از جمله مسائلى كه سبب ترديد با اشكال و ايراد بعضى در مسأله عدالت آفريدگار شده تركيب دو گانه عالم از خير و شر است كه گاهى اشكال از مسأله عدالت هم فراتر مى رود، اصل وجود آفريدگار را زير سؤال قرار مى دهد.
اين مسأله يكى از مباحث مهم فلسفى و كلامى است كه انسان به هنگام ورود در آن يك نوع ابهام و تاريكى را بر سراسر آن حاكم مى بيند، ولى هرقدر با حوصله جلوتر مى رود، و در تحليلها دقيقتر مى شود، افقهاى تازه و روشنى در برابر او ظاهر مى گردد، و سرانجام آرامش لازم را با حل نهايى معماى خير و شر در درون جان خود احساس مى كند.
در اين راستا و براى حلّ اين معما توجّه به نكات فشرده زير لازم به نظر مى رسد.
1. خير و شر چيست؟
خير به چيزى گفته مى شود كه هماهنگ با وجود ما، و مايه پيشرفت و تكامل آن است، و شر چيزى است كه ناهماهنگ با آن باشد، و مايه عقب ماندگى و انحطاط گردد، و از اينجا به خوبى روشن مى شود كه خير و شر جنبه نسبى دارد، ممكن است امرى درباره ما خير باشد، و براى ديگران شر، يا براى تمام انسانها خير باشد، و نسبت به نوعى از حيوانات مايه شر گردد.
فى المثل ابرهايى در آسمان ظاهر مى شود، و بارانى مى بارد، مزارعى آباد مى گردد، و درختانى بارور مى شوند، امّا همين باران در نقطه ديگر سيلابى به حركت در مى آورد، و مايه ويرانى مى گردد، يا خانه پرنده اى با نم نم مختصر باران خراب مى شود، در حالى كه براى ما لطافت به هوا مى بخشد.
در اينجا هرگروهى با مقياس وجود، و منافع خويش، اين پديده ها را مى سنجند، و نام خير يا شر بر آن مى نهند. نيش حشرات، و چنگال و دندان حيوانات درنده، براى خودشان خير است، چرا كه ابزارى است براى دفاع، يا به دست آوردن غذا و طعمه، ولى ممكن است براى ما انسانها شر باشد.
از اين بيان به خوبى مى توان نتيجه گرفت كه داورى درباره اينكه فلان حادثه شر است كار ساده اى نيست، بايد مجموعه آثار آن را در مجموعه محيط ها، بلكه در مجموعه زمانها، اعم از حال آينده، و يا ريشه هايى كه در گذشته داشته، همه را در نظر بگيريم، تا بتوانيم بگوئيم در مجموع زيان هاى آن، بيش از سود آن بوده است، و
بايد تصديق كرد كه اين داورى آسان نيست.
از سوى ديگر خير و شر را مى توان به اقسامى تقسيم كرد:
1. خير مطلق
2. شر مطلق
3. خير و شر نسبى
خير مطلق آن است كه هيچ جنبه منفى نداشته باشد، و به عكس شر مطلق آن است كه: هيچ جنبه مثبت نداشته باشد، و در خارج كمتر مصداقى براى اين دو مى توان يافت، غالباً به اشياءِ، يا حوادث و پديده هايى برخورد مى كنيم كه تركيبى از جنبه هاى مثبت و منفى است، آنچه جنبه هاى مثبت در آن افزون باشد، خير ناميده مى شود، و آنچه جنبه هاى منفى در آن غالب باشد شر ناميده مى شود، و آنچه هر دو جنبه آن مساوى است نه خير است و نه شر.
البتّه فراموش نبايد كرد كه جنبه هاى مثبت و منفى ممكن است نسبت به اشخاص يا اقوام فرق كند، آنچه مهم است آن است كه براى داورى نهايى، بايد مجموعه آثار آن پديده را در كلّ جهان، و در مجموعه زمان و مكان در نظر گرفت.
از ديدگاه يك خداپرست از اين چند قسم تنهادو قسم امكان وجود دارد:
خير محض و آنچه خيرش بيشتر است، ولى شر محض، يا آنچه شرش بيشتر است، يا آنچه مساوى است، با توجّه به اينكه «خداوند حكيم است» امكان وجود ندارد، زيرا صدور اين سه قسم از حكيم على الاطلاق قبيح و غيرممكن است.
2. آيا شرور جنبه عدمى دارد؟
معروف ميان فلاسفه و دانشمندان اين است كه شر در تحليل نهايى بازگشت به يك امر عدمى- يا يك امر وجودى كه سرچشمه عدم است- مى كند و شايد نخستين كسى كه اين نظريه را ابراز داشت افلاطون بود كه شر را به عنوان عدم معرفى كرد.
بنابراين نقطه مقابل آن يعنى خير چيزى جز وجود نيست، هر قدر وجود گسترده تر و كاملتر باشد منبع خير بيشترى است، تا برسد به وجود مطلق و بى پايان خداوند كه خير محض و سرچشمه تمام خيرات و بركات است.
معمولًا براى روشن ساختن عدمى بودن شرور به اين مثال ساده دست مى زنند كه ما مى گوئيم: سربريدن يك انسان بى گناه شر است ولى ببينيم در اينجا چه چيز شر است؟ آيا زور بازوى قاتل، يا تيزى كارد و برندگى آن، يا تأثيرپذيرى گردن مقتول و لطافت آن كه مايه قدرت برهرگرونه حركت گردد مى شود؟ مسلماً هيچ يك از اينها ذاتاً نقص و شر نيست، آنچه در اين ميان شر است جدائى افتادن در ميان اجزاى گردن و رگها و استخوانها است، و مى دانيم جدائى چيزى جز يك امر عدمى نيست.
همچنين گاه يك امر وجودى مانند يك غذاى زهرآلود، باعث مرگ كه يك امر عدمى است مى شود، و به همين دليل شر است. و يا ميكرب كه امر وجودى است سبب بيمارى مى شود و مى دانيم مرگ، چيزى جز عدم حيات و بيمارى، جز از دست دادن سلامتى نيست.
از اينجا پاسخ اين سؤال كه شرور را كه آفريده است؟ براى همگان روشن مى شود، زيرا وقتى شرور امور عدمى هستند، اصولًا آفرينش و آفريدگارى در مورد آنها تصوّر نمى شود.
آرى امورى كه احياناً موجب عدم مى شوند مى توانند وجودى باشند (مانند غذاى مسموم)، ولى همانگونه كه گفتيم اگر خير و شر آنها مساوى، يا شر آن غالب، و يا شر مطلق باشند، هرگز با توجّه به حكمت خداوند لباس وجود بر اندام آنها پوشيده نخواهد شد.
اين نكته نيز قابل دقّت است که شر مطلق مساوى با عدم مطلق است كه هرگز وجودى خارجى ندارد، زيرا عدم مطلق به اصطلاح نقيض وجود است.ولى شر نسبى- چيزى كه از جهتى خير و از جهتى شر باشد- مسلّماً بهره اى از وجود دارد، يا به تعبير ديگر آميزه اى است از وجود و عدم، امّا همانگونه كه گفته شد تنها يك قسم از شر نسبى با حكمت خدا سازگار است و آن چيزى است كه جنبه خير آن غالب باشد (دقّت كنيد).
3. خيراتى كه از «شرور» بر مى خيزد
با توجّه به نسبى بودن خير و شر، و با توجّه به تأثير متقابلى كه اشياء در يكديگر دارند، بسيار مى شود كه حوادث و پديده هايى كه ظاهراً در شمار شروراند سرچشمه خيرات و بركات مختلفى مى شوند.
بسيارى از محروميتها سبب شكوفائى استعدادها و تلاشهاى عظيم مى شود، چرا كه انسان به هر حال براى جبران محروميتش به پا مى خيزد، و تمام آنچه را در درون وجود دارد به كار مى گيرد، و همانها غالباً سبب جهشهاى علمى و اجتماعى مى گردد.
بسيارى از نيازها و محروميتها سرچشمه اختراعات بزرگ شده است، و بسيارى از كمبودها مقدّمه پيدا كردن منابع مهم جديد گرديده.
گياهانى كه در لابه لاى سنگها مى رويند، و درختانى كه در دل بيابانها با انواع كمبودها پرورش مى يابند، استحكام چوب و دوام آتش آنها از گياهان نازپرورده در كنار نهرها به مراتب بيشتر است، انسان نيز مشمول همين قانونند. صحرانشينان كه دائماً با مشكلات دست و پنجه نرم مى كنند، و با انواع حيوانات وحشى دست به گريبانند، مردمى شجاع و نيرومند و پر استقامتاند، در حالى كه شهرنشينانى كه در ناز و نعمت و امنيت به سر مى برند نسبت به آنها در برابر حوادث سست و كم توان اند.
قرآن مجيد در اين زمينه بيان لطيفى دارد، مى فرمايد: فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً- إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً: « (آرى) به يقين با سختى آسانى است.- مسلّماً با سختى آسانى است».(شرح/6-5)
اشاره به اينكه پيوند اين دو گاه آنچنان قوى و نزديك است كه گوئى هر دو در كنار هم قرار دارند، همانگونه كه از كلمه «مع» استفاده مى شود.
اين نكته نيز قابل توجّه است كه عُسر با الف و لام يسر به صورت نكره ذكر شده كه در اينگونه موارد براى بيان عظمت است يعنى با سختى ها آسانى هاى مهمّى است.
بعضى از مورخان يكى از عوامل مهم پيشرفت سريع مسلمانان را در آغاز اسلام همان انبوه مشكلاتى مى دانند كه مسلمين در ميان آن پرورش يافته بودند و در سايه آن افراد سلحشور و پرقدرت و آبديده شدند، در حالى كه يكى از عوامل عقب نشنى مسلمانان قرون بعد زندگى مرفّه و بى دردسر، و پرورش در ميان انواع ناز و نعمت بود.
اين سخن را با چند جمله از گواهى هاى دانشمندان بزرگ در اين زمينه پايان مى دهيم.
يكى از نويسندگان غرب مى گويد: من عقيده ندارم كه هر فرد لازم است مصيبت بكشد، ولى اين را مى دانم كه مصيبت غالباً مفيد فايده است بلكه ضرورت دارد، امّا با اين شرط كه شخص بداند چگونه با رنجها روبرو شود و اين كار را از كارهاى آموزنده و اساسى زندگى بشمرد.(رمز موفقیت) اين تعبير بسيار دقيق است كه هرگز انسان نبايد به استقبال مصائب رود، و يا در مقابل آنها خاموش بنشيند و مبارزه با عوامل مصيبت نكند، ولى با اين حال نبايد فراموش كرد كه بخش مهمّى از مصائب ناخواسته كه ما قدرت مبارزه با آن را نداريم مى تواند تبديل به عوامل سازنده اى در زندگى ما گردد.
الكسيس كارل فيلسوف و پزشك معروف فرانسوى، در كتاب خود انسان موجود ناشناخته چنين مى نويسد: افراد ثروتمند كه يك عمر با ثروت و خوشى گذرانده اند، و از هر حيث نيرومند و قوى بوده اند فرزندانشان به اعتماد ثروت پدر (غالباً) از كار كناره گيرى مى كنند، و اسباب ضعف نفس و نابودى نيرو و استعداد خلّاق خود را فراهم مى سازند.( انسان موجود ناشناخته، صفحه 152)
و به عكس بسيارى از كسانى كه فرزندانشان در ميان انبوه مشكلات پرورش مى يابند به پيروزى هاى چشمگير و موفقيتهاى فراوان دست مى يابند.
اين بحث را با سخنى از اميرمؤمنان على عليه السلام پايان مى دهيم.
اميرمؤمنان على عليه السلام در نامه 45 نهج البلاغه در پاسخ اين سؤال كه چگونه ممكن است آن حضرت با استفاده از غذاهاى بسيار ساده و ناگوار قدرت
مقابله با شجاعان عرب را داشته باشد مى فرمايد: «الا وَ انَّ الشَّجَرَةَ الْبَرَيَّةَ اصْلَبُ عُوداً، وَ الرَّوِاتَعَ الخَضِرَةَ ارَقٌّ جُلُوداً، وَ النابِتاتِ العِذْيَةَ اقْوَى وَقُوداً وَ ابْطَاءُ خُمُوداً»: «آگاه باشيد درختان بيابانى چوب هايشان محكمتر است، ولى درختان سرسبزى كه همواره در كنار آب قرار دارند پوسته اى نازكتر و كم داوم ترى دارند و گياهان بيابانى كه جز با آب باران سيراب نمى شوند، آتشى شعله ورتر و پردوام تر دارند».( نهج البلاغه، نامه 45)
4. خير و شر در قرآن مجيد
در قرآن مجيد خير و شر معناى گسترده اى دارد كه مصاديق گوناگون و افراد مختلفى را شامل مى شود، خير در قرآن به معناى مال (سوره بقره، آيه 180) به معناى علم و دانش (سوره بقره، آيه 269) جهاد (سوره نساء، آيه 19) اعمال صالحه (سوره نساء، آيه 149) ايمان (سوره انفاق، آيه 23) و قرآن (سوره نحل، آيه 30) به كار رفته است.
و همچنين در معانى ديگرى مانند انسانهاى خوب، گمان خوب، فرزند صالح، باغ و زراعت و امثال آن.
قابل توجّه اينكه اين واژه در قرآن مجيد به صورت مفرد 176 بار، و به صورت جمع 12 بار، به كار رفته است، در حالى كه شر به صورت مفرد و جمع تنها در 30 مورد به كار رفته!
واژه شر كه نقطه مقابل خير است به معناى بلا و مصيبت، عذاب، انواع ناراحتى ها و شدائد و هرگونه فساد و وسوسه آمده است.
نكته ديگرى كه توجّه به آن لازم است اينكه قرآن در آيه 2 سوره فلق شر را از مخلوقات خدا مى شمرد و مى گويد: مِنْ شرِّ مَا خَلَقَ (به خدا پناه مى برم از شر آنچه آفريده است).
در اينجا دو سؤال پيش مى آيد: نخست اينكه اين تعبير چگونه با عدمى بودن شرور سازگار است؟
ديگر اينكه: قرآن در آيه ديگر مى گويد: الَّذى احْسَنَ كُلَّ شَىءٍ خَلَقَهُ: «كسى همان كه هرچه را آفريد، نيكو آفريد).(سجده/7) اين دو آيه چگونه با يكديگر سازگار است؟ و به تعبير ديگر از آيه دوم به خوبى استفاده مى شود كه هرچيز كه نام شىء بر آن اطلاق مى شود و مخلوق خدا است نيكو مى باشد، در حالى كه آيه اول مى گويد: از شر مخلوقات به خدا پناه ببر.
در پاسخ سؤال اول بايد گفت: آيه فوق هيچ مخلوقى را شر نمى شمرد بلكه مى گويد بعضى از مخلوقات ممكن است سبب شر شوند، يعنى كمالى را معدوم كنند، حقى را از بين ببرند، نظمى را بر هم زنند، بنابراين شر همان مفهوم عدمى خود را دارد كه گاه از سوى انسانهاى منحرف يا شياطين تحقق مى يابد (دقّت كنيد)
اين احتمال نيز وجود دارد كه اينجا اشاره به شرور نسبى باشد نه شر مطلق يا شر غالب مانند نيش مار كه يك اسلحه دفاعى براى او است، و نسبت به انسان ممكن است مايه شر شود، و انسان به خدا از چنين موجودى پناه مى برد.
بعضى از مفسّران (شر) را در آيه فوق به معناى شيطان يا جهنّم يا انواع حيوانات موذى، يا انسانها و شياطين زيانبخش، انواع بيمارى ها و درد و رنجها و قحطى و انواع بلاها تفسير كرده اند. ولى همان گونه كه گفتيم آيه مفهوم عامى دارد و مى دانيم هيچيك از اين امور شر مطلق يا شرغالب نيست چنانكه شرح آن در بحث هاى گذشته آمد، ولى با اين حال ممكن است مايه شر شوند كه انسان از شر آنها به خدا پناه مى برد.
و از اينجا پاسخ سؤال دوم نيز روشن مى شود كه تمام مخلوقات پروردگار خير است- يا خير مطلق يا خير غالب- و آنچه نام شر بر آن مى گذاريم يا جنبه عدمى دارد كه در مفهوم خلقت نمى گنجد و يا جنبه نسبى دارد يا امور وجودى هستند كه مايه عدم مى شوند مانند سموم كشنده كه در عين حال جنبه هاى درمانى زيادى نيز دارند.
به اين ترتيب تمام تعبيراتى كه در قرآن در زمينه خير و شر آمده است به روشنى تفسير مى شود، و پاسخ ايرادهاى مختلف ديگرى كه در اين زمينه شده از جمله ايرادهايى كه فخررازى از بعضى از ملاحده و ماديين نقل كرده و آنها را بدون جواب گذاشته نيز واضح گردد.
5. خير و شر در روايات اسلامى
اين دو واژه در روايات اسلامى اعم از رواياتى كه از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيده، يا روايات ائمه معصومين عليهم السلام بازتاب گسترده اى از جنبه هاى مختلف دارد.
آنچه تناسب با بحث ما دارد نخست اين است كه در بسيارى از روايات صريحاً آمده كه خير و شر هر دو مخلوق الهى هستند از جمله:
در حديثى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم: «انَّ اللَّهَ يَقُولُ انَا اللَّهُ لا الهَ الّا انَا، خالِقُ الْخَيرِ وَ الشَّرِ، وَ هُما خَلْقانِ، مِنْ خَلْقى ...»: «من خداوندى هستم كه هيچ معبودى جز من نيست آفريدگار خير و شرّم و آنها دو مخلوق از مخلوقات من اند».( بحارالانوار، جلد 5، صفحه 160، حديث 20)
همين معنا در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است فرمود: از چيزهايى كه خداوند به موسى وحى فرستاد و در تورات نازل فرمود اين بود: «انّى انَا اللَّهُ لاالهَالّا انا، خَلَقْتُ الْخَيْرُ وَ اجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَىْ مَنْ احِبُّ، فَطُوبى لِمَنْ اجْرَيْتُهُ عَلى يَدَيْهِ، وَ انَا اللَّهُ لاالهالَّا انَا، خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الشَّرَوَ اجْرَيْتُهُ عَلى يَدَى مَنْ اريدُه، فَوَيْلٌ لِمَنْ اجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْهِ»: «من خدائى هستم كه هيچ معبودى جز من نيست من مردم را آفريدم، و خير را نيز آفريدم، و آن را بردست كسانى كه دوست مى دارم جارى مى سازم، پس خوشا به حال كسانى كه آن را بر دستهاى آنان جارى مى سازم، و من خدائى هستم كه معبودى جز من نيست، مردم را آفريدم و شر را نيز آفريدم، و آن را بردست كسانى كه مى خواهم جارى مى سازم پس واى بر كسانى كه آن را بر دستهاى آنها جارى سازم».( اصول كافى، جلد 1، صفحه 154، باب الخير و الشر حديث 1)
3. باز در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است: «الْخَيْرُ وَ الشَّرُّ كُلهُ مِنَ اللَّهِ»: «خير و شر همه از سوى خدا است».( بحارالانوار، جلد 5، صفحه 161، حديث 21)
احاديث متعدّد ديگرى در اين زمينه در منابع اسلامى وجود دارد كه ذكر همه آنها ما را از هدف بحث دور مى سازد.( براى اطلاع بيشتر به جلد 1، اصول كافى باب الخير و الشر و جلد دوم كتاب الدعا باب مايمجد به الرب حديث 1 و 2 صفحه 515 و 516 و بحارالانوار، جلد 5، باب السعادة و الشقاوه مراجعه فرمائيد)
در پيرامون اين احاديث سؤالات مختلفى مطرح مى شود كه مهمتر از همه سؤال زير است.
نخست اينكه اگر شرور امر عدمى هستند چگونه در اينجا تعبير به خلقت شده است؟
پاسخ اين سؤال را از بحثهاى گذشته مى توان دريافت و آن اينكه بسيار مى شود كه شر به امور وجودی اطلاق مى شود كه منشأ عدم مى گردد، مانند انواع ميكربها، و مواد سمى، و سلاحهاى مخرب كه همه امور، وجودى هستند ولى سرچشمه بيمارى و مرگ و تخريب كه امور عدمى هستند مى شود (دقّت كنيد).
از اين گذشته ممكن است تعبير فوق اشاره به شرور نسبى باشد كه جنبه وجودى دارد، و خير آن غالب است، هرچند نسبت به پاره اى از افراد اثر منفى مى گذارد.
مرحوم علامه مجلسى رضوان اللَّه تعالى عليه در مرات العقول از محقق طوسى در شرح اينگونه روايات چنين نقل مى كند كه منظور از شر امورى است كه با طبع انسان ملائم نيست هرچند داراى مصلحت است.
سپس در توضيح آن از قول آن محقق مى افزايد: شرّ دو معنا دارد:
1. چيزى كه ملائم و هماهنگ با طبايع نيست، مانند حيوانات موذى.
2. چيزى كه موجب فساد است و در آن مصلحتى وجود ندارد.
آنچه از خدا نفى مى شود شرّ به معناى دوم است، نه به معناى اوّل، سپس مى افزايد: فلاسفه معتقداند امور بر پنج قسم است: اشيائى كه تمامش خير است، كه صدور آن از خداوند واجب مى باشد، و اشيائى كه سراسر شرّ است كه صدور آن از خدا محال است، و اشيائى كه خير آن غالب است آن نيز صدورش از خدا ضرورى است و اشيائى كه شر آن غالب است يا خير و شرّش مساوى است، هيچيك از اين دو از خداوند صادر نمى شود، و آنچه از حيوانات موذى در عالم مى بينيم فوائد وجودى آنها بيش از شرّ آنها است. (و به همين دليل آفريده شده اند)( مرآت العقول، جلد دوم، صفحه 171 (باب الخير و الشرّ حديث اول))
بنابراين آفرينش شرّ از سوى خدا ممكن است اشاره به امورى باشد كه بعضاً مايه شرند، ولى در مجموع خير آنها غالب است.
سؤال ديگرى كه در ارتباط با اين روايت مطرح است اينكه مى فرمايد:
خداوند، خير و شرّ را بر دست گروه هاى مختلفى از مردم جارى مى سازد، آيا اين مسأله بوى جبر نمى دهد؟ وانگهى چگونه ممكن است خالق حكيم، افرادى را وسيله شرّ و فساد كند؟
پاسخ اين سؤال نيز با توجّه به آنچه قبلًا گذشت، مطالب پيچيده اى نيست، زيرا اين تعبيرات اشاره به توحيد افعالى خدا است، يعنى همه چيز منتهى به ذات پاك او مى شود، منتها خداوند به انسان اختيار و آزادى اراده داده و براى آزمايش او اسباب خير و شرّ و خوبى و بدى را در اختيارش نهاده، و اين خود انسان هستند كه سرانجام تصميم نهائى را مى گيرند از كدامين راه بروند و با كدامين برنامه خود را تطبيق دهند مسلّماً آنها كه راه ايمان و عمل صالح را بر مى گزينند، خداوند انواع خيرات را بر دست آنها صادر مى كند.
و از اينجا تفسير آياتى كه مى فرمايد: انسان هر كار خوب و بدى را كند روز قيامت در برابر خود حاضر مى بيند: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ: «كه انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش بسيار ناسپاس و بخيل است؛- و او خود (نيز) بر اين گواه است».(زلزال/7-6) روشن مى شود.
كوتاه سخن اينكه: شرّ به مفهوم عدمى آن مخلوق خدا نيست، آنچه مخلوق است دو چيز است:
1. امورى كه ذاتاً وجودى هستند امّا گاه سرچشمه عدم مى شوند كه مثالهاى آن در بالا گفته شد.
2. امورى كه خير آنها بر شرّشان غالب است و يا به تعبير ديگر شرّ نسبى محسوب مى شوند، مانند بسيارى از سموم حيوانات كه در شرايطى مايه مرگ و مير انسان اند، ولى از سوى ديگر امروز مى دانيم از سموم اين حيوانات بسيارى از داروهاى شفابخش ساخته مى شود، و در مراكز داروسازى بخشهايى وجود دارد كه مارهاى خطرناك و مانند آن را براى استفاده از سموم آنها نگهدارى مى كنند، گذشته از اين نيش و سمّ اين حيوانات وسيله دفاعى براى حفظ آنها در مقابل دشمنان يا تهيه طعمه و غذا است.
همچنين ميكربها كه به عنوان شرور شناخته مى شوند يك سلسله امور وجودى هستند كه در كنار آثار منفى خود، آثار مثبتى نيز دارند.
بسيارى از اين موجودات ذرّه بينى كارشان متلاشى كردن اجساد انسانهاى مرده، و لاشه هاى حيوانات است، و اگر آنها نبودند در مدتى نه چندان طولانى كره زمين مملو از اين اجساد آلوده و متعفن مى شد، و محيط زيست انسان به شدت ويران مى گشت.
و نيز كار گروهى از آنها فعل و انفعالاتى در درون خاكها است كه سبب آماده سازى آنها براى كشت و زرع مى شود.
حتّى ميكربهاى موذى و بيمارى زار در حملات مداومى كه از طريق غذا و آب و هوا به كشور تن انسان دارند، تمام سلولهاى بدن را در يك حال دفاعى مداوم قرار داده و فعال مى كنند، و سبب نيرومندى آنها مى شوند، تا آنجا كه بعضى معتقداند كه اگر اين ميكربهاى مهاجم نبودند بدن انسان بسيار ضعيف و كم رشد و ناتوان و كوچك بود، و شايد بلند قامت ترين انسانها طول قامتشان از هشتاد سانتى متر! تجاوز نمى كرد.
آخرين سؤال كه در زمينه خلقت شر مطرح مى شود اين است كه چرا مخلوقات خدا منحصر به خير محض نيست؟ و اشيائى يافت مى شود كه خير آن غالب است، فى المثل آتش يك ماده سوزنده است كه بسيار شئون تمدن انسان و مواد حياتى و اشياء مفيد از آن سرچشمه مى گيرد، ولى گاه افرادى را مى سوزاند، و يا بر اثر بى احتياطى خانه اى را دچار حريق ساخته و خاكستر مى كند.
ولى بايد توجّه داشت كه در اينگونه موارد اگر بنا شود جنبه شر آن گرفته شود مفهومش آن است كه خداوند آتشى نيافريند زيرا آتشى كه گاه بسوزاند و گاه نسوزاند
آتش نيست.
به تعبير ديگر: طبيعت عالم ماده اينگونه نقائص در كنار كمالاتش دارد، و اگر بنا شود اين نقائص حذف گردد مفهومش اين است كه عالم ماده اصلًا آفريده نشود، در حالى كه داراى خير غالب و كمال نسبى است، و آفرينش آن موافق حكمت است (دقّت كنيد).
پیام قرآن،جلد 4
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب