منظور از قضا و قدر چيست؟
اگر مقصود اين است كه آفريدگار سرنوشت هر فردى را معيّن كرده و هريك از ما ناگزيريم از آن پيروى نماييم و نمى توانيم از سرنوشت خود پا فراتر گذاريم، پس معناى آيه «وَ انْ لَيْسَ لِلِانْسانِ الّا ما سَعى؛ و اين كه براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست!»(نجم/39) چيست؟
اين آيه مى رساند كه سرنوشت هر فرد در اختيار خود اوست و بنابر اين قضا و قدر در آن تأثيرى ندارد.
پاسخ
مسأله تقدير و سرنوشت از جمله مسائلى است كه در تمام آيين ها براى ملل جهان مطرح مى باشد و اعتقاد به آن از اختصاصات ملّتى نيست اگر چه توجّه كتاب آسمانى ما و احاديث اسلامى به آن محسوس تر و چشمگيرتر است.
متأسّفانه براساس سوء تفسيرى كه از طرف افراد غير وارد نسبت به قضا و قدر شده است، نوع مردم از اين دو لفظ خاطره خوشى ندارند، چه بسا از شنيدن اين دو كلمه به خود مى لرزند و تقدير الهى را عاملى خارج از محيط زندگى مى پندارند كه بر روى اراده انسان اثر مستقيم دارد، گاهى به صورت يك عامل مثبت جلوه مى كند و انسان را از طريق جبر و اكراه، برانجام عملى وادار مى نمايد و گاهى جنبه نفى دارد و بشر را خواه و ناخواه، از انجام كارى باز مى دارد.
تقدير به اين معنا- در افعال اختيارى بشر- افسانه اى بيش نيست، بلكه حقيقت تقدير را بايد در محيط زندگى جستجو كرد و هرگز نبايد براى آن واقع و سازنده اى جز انسان و اراده او، چيزى تصوّر نمود.
براى گروهى كه ذهن آنان با تفسيرهاى ناصحيح از قضا و قدر مشوب و آلوده است، پذيرفتن اين نظر: «در جهان هستى عاملى به نام قضا و قدر نداريم كه در عرض ساير عوامل عرض اندام كند و بر روى اراده انسان اثر منفى يا مثبت بگذارد» بسيار سخت و گران مى باشد؛ زيرا اين نوع افراد عادت كرده اند كه غالب اشتباهات و نارسايى ها بلكه بسيارى از كوتاهى هاى خود را به گردن عاملى خارج از محيط زندگى، به نام «قضا و قدر» بگذارند و در برابر هر نوع مسؤوليّت و تعهّد شانه خالى كنند.
امروزه، در ميان گروهى از اروپايى ها و غربزدگان ما مسأله «جبر تاريخ» جاى قضا و قدر را گرفته و بسيارى از كوتاهى هاى خود را بر گردن آن مى گذارند.
ولى براى مردم واقع بين و حقيقت جو روشن است كه تقدير الهى بر روى اراده انسان اثر تحميلى ندارد؛ اين مطلب با بيان سنن الهى در جهان هستى كه حقيقت قضا و قدر خداوند است، روشن مى گردد.
تقديرهاى خداوند
هرگاه با تقديرهاى الهى آشنا شويم، خواهيم ديد كه در صفحه هستى عامل و محرّكى به نام قضا و قدر كه خارج از محيط زندگى و اراده فاعل باشد، نيست؛ مقصود از تقديرهاى خداوند همان سنّتهاى قطعى است كه بر ما و جهان حكومت مى كنند و تأثير اين سنّتها در خوشبختى و بدبختى مردم- به اصطلاح در نيك فرجامى و بد فرجامى شخص- قطعى و تخلّف ناپذير است و ما در انتخاب هر سنّتى از اين سنن مختار و آزاد مى باشيم؛ براى توضيح اين مطلب به مثالهاى زير توجّه كنيد:
1- تقدير الهى درباره ملّتى كه تن به تنبلى و بيكارى در دهند و با يكديگر به اختلاف و نزاع برخيزند و نيروهاى خداداد را در مسيرهاى غلط به هدر دهند و از وضع زمان و محيط خود آگاهى نداشته باشند و با فرو رفتن در منافع شخصى از حال همنوعان خود بى خبر بمانند، آن است كه دير يا زود از هم متلاشى گردند.
ولى تقدير خداوند درباره ملّتى كه به فكر محرومان زحمتكش باشد و با كم كردن فاصله طبقاتى، آنان را از يك زندگانى آبرومند كه در خور يك انسان است برخوردار سازند و حقوقى را كه خداوند در اموال ثروتمندان براى ترميم زندگى افتادگان قرار داده است بپردازند- خلاصه، ملّتى عاطفى و دادگر باشند- اين است كه همواره از ثبات و آرامش و ترقّى و پيشرفت و تحرّك و سازندگى برخوردار شوند و اين دو تقدير آنچنان واضح و ملموس است كه احدى در آن ترديد ندارد.
تمام ملل جهان در برابر اين دو تقدير برابر و يكسانند و هيچ عاملى خارج از اراده ملتها آنها را در انتخاب يكى از دو تقدير مجبور نمى سازد، اين ما هستيم كه به پيروى از خودخواهى و يا به حكم عقل و خرد، يكى را انتخاب مى كنيم و در هر حال نتيجه اى كه از اين انتخاب عايد ما مى گردد، تقدير و قضاى او خواهد بود؛ زيرا اوست كه اين سنّتها را پديد آورده و امضا نموده و ما را در انتخاب هريك آزاد گذاشته است.
2- جوانى كه زندگى خود را با امكانات زياد و اعصاب پولادين و فهم و هوش سرشار آغاز كند، دو تقدير و دو سرنوشت كه هر دو به حكم قضاى الهى است در انتظار اوست تا كداميك از آنها را انتخاب كند؛ هرگاه امكانات مادّى و معنوى خود را در راه تحصيل علم و دانش يا بازرگانى به كار اندازد، يك عمر با سعادت و تندرستى به سر خواهد برد؛ ولى هرگاه از اين سرمايه هاى مادّى و فكرى سوء استفاده نمايد و امكانات خود را در راه ميگسارى و قمار بازى و نافرمانى هاى ديگر كه موجب تباهى زندگى و عمر است مصرف نمايد، قطعاً بايد پس از مدّتى با بدنى رنجور و بيمار و اعصابى كوفته، در گوشه اى بيفتد و عمرى را با درد و رنج به سر ببرد، هر دو تقدير مربوط به خداست، ولى او در انتخاب هر يك آزاد است و نتيجه اى كه از انتخاب هريك دامنگير او مى شود به تقدير و خواست خداست؛ چنان كه از نيمه راه باز گردد، سرنوشتى را جاى سرنوشت ديگرى نشانده است و اين نيز به تقدير خداوند است؛ زيرا او ما را آفريده و به ما اجازه داده است كه از نيمه راه باز گرديم و از كرده خود پشيمان شويم، در نتيجه سرنوشتى را جاى سرنوشت ديگرى جايگزين سازيم.
3- اگر شخص بيمار به پزشك مراجعه كند و دارو بخورد، خوب مى شود و اگر به پزشك مراجعه نكند و يا دارو نخورد، يا مى ميرد يا رنجور و دردمند در گوشه اى مى افتد؛ در هر حال، هر دو سرنوشت به حكم خداست و انتخاب هريك با ماست و هر كدام را انتخاب نموديم، اثر آن به حكم خداوند و قضاى اوست.
شما مى توانيد با مراجعه به سنن الهى در جهان آفرينش، صدها مثال براى قضا و قدر مربوط به افعال بشر پيدا نماييد و معناى تقدير را درباره كارهاى انسان به دست آوريد.
سخنانى از پيشوايان بزرگ
آنچه با طرح اين مثالها بيان شد، در واقع توضيح احاديثى است كه از پيشوايان بزرگ اسلامى- يعنى آنان كه مسأله قضا و قدر را براى ما مطرح ساخته اند- به دست ما رسيده است.
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: «پنج طايفه اند كه دعاى آنها مستجاب نمى شود، يكى از آنان كسى است كه از زير ديوار كج كه در حال ريختن است، فرار نكند و ديوار فرو ريزد!»( بحار، ج 5، ص 105، نقل از خصال صدوق) نكته عدم استجابت دعاى چنين فردى روشن است، زيرا سرنوشت كسى كه از ديوار كج بگذرد و فرار نكند مرگ است، ولى با اختيار خود به استقبال اين سرنوشت رفته است در صورتى كه مى توانست تقدير ديگرى را انتخاب كند.
اميرمؤمنان عليه السلام از زير ديوار خراب و شكسته اى كه مشرف بر ريختن بود فرار مى كند، وقتى كه به او اعتراض مى شود كه: آيا از قضا و قدر خداوند فرار مى كنى؟ مى فرمايد: «افِرُّ مِنْ قَضاءِ اللَّهِ الى قَدَرِ اللَّه؛ از قضايى به قضاى ديگر و از سرنوشتى به سرنوشت ديگر فرار مى كنم و هر دو تقدير خداوند است!»( توحيد صدوق، چاپ كتابخانه صدوق، ص 369) من در انتخاب هر دو آزاد و مختار هستم، اگر در زير ديوار بنشينم و فرو ريزد و بميرم، به حكم سرنوشت است و اگر فرار كنم و سالم بمانم، آن نيز به حكم سرنوشت خواهد بود.
هنگامى كه از امام هشتم عليه السلام سؤال مى شود كه تقدير خداوند درباره افعال خوب و بد بندگانش چيست؟ امام عليه السلام مى فرمايد: «هر نوع عملى كه بندگان خدا از خوب و بد انجام دهند، به تقدير خداست!» سپس امام يك چنين تقدير گسترده را- آن هم در تمام اعمال بشر، اعم از خوب و بد- با نتايجى كه در دنيا و آخرت دامنگير انسان مى گردد تفسير مى كند و مى فرمايد:
«الحكم عليهم بما تستحقّوه على افعالهم من الثّواب و العقاب فى الدّنيا و الآخرة»( عيون اخبار الرّضا، ص 78، و بحار، ج 5، ص 12)
يعنى، تقدير خداوند همان نتايج و پاداشها و كيفرهايى است كه در دنيا و آخرت دامنگير انسان مى شود!
اين احاديث روشنگر حقيقتى است كه درباره قضا و قدر گفته شد و آشكارا مى رساند كه قضا و قدر عاملى جدا از زندگى و اراده و خواست انسان نيست؛ بلكه تقدير همان سنن الهى است كه بر صفحه هستى حكومت مى كند و انسان در انتخاب هريك از آنها مختار است و پس از انتخاب يكى از آنها هر نوع نتيجه اى كه به انسان بازگشت مى كند، به حكم خداوند و تقدير اوست و هيچ عملى از اعمال انسان از حيطه تقدير الهى خارج نيست؛ اگر بذر خوبى بيفشاند، به حكم قضاى الهى نتايج مثبت و نيك آن را خواهد ديد؛ اگر نهال نفاق و بدى غرس كند، به حكم سرنوشت، ميوه تلخ آن را خواهد چيد و هر دو به تقدير خداست و هيچ كارى از خوب و بد، از دايره قضا و قدر او بيرون نمى باشد.(مدیر: این مطالب به نوعی معنای فرمایش ائمه علیهم السلام است که در مورد اختیار انسان فرموده اند که نه جبر کامل است و نه اختیار کامل.بلکه بین آن دو است.دقت فرمایید)
سرنوشت و مسلمانان صدر اسلام
مسلمانان صدر اسلام بر اثر الهام از منبع وحى، مسأله قضا و قدر را آنچنان فرا گرفته بودند كه هرگز آن را با اختيار و آزادى بشر در سرنوشت خود مخالف و منافى نمى دانستند؛ در فتوحات مسلمانان نوشته اند كه خليفه دوّم تا كرانه شام آمده، ناگهان گزارش رسيد كه بيمارى وبا در شام شيوع پيدا كرده است؛ همراهان خليفه به وى گفتند: از مسيرى كه آمده است باز گردد، او نيز نظرش همين بود؛ وقتى يك نفر از حضّار به او اعتراض كرد كه آيا از تقدير خداوند فرار مى كنيد؟ وى در پاسخ معترض گفت: من به فرمان خداوند از سرنوشتى به سرنوشت ديگر فرار مى كنم! براى تأييد نظر خليفه يك نفر از حضّار گفت: از پيامبر شنيده ام كه فرمود: هرگاه در نقطه اى «طاعون» ظاهر شد و شما در آن نقطه نبوديد، وارد آنجا نشويد و اگر طاعون در نقطه اى كه بوديد پيدا شد، از آن نقطه خارج نشويد (مبادا عامل سرايت به ديگران شويد)!( تاريخ طبرى، ج 4، ص 57، طبع دارالمعارف، شرح حوادث سال 17 هجرت؛ و شرح نهجالبلاغه حديدى، ج 8، ص 300)
از اين بيان روشن مى شود كه اعتقاد به مسأله قضا و قدر، دليل بر نفى اختيار و آزادى اراده نيست و ميان مسأله قضا و قدر و مسأله جبر، هزاران فرسنگ فاصله است و اگر گروهى از مستشرقان، نتيجه اعتقاد به قضا و قدر را جبر ديگرى دانسته اند، روى بى اطّلاعى از معارف بلند و استوار اسلام است و آنان در رشته هايى سخن گفته اند كه صلاحيّت داورى در آن را نداشته اند.
«آلبرماله» در تاريخ خود مى گويد: «اسلام در روز نخست جز اعتقاد به يگانگى خدا و رسالت محمّد چيزى نبود، ولى بعدها متكلّمان اسلام تعليم دادند كه خداوند سرنوشت هركسى را معيّن مى كند و مشيّت او تغييرناپذير است و اين طريقه را جبر مى گويند.»( تاريخ آلبرماله، ج 3، ص 99)
«گوستاولبون» پس از يك رشته گفتگو پيرامون قضا و قدر در اسلام و اين كه نتيجه آن جبر ديگرى است در مقام اعتذار و پوزش مى آيد، مى گويد: «آياتى كه درباره قضا و قدر در قرآن وارد شده است، بيش از آياتى نيست كه در اين خصوص در كتاب مقدّس ما درج شده است».( تمدّن اسلام و عرب، ص 141)
انتشار يك چنين تهمتها و نتيجه گيرى هاى غلط در ميان اروپايى ها، مرحوم «سيّد جمال الدّين اسد آبادى» را هنگام اقامت خود در پاريس بر آن داشت كه رساله اى در دفاع از مسأله قضا و قدر بنويسد و آن را در هفته نامه «العروة الوثقى» انتشار دهد، وى در آن رساله مى نويسد:
«اين گروه از اروپاييان چنين گمان كرده اند كه ميان قضا و قدر و اعتقاد به مذهب جبر هيچگونه فرقى نيست و انسان در پرتو اعتقاد به تقدير، بسان پرى است كه در هوا آويزان باشد و با وزش باد از اين سو به آن سو كشيده شود؛ اعتقاد به سرنوشت سبب مى شود كه انسان در كردار و گفتار و سكوت و حركت خود، صاحب اختيار و اراده اى نباشد و زمام امور خود را به دست يك نيروى خشن و كوبنده اى بسارد، يك چنين ملّتى نيروهاى طبيعى خود را به كار نمى برد، و انگيزه كار و كوشش از محيط فكر آنها بيرون مى رود، با اين وضع از جهان وجود به عدم رهسپار مى شوند ...!»( العروة الوثقى، ص 50 و 51)
منبع: پاسخ به پرسشهاى مذهبى ، نوشته آیت الله مکارم و آیت الله سبحانی
توجه: منابع ذکر شده، منابعی است که در کتاب فوق معرفی شده است.
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب