در خطبه اول نهج البلاغه آمده است که امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
و من قال «فيم»؟ فقد ضمّنه، و من قال «علام»؟ فقد اخلى منه. كائن لا عن حدث، موجود لا عن عدم، مع كلّ شيء لا بمقارنة، و غير كلّ شيء لا بمزايلة، فاعل لا بمعنى الحركات و الآلة، بصير اذ لا منظور اليه من خلقه، متوحّد اذ لا سكن يستأنس به و لا يستوحش لفقده.
ترجمه
«و هر كس بگويد خدا در چيست؟ او را در ضمن چيزى پنداشته و هر كس بپرسد بر روى چه قرار دارد؟ جايى را از او خالى دانسته. همواره بوده است و از چيزى به وجود نيامده. وجودى است كه سابقه عدم براى او نيست. با همه چيز همراه است، امّا نه اين كه قرين آن باشد و با همه چيز مغاير است، امّا نه اين كه از آن بيگانه و جدا باشد. او انجام دهنده (هر كارى) است، امّا نه به آن معنى كه حركات و ابزارى داشته باشد.بيناست حتّى در آن زمان كه موجود قابل رؤيتى از خلقش وجود نداشته است. يگانه و تنهاست زيرا كسى نيست كه با او انس گيرد و از فقدانش ناراحت و متوحّش شود».
در کتاب پیام امام امیرالمومنین علیه السلام در قسمتی از تفسیر این فراز از خطبه آمده است که:
اگر در آنچه در اين فراز از كلام مولا على علیه السلام آمده خوب بينديشيم و دقّت كنيم، راه هر گونه انحراف از اصل توحيد و حقيقت صفات خدا بسته مى شود و مفهوم حقيقى «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»، ما به انسان از رگ گردن (يا رگ قلب) او نزديكتريم»(1) و همچنين مفهوم «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»، او با شماست هر كجا باشيد»(2)، وَ «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ»، هيچ سخن در گوشى در ميان سه نفر رد و بدل نمى شود مگر اين كه او چهارمين آنهاست»(3)، «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، خداوند نور آسمانها و زمين است»(4) و «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»، بدانيد خداوند ميان انسان و قلب او حايل مى شود(5) و امثال آن به خوبى روشن و آشكار مى شود.
اين نكته علاوه بر اين كه بحثهاى مربوط به وحدت وجود- به معناى صحيح آن- را تكميل مى كند، راه را بر هر گونه انحراف در فهم صفات خدا مسدود مى سازد.
ولى گمگشتگان وادى حيرت به سراغ مسائلى رفته اند كه انسان از آن شرم دارد.
از جمله طايفه «مجسّمه» است كه براى خداوند متعال صفاتى همچون صفات ممكنات قائل شدند و او را تا سر حدّ جسم و جسمانيّات تنزّل داده و براى او شكل و قيافه و دست و پا و موهاى «مجعّد» و در هم پيچيده و به طريق اولى مكان و زمان، قائل شده اند. گروهى او را در دنيا قابل مشاهده مى دانند و گروهى او را فقط در آخرت.
«محقّق دوانى» كه از معاريف فلاسفه است- طبق نقل بحار الانوار- مى گويد: «گروهى از اهل تشبيه، خدا را حقيقتا جسم مى دانند، بعضى او را مركّب از گوشت و خون و برخى او را نور درخشان مانند شمش نقره اى سفيدگون كه طولش هفت وجب با وجب خويش است و جمعى او را به صورت انسان و گروهى به صورت جوانى «امرد» با موهاى پيچيده و مجعّد و بعضى او را به صورت پيرمردى با موهاى سياه و سفيد، برخى او را جسمى- نه همانند اجسام ديگر- مى دانند و بعضى عقايد ديگرى از اين گونه اعتقادهاى باطل و بى پايه و كودكانه ابراز داشتند».(6) عجيبتر اين كه در رواياتى كه از پيامبر اسلام (ص) يا بعضى از صحابه نقل كرده اند- كه قطعا اين روايات مجعول است- براى خداوند اوصاف جسمانى عجيبى ذكر شده است. از جمله در حديثى از «ابن عباس» آمده كه: «از او پرسيدند: هرگز محمد (ص) پروردگارش را مشاهده كرد؟ او گفت: آرى، سؤال كردند: چگونه خدا را ديد؟ گفت: در باغى خرّم و سرسبز، در حالى كه بر كرسى طلايى كه فرش زرّينى بر آن مفروش بود و چهار فرشته آن را حمل مى كردند نشسته بود، مشاهده كرد».(7) از اين گذشته روايات متعدّدى كه در «صحيح بخارى»، «سنن ابن ماجه» و غير آنها نقل شده، با صراحت آورده است كه خداوند در روز قيامت با چشم ديده مى شود.(8) حتّى در بعضى از اين روايات تصريح شده كه اهل بهشت خدا را مى بينند همان گونه كه ماه در شب چهاردهم ديده مى شود.(9) وجود اين احاديث سبب شده كه بسيارى از دانشمندان اهل سنّت معتقد به رؤيت خداوند در قيامت گردند و با شدّت از آن دفاع كنند. در حالى كه قرآن با صراحت مى گويد: «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ»، هيچ چشمى خدا را نمى بيند»(10) و به «موسى» فرمود: «لَنْ تَرانِي»، هرگز مرا مشاهده نخواهى كرد»(11) (و مى دانيم «لن» براى نفى ابد مى باشد).
در خطبه اشباح اين مسأله به وضوح بيان شده است، آنجا كه مى فرمايد:
«و الرّادع أناسىّ الابصار عن ان تناله أو تدركه أو تبصره، آن كس كه مردم چشمها را از مشاهده ذات پاكش و رسيدن به او بازداشته است».(12) در خطبه ديگرى با بيان فصيح و رسايش مى فرمايد: «الحمد للّه الّذي لا تدركه الشّواهد و لا تحويه المشاهد و لا تراه النّواظر و لا تحجبه السّواتر، حمد و سپاس خدايى را سزاست كه حواس، او را درك نكند و مكانها وى را در بر نگيرد ديده ها او را نبيند و پوششها او را مستور نسازد».(13) به علاوه اين عقايد، مخالف صريح حكم عقل است، چرا كه اگر خدا قابل مشاهده باشد به يقين داراى جسم و مكان و جهت خواهد بود و نتيجه آن محدوديّت و دستخوش تغيير بودن است و به اين ترتيب از اوج واجب الوجود بودن سقوط مى كند و در رديف ممكنات در مى آيد.
اينجاست كه تعبيرات لطيف امير مؤمنان على علیه السلام در جمله هاى بالا همچون آفتاب و ماه مى درخشد و بر چهره حقايق پرتو مى افكند و عقايد باطل و خرافى را محو و نابود مى كند و دقيق ترين و زيباترين و رساترين درس توحيد و شناخت صفات خدا را به ما مى دهد.
از آنجا كه هميشه در مقابل هر گروه افراطى، گروهى تفريطى خودنمايى مى كنند، جمعى بر خلاف عقيده قائلان به تشبيه كه خدا را تا سر حدّ جسم و جسمانيّات تنزّل داده اند، راه تعطيل را پيموده اند و معتقدند اصلا شناخت خدا غير ممكن است، نه كنه ذاتش و نه اوصافش و ما از صفات خدا چيزى جز مفاهيم منفى نمى فهميم. وقتى مى گوييم او عالم است اين اندازه مى فهميم كه جاهل نيست. امّا عالم بودن او، مطلقا براى ما مفهوم نيست و به اين ترتيب بزرگترين افتخار انسان را كه معرفة اللّه و شناخت خداست به دست فراموشى مى سپارند و در راهى گام مى نهند كه سراسر ظلمت و تاريكى و بر خلاف تعليمات مسلّم قرآن مجيد است كه راه معرفة اللّه را بر ما گشوده است.
اين سخن را با تعبير رساى ديگرى از نهج البلاغه پايان مى دهيم، مى فرمايد:
«لم يطلع العقول على تحديد صفته و لم يحجبها عن واجب معرفته فهو الّذى تشهد له أعلام الوجود على إقرار قلب ذي الجحود تعالى اللّه عمّا يقول المشبّهون به و الجاحدون له علوّا كبيرا، عقول و خردها را بر كنه صفاتش آگاه نساخت و (با اين حال) آنها را از مقدار لازم معرفت و شناخت خود باز نداشته است، هم اوست كه نشانه هاى هستى، دلهاى منكران را به اقرار بر وجودش واداشته است.(آرى) او بسيار برتر است از گفتار تشبيه كنندگان، يعنى آنها كه او را به مخلوقاتش تشبيه مى كنند و منكران (آنها كه يا ايمان به او ندارند و يا شناخت او را غير ممكن مى پندارند)».(14)
بهترين تعبير براى يافتن خط مستقيم معرفت و شناخت خدا كه در ميان افراط و تفريط (تشبيه و تعطيل) است، همان است كه در بالا فرموده است.
منبع: پیام امام امیرالمومنین علیه السلام، ج 1 (خطبه اول)
پی نوشت ها به نقل از کتاب پیام امام امیرالمومنین علیه السلام:
1. سوره ق، آيه 16
2. سوره حديد، آيه 4
3. سوره مجادله، آيه 7
4. سوره نور، آيه 35
5. سوره انفال، آيه 24
6. بحار الأنوار، جلد 3، صفحه 289
7. توحيد ابن خزيمه، صفحه 217 (طبق نقل «بحوث فى الملل و النحل»، جلد 1، صفحه 145)
8. صحيح بخارى، جلد 6، صفحه 56، تفسير سورة النساء و سنن ابن ماجه، جلد 1 (مقدّمه- باب 13- حديث 177)
9. براى آگاهى از اين روايات كه به يقين روايات مجعولى مى باشند و همچنين پاسخ اين روايات و دلايلى از آيات و روايات معتبر كه مى گويد خدا با چشم ديده نمى شود نه در دنيا و نه در آخرت به جلد چهارم تفسير موضوعى پيام قرآن، صفحه 241 تا 251 مراجعه كنيد
10. سوره انعام، آيه 103
11. سوره اعراف، آيه 143
12. نهج البلاغه، خطبه 91
13. نهج البلاغه، خطبه 185
14. نهج البلاغه، خطبه 49
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب