بهم مى خورد، و آيا در جامعه اى كه در برابر هر مرد ده زن، يا در برابر هر زن ده مرد وجود داشته باشد مى توان زندگى آرامى داشت؟
ولى آنكس كه انسان را براى زندگى سالم آفريده است اين تعادل عجيب و مرموز را در آن حاكم كرده است، آرى خداوند طبق مشيّت و حكمتش به هركس بخواهد فرزند پسر مى دهد و به هركس بخواهد فرزند دختر مى دهد يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ اناثاً وَ يَهَبُ لِمَن يَشاءُ الذُّكُورَ (سوره شورى، آيه 49) ولى اين مشيت و اراده حساب شده است.
7- تحوّلات سريع و مرموز
از شگفتى هاى ديگر جنين اينكه نطفه اصلى انسان در آغاز يك موجود تك سلّولى بيش نيست كه از طريق تقسيم به صورت تصاعدى افزايش مى يابد. اين افزايش و تحوّلات بسيار سريع است و همانگونه كه قرآن مى گويد: هر زمان آفرينش تازه اى بعد از آفرينش ديگرى به او مى بخشد خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ رشد و نموّى كه اگر بعد از تولّد به همان سرعت ادامه يابد در مدت كوتاهى انسان قامتى به اندازه يك كوه بلند پيدا مى كند! و صفحه زمين براى او تنگ مى شود. ولى همانكس كه به جنين سرعت سير تكاملى مى دهد به مرحله معينى كه رسيد آهنگ اين سرعت را كند كرده، و تدريجاً متوقّف مى سازد!
8- آينده نگرى رحم!
چه عاملى سبب مى شود كه يك سلّول به هنگام تقسيم به صورتهاى مختلفى مثل: سلّولهاى غضروفى، استخوانى، عضلهاى، پوستى، و غير آن در مىآيد؟ آيا اين رحم است كه آينده اين موجود را پيش بينى كرده و سلّولها را هر كدام در جاى خود شكل مى دهد؟ اگر او داراى چنين هوش و قدرت و ابتكارى است چه كسى اين هوش و قدرت و ابتكار را به او بخشيده؟!
دانشمند معروف (الكسيس كارل)، در كتاب انسان موجود ناشناخته، مى گويد: «گويى هر جزئى از بدن نيازمندى هاى حال و آينده مجموعه بدن را مى شناسد و خود را بر حسب آن تغيير مى دهد. زمان و مكان براى بافتها مفهوم ديگرى دارد، زيرا آنها به خوبى دور را مانند نزديك و آينده را چون حال درك مى كنند. مثلًا در پايان دوره آبستنى بافتهاى نرم اعضاى جنسى خارج زن نرمتر و قابل اتّساع مى شود؛ و اين تغيير وضع در روزهاى بعد هنگام زايمان، عبور جنين را آسان مى كند، و در عين حال سلّولهاى پستان را فراوانتر، و عضو بزرگتر مى شود، و حتى پيش از زايمان به كار مى افتد و شير مى سازد و براى تغذيه كودك آماده مى گردد ... در تمام مدّت رشد جنين در رحم مادر، وضع و رفتار عضلات چنان است كه گوئى آينده را از پيش مى دانند، و همبستگى اعضاء در دو لحظه متفاوت زمانى يا دو نقطه مختلف مكانى، به خوبى رعايت مى شود!» (انسان موجود ناشناخته، صفحه 190)
نام اين موضوع را هر چه بگذاريم تفاوتى نمى كند؛ ولى به هر حال از وجود مبدأ بزرگ علم و قدرتى كه در ماوراى آن است به وضوح خبر مى دهد.
9- پوششى بر استخوانها
در تفسير آيه 14 سوره مؤمنون خوانديم كه قرآن در مورد پيدايش عضلات تعبير خاصّى دارد؛ مى گويد: «ما سپس بر استخوانها گوشت پوشانديم» انتخاب كلمه «كَسَوْنَا» يكى از معجزات علمى قرآن است؛ زيرا امروز ثابت شده كه استخوانها قبل از نسوج گوشتى پديدار مى شوند.
10- انتقال جنين به خارج
همانگونه كه در تفسير آيه 5 سوره حج خوانديم؛ خداوند بيرون فرستادن جنين را از رحم به خودش نسبت مى دهد، «سپس شما را به صورت طفلى بيرون مى فرستيم»: ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا اين تعبير اهميّت مسأله تولّد را كه امروز دانشمندان به آن پى برده اند روشن مى سازد.
چه عاملى زمان تولّد را تنظيم مى كند؟ و تحت چه شرايطى فرمان خروج به جنين داده مى شود؟ و چگونه تمام اعضاى بدن خود را آماده براى اين تحوّل مهم مى كنند؟ تحت چه عواملى كودك تدريجاً معلّق مى گردد تا با سر متولّد شود؟ آيا مى داند تولّد او با پا غير ممكن يا بسيار مشكل است؟ چه كسى به تمام عضلات بدن مادر دستور مى دهد شديدترين فشار را روى جنين براى خارج شدن بياورند؟
هنگامى كه ندرتاً اين سيستم به هم مى خورد و اطبّا مجبور به سزارين مى شوند؛ اهميّت آن معلوم مى شود، و شايد وجود چنين افراد نادرى هشدارى است به همگان تا به اهميّت اين موضوع بينديشند.
البته در بعضى از موارد زمان تولّد را به طور تقريبى پيش بينى مى كنند؛ ولى در پاره اى از موارد طفل زودتر از موعد و گاهى ديرتر متولّد مى گردد.
به اين ترتيب مسأله تولّد با تمام شاخ و برگ حساب شده اش، آيتى ديگر از آيات الهى است.
11- دگرگونى هاى شگفت انگيز در لحظه تولّد
همان گونه كه گفتيم هيچكس دقيقاً نمى تواند لحظه تولّد را تعيين كند؛ و آنچه به صورت پيش بينى از سوى اطبّا بطور عموم، يا بطور خصوص، به افراد گفته مى شود، جنبه تخمينى دارد؛ چنانكه در آيه 8 سوره رعد مى خوانيم:
اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُثْنى وَ ما تَغِيْضُ الأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ كُلُّ شَيءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ: «خدا از جنين هايى كه هر مؤنث حمل مى كند، آگاه است، و نيز از آنچه رحم ها كم مى كنند (و قبل از موعد معمول مى زايند) و هم از آنچه افزون مى كنند (بعد از موعد مى زايند) با خبر است، و هر چه نزد او اندازه اى دارد»
ظاهر آيه اين است كه اين از علوم خاصّ الهى است؛ كه ويژگى هاى جنين را قبل از تولّد از هر نظر مى داند. نه تنها مسأله جنسيت بلكه از تمام استعدادها، ذوقها، صفات ظاهر و باطن جنين با خبر است؛ و همچنين لحظه تولّد جنين را تنها خدا مى داند، و براى اينكه تصوّر نشود اين كم و زيادها بى حساب و بى دليل است؛ بلكه ساعت و ثانيه و لحظه آن حساب دارد، مى افزايد: و كُلُّ شَيىءٍ عِنْدَهَ بِمِقْدارٍ: «هر چيز نزد او اندازه و مقدار معينى دارد.»
جالب اينكه در لحظه تولّد، دگرگونى هاى عجيبى در سيستم زندگانى نوزاد، ظاهر مى شود كه براى تطبيق دادن او با محيط جديد، كاملًا ضرورى است، و از ميان آنها تنها به دو موضوع اشاره مى كنيم:
الف: دگرگون شدن سيستم گردش خون؛
به اين صورت كه مسأله گردش خون در جنين يك گردش ساده است؛ زيرا حركت خونهاى آلوده به سوى ريه ها براى تصفيه انجام نمى گردد، چون در آنجا تنفّسى وجود ندارد؛ لذا دو قسمت قلب او (بطن راست و چپ) كه يكى عهده دار رساندن خون به اعضاء، و ديگرى عهده دار رساندن خون به ريه براى تصفيه است به يكديگر راه دارد. امّا به محض اينكه جنين متولّد شد، اين دريچه بسته مى شود، و خون دو قسمت مى گردد: بخشى به سوى تمام سلّولهاى بدن براى تغذيه فرستاده مى شود و بخش ديگرى به سوى ريه ها براى تنفس!
آرى جنين تا در شكم مادر است اكسيژن لازم را از خون مادر مى گيرد ولى بعد از تولّد بايد خودكفا باشد و از طريق ريه و تنفس، اكسيژن را دريافت دارد.
ريه اى كه قبلًا در رحم مادر كاملًا ساخته و آماده شده با يك فرمان الهى ناگهان به كار مى افتد؛ كه به راستى از عجائب است.
ب- بسته شدن بند ناف و خشكيدن و افتادن آن
بند ناف را كه طريق تغذيه جنين به وسيله جفت از خون مادر است معمولًا بعد از تولّد مى چينند؛ ولى اگر هم نچينند تدريجاً مى خكشد و مى افتد. يعنى به هنگام تولّد همانطور كه راه دريافت اكسيژن عوض مى شود؛ راه تغذيه نيز ناگهان عوض مى شود، و دهان و معده و روده ها كه در دوران جنينى كاملًا ساخته و آماده شده اما به كار نيفتاده اند ناگهان به كار مى افتند؛ و اين يكى ديگر از شگفتى هاى مهم آفرينش انسان است.
12- گريه كودكان
معمولًا نوزادان بسيار گريه مى كنند؛ اين گريه ممكن است دليل بر ناراحتى آنها باشد، چرا كه زبانى براى اظهار آن جز زبان گريه ندارند. يا به خاطر گرسنگى و تشنگى، و يا به خاطر آزردگى در برابر شرائط جديد زندگى، اعم از گرما و سرما و نور شديد و مانند آن؛ ولى كودكان بدون اين هم ممكن است گريه كنند، و اين گريه رمز حيات و بقاى آنها است.
زيرا در آن موقع آنها نياز بسيار شديدى به ورزش و حركت دارند؛ در حالى كه قادر به ورزش نيستند. تنها ورزشى كه مى تواند تمام وجود آنها را اعم از دست و پا و قفسه سينه و شكم را به حركت درآورد و خون را به سرعت در تمام عروق به جريان وادارد و تمام سلّولها را مرتباً تغذيه كند همان ورزش گريه است كه براى نوزاد يك ورزش كامل محسوب مى شود؛ و به همين دليل اگر نوزاد گريه نكند ممكن است آسيب فراوان ببيند و يا حيات او به كلّى به خطر بيفتد.
از اين گذشته در مغز اطفال رطوبت فراوانى وجود دارد كه اگر در آنجا بماند ممكن است سبب بيمارى ها و دردهاى سختى گردد؛ و يا كورى به دنبال داشته باشد. گريه سبب مى شود كه رطوبت هاى اضافى به صورت قطره هاى اشك از چشمان آنها بيرون ريزد و سلامتى آنها تضمين شود!
امام صادق عليه السلام در حديث معروف توحيد مفضّل بعد از اشاره به اين مطلب مى فرمايد: «پدر و مادر چون از منافع گريه كودك بى خبرند سعى دارند به هر وسيله ممكن است او را خاموش كنند و از گريه باز دارند زيرا نمى دانند گريه براى او چه منافعى دارد؟!» (بحارالانوار، جلد 3، صفحه 65 و 66 به نقل از پیام قرآن ج2)
همچنين در همان روايت، امام عليه السلام اشاره به جارى شدن آب از دهان اطفال- كه در واقع تكميل كننده اشك چشمهاى كودك است- كرده؛ مى فرمايد:
«خداوند دانا چنان مقرّر فرموده كه رطوبتهاى اضافى از دهان نوزادان دفع شود تا موجب سلامتى آنها در بزرگى گردد.» (بحارالانوار، جلد 3، صفحه 65 و 66 به نقل از پیام قرآن ج2)
13- بيدار شدن تدريجى عقل و حواس در كودكان
اگر كودك از آغاز عقل مى داشت، مسلّماً بسيار رنج مى برد؛ زيرا احساس ناتوانى و مذلّت مى كرد. چرا كه نمى تواند راه برود، غذا بخورد و كمترين حركتى داشته باشد؛ بايد او را در پارچه اى بپيچند و در گهوار بخوابانند و جامه اى بر او بيفكنند وتر و خشك كنند.
امام صادق عليه السلام ضمن اشاره به اين مطلب در حديث معروف توحيد مفضّل مى افزايد: «بعلاوه اگر عاقل متولّد مى شد و زندگى مستقل داشت، شيرينى حركات كودكانه و حلاوت تربيت اولاد و رابطه اى كه از اين طريق ميان فرزندان و پدر و مادر در تمام عمر برقرار مى شود از ميان مى رفت.» (بحارالانوار، جلد 3، صفحه 64 به نقل از پیام قرآن ج2)
گذشته از اينها انتقال به دنياى كاملًا جديد و ناشناخته چنان وحشت و اضطرابى در او ايجاد مى كرد كه ممكن بود فكر و اعصاب او را آزار دهد؛ ولى آن قدرت لايزالى كه انسان را براى تكامل آفريده همه اين اصول را در او پيش بينى فرموده است.
همچنين اگر حواس او كامل بود، يك مرتبه چشم باز مى كرد و صحنه هاى تازه را مشاهده مى نمود و گوش او صداها و آهنگ هاى جديد را مى شنيد؛ و چه بسا قدرت تحمّل آنها را نداشت؛ لذا اين امور تدريجاً و يكى پس از ديگرى صورت مى گيرد.
جالب توجّه اينكه قرآن مجيد مى گويد: وَاللَّهُ أخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُوْنَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمْ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُروُنَ: «خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج ساخت، در حالى كه هيچ نمى دانستيد و براى شما گوش و چشم و عقل قرار داد تا شكر نعمت او را بجا آوريد» (سوره نحل، آيه 78)
طبق اين آيه، در آغاز انسان هيچ علمى نداشت و حتّى گوش و چشم نداشت؛ سپس خداوند قدرت شنيدن و ديدن و انديشيدن را به او داد. شايد ذكر واژه «سمع» «گوش» قبل از ذكر «ابصار» «چشمها» اشاره به اين است كه در نوزادان نخست فعاليّت گوش شروع مى شود، و بعد از مدّتى چشمها توانايى ديد پيدا مى كند. حتّى همانگونه كه قبلًا اشاره كرديم بعضى معتقدند كه گوش در عالم جنين، كم و بيش قدرت شنوايى دارد و آهنگ قلب مادر را مى شنود، و به آن عادت مى كند!
14- غذاى طفل قبل از تولّد آماده است
نوزاد انسان و بسيارى از حيوانات در آغاز تولّد، قدرت استفاده از غذاهاى سخت و سنگين را ندارند؛ به همين دليل، دست قدرتمند آفرينش، غذاى مخصوصى به نام شير براى آنها در پستان مادر، فراهم ساخته است. در حقيقت همان خون هاى بدن مادر، كه در دوران جنينى مورد استفاده او بود؛ با يك دگرگونى وسيع و سريع به شكل شير در مى آيد، و تا مدّت لازم او را تغذيه مى كند.
پستان مادر، در دوران باردارى تدريجاً تغيير شكل مى دهد؛ و بر اثر ترشّحاتى كه از جفت به خون مادر مى ريزد و به آنها آماده باش مى دهد، روز به روز بزرگتر شده و خود را براى وظيفه سنگين آينده آماده مى سازد. لوله هايى كه در پستان است و تا نوك پستان امتداد دارد، منشعب و زياد شده و ترشّح مختصرى دارند، و به هنگام تولّد نوزاد، اعلام آمادگى كامل مى كنند.
عجب اينكه ترشح شير از سلّولهاى پستان دائمى نيست، وگرنه مرتّباً به خارج مى ريخت، بلكه به محض اينكه لبهاى نوزاد، به پستان مادر مى رسد، و شروع به مكيدن مى كند، تحريكات عصبى از راه اعصاب به نخاع و از نخاح به هيپوتالاموس رفته و باعث دو نوع ترشح مى گردد كه يكى از آنها از راه خون به پستانها مى ريزد و نسوج اطراف مجارى شير را منقبض ساخته و به آنها فشار وارد مى كند تا شير به سوى نوك پستان رانده شود، و تمام اين اعمال، ظرف 30 ثانيه كامل مى شود، و عجيبتر اينكه نه تنها شير در آن پستانى كه به آن لب زده جارى مى گردد؛ بلكه در پستان ديگرى نيز همين جريان برقرار و آماده مى شود، و لذا تأكيد شده نوزاد را از هر دو پستان شير دهند.
شير يك غذاى كامل است؛ مخصوصاً شير مادر براى نوزادش غذاى اكملى محسوب مى شود، و هيچ چيز در دنيا جانشين آن نمى گردد.
شير داراى ويتامين آ، ب، د، پ، و ويتامينهاى ديگر است؛ و 22 نوع مادّه مختلف از سوى دانشمندان در آن كشف شده است، به اضافه انواع آنزيمها.
بسيارى از داروهاى لازم نيز از طريق شير مادر به نوزاد منتقل مى شود؛ و به همين دليل كودكانى كه از شير مادر بى بهره مى شوند گرفتار كمبودهاى مختلفى مى گردند.
به نظر مى رسد كه شير مادر تنها جسم كودك را تغذيه نمى كند؛ بلكه عواطف و روح او را نيز سيراب مى كند، به همين دليل كسانى كه از شير مادر محروم مى شوند داراى اشكالات و كمبودهاى عاطفى نيز احياناً خواهند بود.
به همين دليل قرآن مجيد مى گويد: وَالْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمنْ أرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ «مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مى دهند اين براى كسى است كه بخواهد دوران شير دادن را تكميل كند» (سوره بقره، آيه 233)
عجائب و شگفتى هاى شير بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد و اگر بخواهيم عنان قلم را در اينگونه مباحث رها كنيم از بحث تفسيرى خارج مى شويم. براى توضيح بيشتر به دائرة المعارف قرن بيستم مادّه «لبن» و كتاب اولين دانشگاه جلد 6، و اعجاز قرآن از نظر علوم امروز، مراجعه كنيد. در حديث توحيد مفضّل نيز اشارات جالبى به اين معنى آمده است. (بحار الانوار، جلد 3، صفحه 62 به نقل از پیام قرآن ج2).
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب