محيى الدّين در «فُصوص الحكم» در فَصّ داودى عبارتى دارد كه مفادش عدم تنصيص رسول الله به خلافت أحدى بعد از خودش مى باشد. او ميگويد:
« وَ كَذَلِكَ أخْذُ الْخَليفَةِ عَنِ اللَهِ عَيْنُ ما أخَذَهُ مِنْهُ الرَّسولُ. فَنَقولُ فيهِ بِلِسانِ الكَشْفِ: خَليفَةُ اللَهِ، وَ بِلِسانِ الظّاهِرِ: خَليفَةُ رَسولِ اللَهِ.
وَ لِهَذا ماتَ رَسولُ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ وَ ما نَصَّ بِخِلافَتِهِ عَنهُ إلَى أحَدٍ وَ لا عَيَّنَهُ، لِعِلْمِهِ أنَّ فى امَّتِهِ مَن يَأْخُذُ الْخِلافَةَ عَن رَبِّهِ؛ فَيَكونُ خَليفَةً عَنِ اللَهِ مَعَ الْمُوافَقَةِ فى الْحُكْمِ الْمَشْروعِ. فَلَمّا عَلِمَ ذلِكَ رَسولُ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ لَمْ يَحْجُرِ الامْرَ.»
«و همچنين آنچه را كه خليفه از خدا اخذ ميكند، عين آن چيزى است كه رسول خدا از خدا اخذ كرده است. بنابراين ما با اصطلاح و زبان كشف ميگوئيم: خليفه خدا؛ وليكن با اصطلاح و زبان ظاهر ميگوئيم: خليفه رسول خدا. و به همين سبب بود كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم از دنيا رفت و نصّى از خود براى خلافت پس از خودش براى كسى بجاى نگذاشت، و خليفه اى را تعيين نكرد؛ به جهت آنكه ميدانست در ميان امّت او كسى هست كه خلافت را از پروردگارش اخذ مى نمايد؛ و در اين فرض در صورتيكه حكمش موافق حكم مشروع باشد، او خليفه از جانب خدا ميباشد.و بر اين اساس چون رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم اين مطلب را ميدانست، امر ولايت را از كسى منع ننمود».
رهبر معظّم انقلاب آية الله خمينى أعلَى اللهُ درجتَه در تعليقاتى كه بر «شرح فصوص الحكم» دارند، بسيار زيبا و دلنشين از اين كلام پاسخ ميدهند كه:
قَوْلُهُ: وَ ما نَصَّ بِخِلافَتِهِ عَنهُ؛ الْخِلافَةُ الْمَعْنَويَّةُ الَّتى هىَ عِبارَةٌ عَنِ الْمُكاشَفةِ الْمَعْنَويَّةِ لِلْحَقائِقِ بِالاطِّلاعِ عَلَى عالَمِ الاسْماءِ أوِ الاعْيانِ، لا يَجِبُ النَّصُّ عَلَيْها. وَ أمّا الْخِلافَةُ الظّاهِرَةُ الَّتى هىَ مِن شُونِ الإنْباءِ وَ الرِّسالَةِ الَّتى هىَ تَحْتَ الاسْماءِ الْكَوْنيَّةِ، فَهىَ واجِبٌ إظْهارُها. وَ لِهَذّا نَصَّ رَسولُ اللَهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ ءَالِهِ عَلَى الْخُلَفاءِ الظّاهِرَةِ.
وَ الْخِلافَةُ الظّاهِرَةُ كَالنُّبُوَّةِ تَكونُ تَحْتَ الاسْمآءِ الْكَوْنيَّةِ. فَكَما يَكونُ النُّبُوَّةُ مِنَ الْمَناصِبِ الإلَهيَّةِ الَّتى مِن ءَاثارِها الاوْلَويَّةُ عَلَى الانْفُسِ وَ الامْوالِ، فَكَذا الْخِلافَةُ الظّاهِرَةُ؛ وَ المَنْصَبُ الإلَهىُّ أمْرٌ خَفىٌّ عَلَى الْخَلْقِ لابُدَّ مِن إظْهارِهِ بالتَّنْصيصِ.
وَ لَعَمْرُ الْحَبيبِ يكونُ التَّنْصيصُ عَلَى الْخِلافَةِ مِن أعْظَمِ الْفَرآئِضِ عَلَى رَسولِ اللَهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ. فَإنَّ تَضْييعَ هذا الامْرِ الْخَطيرِ الَّذى بِتَضْييعِهِ يَتَشَتَّتُ أمْرُ الامَّةِ وَ يَخْتَلُّ أساسُ النُّبُوَّةِ وَ يَضْمَحِلُّ ءَاثارُ الشَّريعَةِ، مِن أقْبَحِ الْقَبآئِحِ الَّتى لا يَرْضَى أحَدٌ أنْ يَنْسِبَها إلَى أوْسَطِ النّاسِ فَضْلًا عَن نَبىٍّ مُكَرَّمٍ وَ رَسولٍ مُعَظَّمٍ. نَعوذُ بِاللَهِ مِن شُرورِ أنْفُسِنا. تَدَبَّرْ!
«خلافت معنويّه كه عبارت است از مكاشفه معنويّه حقائق بواسطه اطّلاع پيدا كردن بر عالم اسماء يا اعيان، واجب نيست كه براى معرّفى آن تصريح و نَصّى به عمل آيد. و امّا خلافت ظاهريّه كه از لوازم و شؤون نبوّت خداوندى و رسالتى است كه در تحت أسماء كونيّه واقع است، واجب است كه آنرا اظهار و معرّفى نمود. و بر اين اصل است كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله براى معرّفى و شناساندن خلفاءِ ظاهريّه تصريح و تنصيص به عمل آورد.
و خلافت ظاهريّه همچون اصل نبوّت است كه در تحت أسماءِ كونيّه واقع مى باشد. بنابراين، همچنانكه نبوّت از مناصب الهيّه اى است كه از آثارش اولويّت بر نفوس و اموال است، همينطور است خلافت ظاهريّه. و منصب الهى امرى است پنهان از افكار و انديشه مردم، و گريز و گزيرى نيست مگر آنكه با تصريح و تنصيص آنرا اظهار و تعريف نمود.
و سوگند به جان دوست كه تنصيص بر خلافت از عظيمترين فرائض و واجبات است بر رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم، به علّت آنكه تضييع و إهمال در اين امر خطيرى كه با تضييع آن، امر امّت متشتّت و متفرّق ميگردد و اساس نبوّت اختلال مى پذيرد و آثار شريعت مضمحلّ مى شود، از زشتترين أعمال زشتى است كه هيچكس راضى نيست آنرا به يكى از مردمان عامّى و متوسّط الدِّراية نسبت دهد، تا چه رسد نسبت آنرا به پيامبرى ذو المَجْد و الكَرَم و رسولى بزرگ داشته شده. ما پناه مى بريم به خدا از شرهائى كه از نفوسمان بر مى خيزد. در اين گفتار تدبّر و تأمّل بنما!»
منبع: کتاب روح مجرد ( علامه طهرانی )
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب