در بخشی از خطبه اول نهج البلاغه میخوانیم:
ثمّ انشأ سبحانه ريحا اعتقم مهبّها و أدام مربّها و أعصف مجراها و أبعد منشأها فأمرها بتصفيق الماء الزّخّار و إثارة موج البحار فمخضته مخض السّقاء و عصفت به عصفها بالفضاء. تردّ أوّله الى آخره و ساجيه الى مائره حتّى عبّ عبابه و رمى بالزّبد ركامه فرفعه في هواء منفتق و جوّ منفهق فسوّى منه سبع سموات جعل سفلاهنّ موجا مكفوفا و علياهنّ سقفا محفوظا و سمكا مرفوعا بغير عمد يدعمها و لا دسار ينظمها ثمّ زيّنها بزينة الكواكب و ضياء الثّواقب و أجرى فيها سراجا مستطيرا و قمرا منيرا في فلك دائر و سقف سائر و رقيم مائر.
ترجمه
سپس خداوند پاك و منزّه، طوفانى برانگيخت كه كار آن متلاطم ساختن آب و در هم كوبيدن امواج بود، طوفان به شدّت مى وزيد و از نقطه اى دور، سرچشمه مى گرفت. پس به آن فرمان داد كه آب هاى متراكم را بر هم زند و امواج درياها را به هر سو بفرستد! در نتيجه، همچون مشك سقّايى آنها را به هم زد و با همان شدّت كه در فضا مى وزيد، به آن امواج حمله ور شد. آغازش را بر آخرش فرو مى ريخت و قسمت هاى ساكن آن را به امواج متحرّك پيوند مى داد. تا آبها روى هم انباشته شد و همچون قلّه كوه بالا آمد و امواج، كف هايى را بيرون فرستاد و در هواى باز و جوّى وسيع، پراكنده ساخت و از آن هفت آسمان را پديد آورد. آسمان پايين را همچون موج مهار شده اى قرار داد و آسمان برترين را همچون سقفى محفوظ و بلند. بى آن كه ستونى براى نگاهدارى آن باشد و نه ميخ هايى كه آن را ببندد. سپس آسمان پايين را به وسيله كواكب و نور ستارگان درخشنده زينت بخشيد و چراغى روشنى بخش و ماهى نورافشان در آن به جريان انداخت، در مدارى متحرّك و سقفى گردان و صفحه اى جنبنده.
در کتاب پیام امام امیر المومنین علیه السلام که شرحی است بر نهج البلاغه،در بخشی از تفسیر این فراز خطبه میخوانیم:
1- تطبيق اجمالى اين گفتار بر نظرات امروز
دانشمندان امروز در باره پيدايش جهان نظريّاتى دارند كه از حدود فرضيه ها تجاوز نمى كند زيرا هيچ كس در ميلياردها سال قبل وجود نداشت تا چگونگى پيدايش جهان را مشاهده كند. ولى به هر حال قراينى در دست است كه بعضى از اين فرضيّه ها را دقيقا تأييد مى كند.
تعبيراتى كه در كلام مولا آمده بر فرضيه هاى معروف، كاملا قابل انطباق است كه در ذيل، از نظر خوانندگان عزيز مى گذرد بى آن كه بخواهيم ادّعا كنيم منظور مولا حتما همين ها بوده است.
جهان در آغاز، توده فشرده اى از گازهاى متراكم بود كه شباهت زيادى با مايعات داشت كه هم تعبير «ماء» (آب) در باره آن صحيح بود و هم تعبير به «دخان» كه در آيات قرآن آمده است.
آفريدگار جهان دو نيروى عظيم بر آن مسلّط ساخت كه از آن در كلام بالا به عنوان دو باد تعبير شده است:
نيروى جاذبه كه آن را در كنار هم نگه مى داشت و از متلاشى شدن، حفظ مى كرد و نيروى دافعه كه بر اثر گردش دورانى به دور خود و به وجود آمدن نيروى گريز از مركز، آن را به سوى خارج مى كشاند و اين همان باد و طوفان شديد دوّم بود.
هرگاه بپذيريم گردش دورانى نخستين جهان، داراى نوسان بوده گاه شديدتر و گاه ملايمتر مى شده، طبيعى است كه امواج عظيم و سهمگينى در آن توده گاز مايع گون به وجود مى آمده، دائما امواج به روى هم متراكم و سپس فرو مى ريخته است.
سرانجام قسمتهايى كه سبكتر بودند و از وزن مخصوص كمترى برخوردار بودند- و از آن در كلام مولا تعبير به كف شده است- به فضاى بيرون پرتاب شدند.
(فراموش نكنيد كه «زبد» هم به كف هاى روى آب گفته مى شود و هم چربيها و كره هايى كه به خاطر سبك بودن بر روى محتواى درون مشك ظاهر مى شود، اطلاق مى گردد).
بدينسان حركت دورانى شدّت گرفت، بخش هاى عظيمى از اين توده بزرگ جدا شدند و به فضا پرتاب گشتند. آنها كه شدّت بيشترى داشتند به نقاط بالاتر رفتند و آنها كه شدّت كمترى داشتند در نقاط پايينتر قرار گرفتند.
ولى آنها كه به نقاط دورتر رفتند، باز به خاطر نيروى جاذبه نتوانستند به كلى فرار كنند و به صورت سقف محفوظى در آمدند و بخش هاى پايين تر، امواج كم فشارترى بودند كه از آن تعبير به موج مكفوف فرموده است.
آسمان هاى هفتگانه در اين فضاى وسيع ظاهر گشتند، بى آن كه ستونى در ميان آنها ديده شود و ميخ و طنابى آنها را نگهدارى كند، تنها، تعادل نيروى جاذبه و دافعه بود كه اينها را در جايگاه خود نگه مى داشت و در مدارشان به حركت در مى آورد.
در آن زمان فضا پر از كرات كوچك و بزرگ بود و قطعات پراكنده اين امواج به خارج پرتاب شده، به طور تدريج، قطعات كوچكتر به حكم جاذبه به سوى كرات بزرگتر كشيده شدند و فضا جاروب شد و ستارگان، درخشيدن گرفتند و كواكب، زينت بخش شدند، خورشيد، نورافشانى كرد و ماه، تابندگى را آغاز نمود و هر كدام در مدار خود به گردش در آمدند.
در بعضى از فرضيه ها در باره پيدايش جهان آمده است كه عامل جدايى منظومه ها و كهكشانها و كرات آسمانى از توده نخستين، يك انفجار عظيم درونى بوده كه عامل آن به طور دقيق براى هيچ كس مشخّص نيست. اين انفجار، بخش هاى عظيمى از توده گاز مايع گون نخستين را به فضاى اطراف پرتاب كرد و كرات و منظومه ها را تشكيل داد.
ممكن است تعبيرى كه در كلام مولا علیه السلام آمده است كه «تندباد و طوفان ديگرى وزيدن گرفت كه سرچشمه آن نقطه دوردستى بود و آن آب را به شدّت به هم زد تا كفها بر آن آشكار شد» اشاره به همين انفجار عظيم كه از اعماق مادّه نخستين سرچشمه گرفت، باشد.
ولى به هر حال همان گونه كه در بالا گفته شد، هدف اين است كه انطباق تعبيرات اين خطبه را با فرضيه هاى موجود در باره پيدايش جهان روشن سازيم، نه يك قضاوت و داورى قطعى در اين باره.
2- چگونگى پيدايش جهان
از مسائل بسيار پيچيده اى كه دانشمندان و متفكّران با آن رو به رو هستند، مسأله چگونگى پيدايش اين جهان است. مسأله اى كه به ميلياردها سال قبل باز مى گردد و شايد در انديشه هيچ انسانى نگنجد. به همين دليل دانشمندان بزرگ با تمام فرضيه هايى كه در اين باره اظهار داشته اند و مطالعات طاقت فرسايى كه به خاطر اين مسأله انجام داده اند، به جايى نرسيدند و همگى در برابر آن اظهار عجز مى كنند.
ولى روح كنجكاو بشر به او اجازه نمى دهد كه خاموش بنشيند و در اين باره سخنى نگويد. در واقع زبان حال دانشمندان اين است كه اگر چه ما از رسيدن به كنه اين موضوع عاجز و ناتوانيم، ولى مايل هستيم، شبحى از آن را در ذهن خود ترسيم كرده، روح تشنه و كنجكاو خود را كمى سيراب كنيم.
در آيات قرآن و روايات اسلامى نيز تنها اشارات فشرده اى نسبت به اين مسأله ديده مى شود كه آن هم جز شبح نيمه روشنى در ذهن ترسيم نمى كند و طبيعت مسأله نيز چنين ايجاب مى كند.
به هر حال آنچه در اين خطبه شريفه در باره پيدايش جهان آمده است، هماهنگ است با آنچه در خطبه 211 مى خوانيم كه مى فرمايد: «و كان من اقتدار جبروته و بديع لطائف صنعته ان جعل من ماء البحر الزّاخر المتراكم المتقاصف يبسا جامدا ثمّ فطر منه اطباقا ففتقها سبع سموات، بعد ارتتاقها، از قدرت و جبروت و لطايف صنعت بديع خداوند اين بود كه از آب درياى پر امواج و متراكم و متلاطم كه از امواجش سخت به هم مى خوردند، موجود جامدى آفريد و سپس طبقاتى از آن خلق كرد و بعد از پيوستگى، آنها را از هم گشود و هفت آسمان را به وجود آورد».
در روايات اسلامى نيز بحث هاى فراوانى در اين زمينه ديده مى شود و غالب روايات با آنچه در اين خطبه نهج البلاغه آمده هماهنگ است با اين تفاوت كه در بسيارى از آنها آمده است، نخست كف هايى بر روى آن آب پيدا شد و از آن كفها بخار يا دودى برخاست و آسمانها را به وجود آورد.(1) ولى همان گونه كه گفته شد اين تعبيرات منافاتى با هم ندارند. چرا كه مادّه نخستين به احتمال قوى گاز فشرده مايع گونى بوده و تعبيراتى مانند آب و بخار و دخان (دود) در مورد مراحل مختلف آن صادق بوده است.
اين نكته نيز قابل توجّه است كه تضادّى ميان رواياتى كه مى گويد، اوّلين چيزى كه خدا آفريد آب بود يا اين كه نخستين چيزى كه خداوند آفريد نور پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم يا عقل بوده است، وجود ندارد. زيرا بعضى از اين روايات ناظر به خلقت عالم مادّه و بعضى ناظر به خلقت عالم مجرّدات و ارواح است.
از آنچه در بالا گفته شد، روشن مى شود كه هيچ منافاتى بين اين روايات و آنچه در آيه 11 سوره «فصّلت» در قرآن مجيد آمده كه مى فرمايد: «ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ»، سپس به آسمانها پرداخت در حالى كه دود بودند» نيز وجود ندارد.
3- فرضيه هاى موجود در عصر نزول قرآن در باره پيدايش جهان
از نكات جالب اين كه در محيط نزول قرآن- يا به تعبير صحيحتر در عصرى كه قرآن نازل شد- در باره پيدايش جهان دو نظريّه معروف وجود داشت: يكى نظريّه هيأت «بطلميوس» بود كه حدود پانزده قرن بر محافل علمى جهان سايه افكنده بود و تا اواخر قرون وسطى نيز ادامه داشت. مطابق اين فرضيه زمين مركز جهان بود و نه فلك به دور آن گردش مى كردند.
افلاك همانند پوست پياز، شفاف، بلورين و بر روى هم بودند. ستارگان سيّار (عطارد، زهره، مريخ، مشترى و زحل) هر كدام در فلكى جاى داشتند و ماه و خورشيد نيز هر يك داراى فلكى بودند. علاوه بر اين هفت فلك، فلكى مربوط به ستارگان ثابت بود (منظور از ستارگان ثابت مجموعه هاى ستارگانى هستند كه با هم طلوع و غروب دارند و جاى خود را در آسمان تغيير نمى دهند بر خلاف پنج ستاره اى كه در آغاز نام برديم). بعد از فلك هشتم يعنى فلك ثوابت فلك اطلس بود، فلكى كه هيچ ستاره نداشت و كار آن گرداندن مجموعه جهان بالا به دور زمين بود و نام ديگرش فلك الافلاك بود.
فرضيّه ديگر، فرضيّه عقول عشره بود كه آن هم از فرضيّه «بطلميوس» كه ناظر به جهان طبيعت بود كمك مى گرفت.
مطابق اين نظريّه كه از سوى جمعى از فلاسفه يونان ابراز شده بود، خداوند در آغاز يك چيز بيشتر نيافريد و آن عقل اوّل بود (فرشته يا روح عظيم و مجردى كه نامش را عقل اوّل گذاشتند). اين عقل دو چيز آفريد عقل دوّم و فلك نهم. سپس عقل دوّم، عقل سوّم و فلك هشتم را آفريد و به همين ترتيب ده عقل و نه فلك آفريده شد و عقل دهم، موجودات اين عالم را به وجود آورد.
اين سلسله مراتب فرضى، در واقع هيچ دليلى نداشت همان گونه كه فرضيّه «بطلميوس» نيز فاقد دليل كافى بود، ولى هر چه بود قرن هاى طولانى بر افكار حكومت كرد.
امّا قرآن و روايات اسلامى نه فرضيّه اوّل را پذيرفت و نه فرضيّه دوّم را، چرا كه در آيات و روايات معروف- مخصوصا در «نهج البلاغه»- اثرى از آن نمى يابيم و اين خود از شواهد عظمت و استقلال قرآن و اخبار اسلامى و سرچشمه گرفتن آنها از مبدأ وحى و نه از افكار بشرى است و گرنه به رنگ همانها در مى آمد.(2) چگونگى پيدايش جهان هستى را در كلام «امير مؤمنان على» علیه السلام كه هماهنگ با بسيارى از روايات ديگر است، مشاهده كرديد.
آنچه در آيات قرآنى و روايات اسلامى به چشم مى خورد، مسأله آسمان هاى هفتگانه است، نه افلاك نه گانه و نه عقول عشره.
ولى متأسفانه جمعى از شارحان قديم نهج البلاغه- كه تحت تأثير فرضيّه عقول عشره و نظريّه «بطلميوس» در پيدايش جهان واقع شده بودند- آن را به شرح نهج البلاغه كشانده و سعى داشته اند خطبه بالا را بر آن منطبق سازند، اصرارى كه هيچ ضرورت و لزومى نداشت، چرا كه هر دو، فرضيّه بودند، فرضيّه هايى كه بطلان آنها امروز ثابت شده است.
مشاهدات علمى امروز و تجربيّات دانشمندان فلكى به روشنى ثابت كرده است، فلكى به آن معنا كه «بطلميوس» مى پنداشت، وجود ندارد و ستارگان ثابت و سيّار كه عدد آنها به مراتب بيش از آن است كه قدما مى پنداشتند در فضاى خالى (سيّارات به دور خورشيد نه به دور زمين و ثوابت بر محورهاى ديگرى) دور مى زنند و زمين، نه تنها مركز جهان نيست بلكه سيّاره كوچكى از سيّارات منظومه شمسى است كه آن هم به نوبه خود منظومه كوچكى از ميليونها و ميلياردها منظومه جهان بالاست.
امّا طرفداران عقول عشره علاوه بر اين كه يك پايه فرضيّه خود را از هيأت «بطلميوس» گرفته اند- كه بطلان آن امروز از مسلّمات است- پايه ديگر را بر بعضى از قواعد عقليّه، (قاعده «الواحد لا يصدر منه الّا الواحد») كه اينجا جاى شرح آن نيست، گذارده اند.
از آنجا كه اين قاعده از نظر بسيارى از دانشمندان فاقد دليل كافى است، پايه ديگر آن نيز بى اعتبار خواهد شد. (دقّت كنيد)
منبع: کتاب پیام امام امیر المومنین علیه السلام،ج1
************************************************************************************************************************************************************************
پی نوشت ها به نقل از کتاب پیام امام امیرالمومنین علیه السلام:
1: براى آگاهى بيشتر از اين روايات مى توانيد به جلدهاى 3، 10 و 57 بحار الانوار (چاپ بيروت) مراجعه نماييد. بيشتر اين احاديث در جلد 57 مى باشد.
2: بلكه بعضى از آيات قرآن اشاره به حركت زمين دارد، مانند آيه 88 سوره «نمل»: «وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ» و آيه 25 سوره «مرسلات» «أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً» (بنا بر بعضى از تفاسير) و بعضى دلالت بر شناور بودن خورشيد و ماه در فضاى عالم بالا مى كند، مانند: آيه 40 سوره «يس»: «لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ». (براى شرح بيشتر به تفسير نمونه مراجعه كنيد)
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب