در جلد اول کتاب پیام امام امیرالمومنین علیه السلام در تفسیر بخشی از خطبه اول آمده است که:
در باره آفرينش شيطان و سوابق او و تمرّدش از اطاعت فرمان خدا و سپس مهلت دادن به او تا زمان معلوم، سؤالات بسيارى وجود دارد كه شرح همه آنها مقالات مفصّلى را مى طلبد، ولى در اين جا فشرده اى از آن را بیان میکنیم.
سؤال 1- آيا ابليس از فرشتگان بود؟ اگر پاسخ مثبت است چرا مرتكب بزرگترين گناه شد با اين كه فرشتگان معصومند و اگر جواب آن منفى است يعنى از فرشتگان نبود، چرا در آيات قرآن نام او در زمره ملائكه ذكر شده است؟
پاسخ- به يقين او از فرشتگان نبود، چرا كه قرآن با صراحت مى گويد: «كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»، او از جن بود، سپس نافرمانى پروردگارش را كرد»(کهف/50)، ولى از آنجا كه پيش از آن در مقام اطاعت و بندگى بسيار كوشا بود در صف فرشتگان جاى گرفت و به همين دليل جزء مجموعه آنها محسوب مى شد و اگر در پاره اى از تعبيرات مانند خطبه قاصعه (خطبه 192) به عنوان ملك از او ياد شده به همين دليل است، بعلاوه خودش با صراحت مى گويد: «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ»، مرا از آتش آفريدى»(ص/76) و مى دانيم آفرينش جن از آتش است نه فرشتگان، همان گونه كه در آيه 15 سوره الرحمن آمده: «وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ» در روايات اهل بيت- عليهم السلام- نيز به اين معنى اشاره شده است.( مجمع البيان، جلد 1، صفحه 82، ذيل آيه 34 سوره بقره ) اضافه بر اينها قرآن براى ابليس، فرزندان و ذريّه بيان كرده(کهف/50) در حالى كه فرشتگان داراى زاد و ولد نيستند.
سؤال 2- چگونه ممكن است خداوند ابليس را بر انسانها مسلّط كند تا آنجا كه قدرت دفاع از آنها گرفته شود؟! و اضافه بر اين چه لزومى داشت كه اين موجود اغواگر و گمراه كننده آفريده شود؟! و يا پس از آفرينش به او طول عمر و مهلت داده شود تا در گمراهى فرزندان آدم بكوشد و از هيچ تلاشى مضايقه نكند؟
پاسخ- اوّلا: شيطان به صورت يك موجود پاك آفريده شد و سالها قداست و پاكى خود را حفظ كرد تا آنجا كه بر اثر اطاعت پروردگار هم رديف فرشتگان شد، ولى سرانجام بر اثر خودخواهى و كبر و غرور و با سوء استفاده از آزادى خويش طريق گمراهى را پيش گرفت و به آخرين درجه انحطاط سقوط كرد.
ثانيا: توجّه به اين نكته ضرورى است كه نفوذ وسوسه هاى شيطانى در انسانها يك نفوذ ناآگاه و اجبارى نيست، بلكه انسانها به ميل و اختيار خودشان راه نفوذ را به روى او مى گشايند و اجازه ورود را به كشور جانشان صادر كرده و به اصطلاح، گذرنامه آن را نيز در اختيار شيطان مى گذارند و به همين دليل قرآن با صراحت مى گويد: «إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ»، تو بر بندگان من تسلط نخواهى يافت مگر گمراهانى كه از تو پيروى كنند» (حجر/42) و در جاى ديگر مى فرمايد: «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ»، تسلط او تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيده اند و آنها كه فرمانش را همرديف فرمان خدا لازم مى شمرند»(حجر/100)
ثالثا: امير مؤمنان على (ع) در جمله هایی در خطبه اول نهج البلاغه به صورت ظريف و لطيفى جواب اين سؤال را بيان كرده، مى فرمايد: «خداوند به او مهلت داد چرا كه مستحقّ غضب الهى بود و مى خواست امتحان را بر بندگان تمام كند و وعده اى را كه به وى داده بود منجّز گرداند».
يعنى از يك سو خداوند مجازات او را با اين مهلت دادن سنگينتر ساخت، زيرا همان گونه كه از آيات قرآن استفاده مى شود كسانى كه در مسير گناه و گمراهى گام مى گذارند خداوند هشدارهاى مكرّرى به آنها مى دهد، اگر اين هشدارها مؤثر شد و بازگشتند چه بهتر و گرنه آنها را به حال خود وا مى گذارد و مهلت كافى مى دهد تا بارشان سنگينتر شود. (آل عمران/ 178 و روم/41)
از سوى ديگر وجود شيطان مايه آزمايش بزرگى براى انسانها و به تعبير ديگر سبب تكامل افراد با ايمان مى شود زيرا وجود اين دشمن نيرومند براى مؤمنان آگاه و كسانى كه مى خواهند راه حق را بپويند نه تنها زيانبخش نيست بلكه وسيله پيشرفت و تكامل است، زيرا مى دانيم پيشرفتها و تكاملها معمولا در ميان تضادها صورت مى گيرد و هنگامى كه انسان در مقابل دشمن نيرومندى قرار مى گيرد، تمام نيرو و توان و نبوغ خود را بسيج مى كند و به تعبير ديگر وجود اين دشمن نيرومند سبب تحرّك و جنبش هر چه بيشتر مى گردد و در نتيجه ترقّى و تكامل حاصل مى شود.
امّا كسانى كه بيمار دل و سركش و آلوده و گنهكارند، بر انحراف و بدبختيشان افزوده مى شود و آنها در حقيقت مستحق چنين سرنوشتى هستند! «لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ»، هدف اين بود كه خداوند القاى شيطان را آزمايشى قرار دهد براى آنها كه در دلهايشان بيمارى است و آنها كه سنگ دلند».
«وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ»، و نيز هدف اين بود كه آگاهان بدانند، اين حقّى است از سوى پروردگارت و در نتيجه به آن ايمان بياورند و دلهايشان در برابر آن، خاضع گردد». (سوره حج، آيات 53 و 54)
سؤال 3: چگونه شيطان خود را برتر از آدم مى شمرد و بر حكمت خداوند معترض بود؟!
در پاسخ بايد گفت خودخواهى و غرور، حجاب ضخيمى است كه شخص را از ديدن واقعيّات باز مى دارد، آن گونه كه ابليس را بازداشت. او نه تنها در مقام عصيان و گناه و نافرمانى بر آمد، بلكه به حكمت پروردگار خرده گرفت كه چرا موجود شريفى همچون من را كه از آتش آفريده شده ام دستور به سجده در برابر موجود پست ترى كه از خاك آفريده شده است دادى! او چنين مى پنداشت كه آتش برتر از خاك است در حالى كه خاك سرچشمه انواع بركات و منبع تمام موادّ حياتى و مهمترين وسيله براى ادامه زندگى و در بردارنده انواع معادن و جواهر است ولى آتش چنين نيست. درست است كه آتش و حرارت نيز يكى از وسايل زندگى است ولى بى شك نقش اصلى را موادّ موجود در خاك بر عهده دارد و آتش وسيله اى براى تكامل آنهاست.
در بعضى از روايات (به تفسير نور الثقلين، جلد 4، صفحه 472، حديث 93 مراجعه شود. به نقل از پیام امام امیرالمومنین علیه السلام ج1) آمده است كه يكى از دروغهاى ابليس اين بود كه آتش را برتر از خاك مى دانست در حالى كه آتش معمولا از درختان يا مواد چرب به دست مى آيد و مى دانيم درختان از خاكند و چربيهاى گياهى و حيوانى نيز همه (به واسطه) از زمين گرفته شده است.
اضافه بر اين، امتياز آدم تنها به خاطر برترى خاك بر آتش نبود، بلكه امتياز اصلى او همان روح والايى بود كه خداوند با تعبير «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» به او بخشيده بود. به فرض كه مادّه نخستين شيطان از مادّه نخستين آدم برتر باشد دليل بر اين نمى شود كه در برابر آفرينش آدم با آن روح الهى و مقام نمايندگى پروردگار سجده و خضوع نكند و شايد شيطان همه اينها را مى دانست ولى كبر و غرور و خودپسندى به او اجازه اعتراف به حقيقت را نمى داد.
4- توجيهات بى اساس ناآگاهان
بعضى از فلاسفه- آن گونه كه ابن ميثم بحرانى (رحمة اللّه عليه) در شرح نهج البلاغه اش نقل مى كند- تمام آنچه را در داستان آفرينش آدم و سجده فرشتگان و سركشى و نافرمانى ابليس آمده است تأويل و توجيه كرده و بر مفاهيمى غير از آنچه از ظاهر آنها استفاده مى شود حمل كرده اند.
از جمله اين كه گفته اند منظور از «فرشتگانى كه مأمور به سجده براى آدم شده اند قواى بدنيه است كه مأمور به خضوع در برابر نفس عاقله (روح آدمى) مى باشند! و منظور از «ابليس» قوه وهميّه است و لشكريان و جنود ابليس همان قوايى است كه از وهم (و هواى نفس) سرچشمه مى گيرد كه در تعارض با قواى عقليه مى باشد و منظور از بهشتى كه آدم از آن رانده شد معارف حقّه و مطالعه انوار كبرياى خداست! و امثال اين توجيهات نادرست و بى مأخذ». اينها نمونه روشن تفسير به رأى است كه در احاديث فراوانى از آن نهى شده و سبب سقوط و دورى از خدا شمرده شده است.
مى دانيم تفسير به رأى و تحميل پيشداوريهاى ذهنى بر آيات و روايات هميشه مهمترين ابزار دست منحرفان و دين سازان و شيّادان بوده كه آيات قرآنى و روايات اسلامى را بر آنچه خودشان مى خواهند- و خدا و اوليا اللّه نگفته اند- تطبيق دهند و نيز مى دانيم كه اگر پاى تفسير به رأى به آيات و روايات گشوده شود هيچ اصل مسلّم و مبناى ثابت و حكم و قانونى باقى نمى ماند و همه چيز دستخوش افكار نادرست و هوا و هوسهاى اين و آن مى گردد و كتاب و سنّت همچون قطعه مومى مى شود در دست ناآگاهان و منحرفان كه آن را به هر شكلى مايل باشند در مى آورند.
به همين دليل محقّقان بزرگ اسلام اصرار دارند، قواعد مسلّمه باب الفاظ در فهم معانى كتاب و سنّت به كار برود. الفاظ بايد بر معانى حقيقيش حمل شود، مگر اين كه قراين روشنى بر مجاز وجود داشته باشد، قراينى كه در ميان عرف عقلا مقبول باشد و در استدلالهاى خود بر آن تكيه كنند.
به هر حال ذكر داستان ابليس و پايان كار او در اين بخش از كلام مولا على (ع) به عنوان درس عبرتى است براى همه انسانها تا نتايج كبر و غرور و خودخواهى و تعصّب را بنگرند و پايان كار ابليس را كه به لعنت ابدى و شقاوت جاودانى منتهى شد ببينند و هرگز در اين راه بسيار پر خطر، گام ننهند.
اين سخن را با كلامى از عالم بزرگوار مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه اش پايان مى دهيم:
او مى گويد از داستان آدم و ابليس درسهاى عبرت زير را مى توان گرفت:
1- هر كس نسبت به صاحب فضيلتى حسد بورزد يا با انسانى به خاطر مشاركت در رياست و كار، به دشمنى برخيزد، او بر دين ابليس است و در قيامت جزء اصحاب او خواهد بود.
2- راه معرفت دين و اخلاق كريمه يك راه بيش نيست و آن تسليم و ثبات بر حق است، نتيجه آن هر چه باشد.
3- بسيارى از مردم اصرار بر باطل دارند نه به خاطر اين كه باطل را نمى شناسند، بلكه به خاطر عناد و دشمنى با مخالفان خود و مى دانند كه اين اصرار غلط آنها را به بدترين عواقب گرفتار مى سازد.
اگر ابليس توبه مى كرد و از راه غلط باز مى گشت به يقين خدا توبه او را مى پذيرفت و او داراى چنين استعداد و آمادگى اى بود ولى معتقد بود يك شرط دارد و آن اين است كه خداوند بار ديگر او را مأمور به سجده براى آدم نكند در حالى كه خداوند قبول توبه او را مشروط به اين شرط كرده بود.( فى ظلال نهج البلاغه، جلد 1، صفحه 51 به نقل از پیام امام امیرالمومنین علیه السلام ج1)
منبع: پیام امام امیرالمومنین،ج1، ذیل خطبه اول
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب