حركت تاريخى اسلام و تحرّكى كه در مسلمانها ايجاد كرد و شور و نشاطى كه در پيكر جامعه بشرى دمانيد، آن روح قوى و پرصلابت مسلمانها، آن ايثار و فداكاريها، آن گذشتها و بذل جانها، همه و همه جريان عظيمى بود كه از حركت و ايمان مسلمين صدر مايه مى گرفت و آن حركت و ايمان اوليه هيچ سرّ و رمزى نداشت جز اين نزول تدريجى آيات! رمز و انگيزه اصلى پيروزى اسلام همين نزول تدريجى بود. هر بار كه مصلحتى ايجاب مى كرد و مايه تحركى براى پيامبر و يارانش لازم مى نمود، فرشته وحى نازل مى شد و جان تازه اى بر پيكر اسلام مى دميد.
جاهليان دانسته و يا ندانسته، اين نزول تدريجى را به ريشخند مى گرفتند و كتابى نوشته و مدوّن و يكپارچه طلب مى كردند. كتاب نوشته هم البته آيات مقدسه جامدى مى شد كه براى تبرّك و تيمّن زينت بخش زندگي هاشان باشد. اما آيات پراگنده كه گهگاه نازل مى شد بر دل و جان مؤمنان مى نشست، سينه به سينه و دست به دست مى گشت و مايه حركت و نشاط تازه اى مى شد و همين حركت و نشاط در نسل بعد و نسلهاى بعدتر، همچون ادامه موج، تداوم مى يافت. مايه قوام و استحكام جامعه اسلام و تداوم آن روح و نشاط در نسل هاى بعدى و اقوام ديگر مى گشت. اين است راز اصلى اين نزول تدريجى. در اين تدريجى بودن نزول، جز اين، رازها و حكمت هاست كه ما از آن درياى بى كران به چند قطره نمونه، سخن كوتاه مى كنيم.
1) نخستين حكمت را خداوند خود بيان فرمود: «كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ (25: 32)
بدين سان (قرآن را پراگنده فرستاديم) تا دل ترا بدان نيرو بخشيم».
نزول تدريجى، پيامبر اكرم را پايدارتر مى سازد و بر دلش نيرو مى بخشد. چه در هر تجديد وحى و تكرار نزول فرشته از جانب حق، نشاط دل او را پر مى كند و شادمانى سينه اش را مى گشايد. اين عنايت الهى و تعهد پروردگارش در هر مرتبه از نزول تجديد مى شود. اين نزول تدريجى حفظ و فهم و شناسائى فرمان ها و حكم هايش را آسانتر ساخته است.
هر بار از اين نزول تدريجى معجزه جديدى همراه دارد. چنانكه هر دفعه مشركان را به مبارزه مى خواند كه اگر مى توانند همانند يكبار از آن وحى را بياورند.
هنگام سختگيرى دشمنان و درگير شدن او با بدخواهان، خداى او را تعهد مى كند و او را وانمى گذارد و اين سختى ها را بر او خوار مى گرداند. بى شبهه اين سختى ها در زمانهاى مختلف پيش مى آمد، پس به ناچار دلدارى نيز در مراحل گوناگون رخ مى كرد. «رجوع كنيد قرآن مجيد 3: 176 و 5: 41، 68 و 6: 10، 33- 35 و 10: 65 و 11: 12، 120 و 12: 110 و 13: 19، 32 و 15: 88، 97- 99 و 16: 127، 128 و 18: 6 و 19: 64 و 20: 130» هر وقت دشمن او را به تنگنا مى انداخت، پروردگار او را دلدارى مى داد. گاه اين دلدارى از راه داستانهاى پيامبران بوده كه در قرآن پهناى وسيعى دارد. در سوره هود آيه 120 مى گويد: «و همه اخبار پيامبران را بر تو مى سرائيم تا دل تو را بر آن استوار داريم». و زمانى اين دلدارى از راه وعده پروردگار به فرستاده خود، براى پيروزى و تأييد و حفظ او بود. چنانكه در سوره طور آيه 48 گفت: «بر حكم خدا صبر كن كه تو منظور نظر مائى» و در سوره مائده آيه 67: «و خداى ترا از مردمان نگهدارد» و هم چنان در دو سوره «و الضحى» و «ا لم نشرح» از وعده هاى گرامى و عطاياى بزرگ سخن مى گويد « مثلا 54: 45 و 41: 13 و 46: 35 و 35: 8 و 16: 127 و 26: 3». بسيار جالب توجه و در خور تأمل است كه گاه نيز او را مأيوس مى گرداند تا آرام گيرد و قرار يابد. چون آيه 35 از سوره انعام: «و اگر چنان است كه روى گردانيدن آنها بر تو گران آمده، اگر توانى راهى در زير زمين بساز و يا نردبانى بر آسمان برفراز تا آيتى بر آنها آورى، و اگر خداى مى خواست همه ايشان را به راه راست مى آورد، پس بنگر تا از نادانان نباشى» ..
2) فرمود: «لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ (17: 106)
تا آنرا با درنگ و آهسته بر مردم بخوانى».
پرورش و تربيت علمى و عملى مردم را درجه بندى مى كند:
چنانكه مى دانيم مردم عرب مردمى امّى بودند و ابزار نوشتن براى نويسندگان كمياب بود. به كار زندگى سرگرم بودند و مردم گرويده، از دين تازه شان به خون و شمشير دفاع مى كردند. پس قرآن اگر يكباره نازل مى شد از حفظش ناتوان مى گرديدند. ولى نزول تدريجى قرآن حفظ آنرا آسانتر ساخت. گذشته از آن، فهم آيات قرآنى نيز بدين ترتيب ساده تر و آسانتر گشت.
نزول تدريجى موجب شد كه اندك اندك عقايد باطله و پرستش هاى فاسده و عادات رذيله را ترك گويند. هر وقت كه اسلام، باطلى را نابود مى ساخت، مردم را آماده خراب كردن باطل ديگرى مى كرد. و بدين سان بنيان و پايه هاى عقايد سخيفه را به هدم و خرابى داد و سرانجام آنان را، بى آنكه سختى و خشونتى احساس كنند، از آن نجاسات جاهليت پاك كرد، چنين تدبير و سياستى لازم مى بود، بخصوص براى چنان قومى كه جهت حفظ مرده ريگ گذشتگان تعصّب سختى مى ورزيدند و در ريختن خونها و به غارت دادن اموال، تهوّر و جسارتى بزرگ داشتند.
نمونه بارزى از اين تربيت اجتماعى و از بين بردن آن عصبيّت جاهلى و تبديل تفاخر به تقوا و بزرگداشت پرهيزگارى را در داستان بلال سياه حبشى مى بينيم كه روز فتح مكه، روزى كه اوج پيروزى اسلام مى درخشد و اعلام اين پيروزى درخشان، افتخارى بس بزرگ را در پى خواهد داشت، اين بلال سياه حبشى است كه بر فراز كعبه مى رود و اذان مى گويد. مشركان سخت دلتنگ مى شوند. اين را به دل مى گيرند و با بغض مى گويند: «اين بنده سياه بايد بر فراز كعبه اذان گويد؟» اينجاست كه ميزان قسط براى اشخاص و ارزشها بر دل پيامبر اكرم نازل مى شود:
«اى مردم! ما همه شما را از مرد و زنى آفريديم و شعبه ها و قبيله هايتان كرديم تا همديگر را بشناسيد. بزرگوارترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست، كه خدا داناا و آگاه است». (49: 13)
به همان سان كه آنان را به تدريج از عقايد باطله دور مى ساخت، اندك اندك آنها را به عقايد حقّه و عبادات صحيحه و اخلاق فاضله آراسته گرداند. نخست دلهايشان را به نور توحيد روشن كرد و آن گاه براهين زنده شدن بعد از مرگ و دلايل مسؤوليت و حساب و جزا را بيان نمود. در عبادات نيز در آغاز قبل از هجرت نماز را واجب ساخت. البته در آغاز نماز صبح و عشى بود و بعد تعداد ركعات و اوقات روز و شب و شكلهاى آن پيش از هجرت تعيين شد. مسلمانها از همان آغاز اسلام انواع صدقه و روزه را مى شناختند، اما مقادير زكوة و شرائط روزه دو سالى پس از هجرت تعيين شد. و در سال ششم هجرت، حج از واجبات شناخته گشت. هم چنين در عادات، اول از كباير منعشان كرد و بعد نهى از صغاير را پيش آورد و با چنين درجه بندى حكيمانه اى، تربيت امتّى را به پايان رساند.
اين را هم بايد اضافه كرد كه البته همه احكام، تدريجى نازل نشده و در آن مورد كه لازم بوده قاطع و بى ترديد، بدون درجه بندى و جازم حكم لازم صادر شده است. احكام درباره قتل و سرقت و غصب و مال مردم خوردن و انواع غش در معاملات، و زنا بدون سهل انگارى و مسامحه و تساهل يكباره و قطعى نازل شده و تحريم گرديده است. درست است كه بيشتر اين تحريم به حكم حكمت بالغه الهى در مدينه پيش آمد، اما به هر صورت به نحو قاطع و محكم بيان شده و تدريج و مرتبه اى بعد مرتبه و درجه اى بعد درجه در آن ديده نمى شود.
اما آنجا كه لازم بوده نزول حكم تدريجى بوده است.
اين تنزّل تدريجى خود تطابقى با فطرت انسانى و بخصوص تغييرات در اجتماعات بشرى دارد، و همين توافق ميان سنت خدائى در تغييرات اجتماعى و فطرت انسانى خود آيتى است از آيات الهى و دليلى ديگر بر صدور كتاب از مصدر ربّانى. تغييرات اجتماعى، از نظر فرد و اجتماع، يك عمل مكانيكى نيست، بلكه خود يك حركت ديناميكى است كه در آن محتواى جامعه و مظاهر عمومى زندگى اجتماعى تغيير مى كند. و مهمترين خصيصه اين تغيير، نفوذ آن به اعماق روح بشرى و بروز و تجلّى خصائص اصيل فطرت انسانى است. طبيعى است كه براى بدست آوردن اين اثر، بايد اين تغيير منطبق با حاجات اصيل انسانى باشد و الا در مدتى كوتاه يا دراز محكوم به فنا خواهد بود. فطرت انسانى پيشرفت تدريجى را عميقتر پذير است. تند باد طوفان لمحه اى مى خروشد و در هم مى ريزد و مى رود، اما نم نم باران تا اعماق زمين نفوذ مى كند. طبيعت جامعه با اين پيشرفت تدريجى، تغيير نهادى و بنيادى را بهتر سازگار است.
اين نزول تدريجى به پايدار ساختن مؤمنان و مجهز ساختن آنان به سلاح صبر و يقين، كمك بزرگى كرد. زيرا هر ساعت و هر لحظه بر آنان از داستان رسولان و امم سلف و عاقبت كار ايشان بر آنها فرو مى خواند و آنچه بر گذشتگان و امتهاى پيش رسيده بود و آن وعده هائى كه خداوند به بندگان شايسته خود داده، از پيروزى و پاداش و تأييد و تمكين، همه را بازگو مى كرد.
3) و فرمود: «وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً (25: 33)
و هيچ مثلى براى تو نياورند مگر آنرا به حق جواب دهيم، به نيكوتر تفسيرى».
با گذشت زمان، روى دادها و پيش آمدهاى گوناگونى رخ مى داد. اين حوادث مسائل تازه اى همراه داشت و قرآن نيز مناسب چنين وقايعى نازل مى گشت و خداوند احكامش را موافق آن تفصيل مى داد.
پرسندگانى با رسول خدا روبرو مى شدند و از او پرسش ها داشتند. خواه اين پرسش ها براى بررسى چگونگى رسالت او باشد، چنانكه در پاسخ سؤال دشمنانش به سوره اسراء آيت 85 گفت: «مى پرسند ترا از روح، بگو روح از امر خداوند من است و به شما جز اندكى از دانش ندادند». و يا در سوره كهف آيه 83: «و مى پرسند ترا از ذو القرنين، بگو: آرى! قصه وى را بر شما مى خوانم». و خواه اين سؤالات براى روشن شدن و آگاهى از حكم خدا بوده، مانند قول او در سوره بقره آيه 219: «و ترا مى پرسند كه چه نفقه كنند؟ بگو: عفو». و آيه 220: «و ترا مى پرسند از يتيمان، بگو شايسته بار آوردنشان به است».
بى شبهه اين پرسشها در زمان هاى مختلف پيش مى آمد و گريزى نبود جز اينكه پاسخ آنها نيز در اوقات مختلفه و نوبت هاى متعدد فرود آيد.
همراه اين حوادث و وقايع، حكم خداوندى بيان مى شد. معلوم است كه اين پيش آمدها همگى يكباره و با هم روى نمى داد و به تدريج و گاه گاه رخ مى داد.
پس چاره اى نبود جز اينكه قرآن نيز تفصيلى و تدريجى نازل شود. چنانكه در حادثه اتهام عايشه زوجه رسول خدا در سوره نور آيه 11 فرمود: «كسانى كه اين دروغ بزرگ بپرداختند، گروهى از شمايند، آنرا براى خودتان شرّى مپنداريد، بلكه آن بهتر بود براى شما، هر يك از ايشان به قدر كرده خود گناه دارد و آن كس كه مهينه آن كار را پذيرفت عذابى بزرگ دارد». همچنين تا ده آيه بعد از آن. از مثالهاى ديگر آن 3 آيه ابتداى سوره مجادله است. خولة دختر ثعلبه از شوهرش أوس بن- الصامت كه از وى روى گردانيده بود شكايت نزد رسول خدا برد و با رسول خدا مجادله مى كرد. آنها دختر كوچكى داشتند كه اگر به پدر واگذاشته مى شد ضايع مى گرديد و اگر به مادر واگذار مى شد گرسنه مى ماند. در اين گفتگو بودند كه آيات صدر سوره مجادله نازل شد.
گاه مسلمانان دچار اشتباهاتى گشته و براى تصحيح اشتباه و ارشاد و راهنمائى خود، راه صواب را از او مى خواستند. بى گفتگو اين اغلاط در زمان هاى مختلف پيش مى آمد و اصلاح آنان نيز مى بايد برابر همان زمان نازل مى گشت.
از اين موارد آيه 118 سوره آل عمران و چند آيه بعدش است كه همه در غزوه احد براى ارشاد مسلمين به خطاهايشان در آن تنگناى سخت نازل شد.
حكمتى بالاتر و برتر در اين نزول تدريجى نهفته است و آن ارشاد مردم به مصدر و منشاء قرآن است كه اين كلام خداست و بس. اين نمى تواند كلام هيچ آفريده اى باشد. قرآن در طول بيست و سه سال و در انواع حوادث مختلف از رنج و شادى، جنگ و صلح، آرامش و آشوب نازل گشت و در تمام اين احوال آيات الهى يك دست و يك نواخت و در كمال فصاحت و بلاغت باقى مانده و دم اعجاز در همگى آن از «باء» بسم اللّه تا «س» و الناس جريان دارد.
تو گوئى نقره گداخته يكپارچه اى است كه يكباره بى روزن از بوته برون آمده و در هيچ جزئش انفكاك و روزنه و سستى نيست و همه آن چون گوهر يكدانه و درّ
شاهوارى است. آخرش همانند اولش و آغازش همسان پايانش! و بى شك «اگر از ديگرى جز خدا بود اختلاف فراوان در آن مى يافتند» (4: 82).
از اين جنبه كه بگذريم، نزول تدريجى را در سه وجهه كلى ديگر مى بينيم:
1) در موضوع رسالت: در بحث از مكّى و مدنى بودن آيات خواهيم ديد كه آيات دوران مكه بيان صورت كلى عقايد است و در آيات مدنى است كه بيان احكام شرع و دستورات كلى پيش مى آيد.
2) در نشر رسالت نيز همين سير تدريجى به خوبى به چشم مى آيد. نخست دعوت بستگان نزديك است «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» و بعد دعوت شامل مردم ديگر مى شود «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ»، سپس عام مى گردد و همه ملوك جهان و مردم دنيا را در بر مى گيرد. البته اين نه بدان معنى است كه رسول خدا در آغاز به فكر دعوت عام نبوده و بعد به صرافت آن افتاده است. بلكه اين تدريجى بودن، انطباق با شرايط محيط و مقتضيات زمان داشته، و الّا اسلام از همان آغاز، دعوت عام و جهان شمول براى همه مردم در همه زمان بوده است. پس مستشرقانى كه مى گويند پيامبر اسلام در آغاز تنها به فكر دعوت قريش و بستگان بوده و به جهانيان ديگر نمى انديشيده، به دلايل فراوان قرآن، راه باطل و تهمت و افتراء را پيموده اند.
3) تدريجى بودن در اسلوب: در آغاز گفتار نرم و ارشاد و موعظه حسنه است و نرمشى با دشمنان دارد و بعد مرحله مقاومت در برابر متعديان مى رسد و سپس حكم جهاد صادر مى گردد.
طبيعى است كه اگر نزول يكباره مى بود اين سير تدريجى دعوت و آن نشر رسالت بدان كيفيت ديگر منتفى بود.
منبع: تاریخ قرآن رامیار صص 201 تا 208 (نسخه نرم افزار مشکات الانوار)
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب