نظر علامه جوادی آملی
سيئات و شرور تكويني دو نوع است: يا امور عدمي است، چون فقدان وجود و نبود فيض، مانند فقر، جهل، عجز،... يا امور وجودي است كه بر اثر علل و عوامل خاص خود موجود شده است؛ مانند سيل، زلزله، جنگ و... .
در صورت نخست كه پديده ناگوار امر عدمي است، اصلاً وجود و موجودي در كار نيست تا منسوب به خدا يا غير خدا باشد؛ زيرا عدم و فقدان، علت و فاعل نميخواهد تا از فاعل آن بحث شود. آري، در اين قسم ميتوان جويا شد كه چرا اين فيض خاص از جانب خدا قطع يا امساك شده است؟ و ممكن است به اين نتيجه رسيد كه اعمال بد انسان علت زوال لياقت دريافت آن بوده است.
در صورت دوم، حوادث داراي دو جهت «وجود» و «شرّ» است؛ از جهت وجود منسوب به خدا و از جهت شر منسوب به انسان است؛ زيرا وجود مساوق با خير است و حوادث ناگوار صرف نظر از عناوين عارض بر آنها كه براي جامعه بشري مصيبت است، ممكنالوجودند، و هر ممكنالوجودي، باواسطه يا بدون واسطه ، به واجبالوجود كه غني بالذات است، منتهي ميشود. پس اصل هستي اين قسم از سيئات و شرور، مانند حسنات و وقايع شيرين، از جانب خداست؛ (قل كل من عند الله) و هر چه از جانب خداست خير و فيض و نعمت است و ليكن انسان به دليل عدم استفاده بهينه از آن، موجب ميشود تبديل به شر گردد؛ مثلاً بر اثر احداث نكردن سيل بند و عدم هدايت صحيح آبِ بارانْ، رحمت تبديل به نقمت سيل ويرانگر شود، يا غذاي مقوّي و شفابخش به علت پرخوري و مصرف نابجا ، عامل ضعف و مرض گردد. به تعبير ديگر، سنت دائمي خداي سبحان بر اعطاي نعمت و دوام فيض است و ليكن انسان به سوء اختيار خود نعمت را تبديل به نقمت ميكند.
اكنون لازم است براي تبيين مطلب فوق، دو دسته آيات قرآن حكيم بررسي شود؛ آياتي كه محتواي آنها اين است: سنت دائمي خدا بر نزول نعمت و خير است و آياتي كه مضمون آنها اين است: تبديل نعمت به نقمت سيئهاي است كه بر اثر سوءاختيار انسان تحقق يافته است. نتيجه بررسي و جمعبندي اين دو گروه از آيات، مفاد آيات سوره «نساء» خواهد بود كه: جهت وجودي حوادث كه خير و نعمت است، از جانب خداست؛ (قل كلّ من عندالله) و جهت شر و قبح آنها كه ناشي از سوء اختيار انسان است، از ناحيه خود انسان است؛ (و ما أصابك من سيّئة فمن نفسك).
نقش انسان در تبديل نعمت به نقمت
يكي از اصول ثابت قرآن كريم اين است كه خدا نعمت را سلب، يا تبديل به نقمت نميكند، مگر آنكه متنعمان از لحاظ اخلاق و خصوصيتهاي نفساني خود را دگرگون سازند؛ (ذلك بأنّ الله لم يك مغيّراً نعمةً أنعمها علي قومٍ حتّي يغيّروا ما بأنفسهم)؛( سوره انفال، آيه 53) اين [كيفر] بدان سبب است كه خدا نعمتي را كه بر قومي ارزاني داشته تغيير نميدهد جز اينكه آنان هر چه را در دل دارند تغيير دهند.
مفاد اين آيه كريمه مبيّن ضابطه كلي و سنت مستمرّ الهي است كه آنچه از جانب خداست نعمت و رحمت است؛ (و ما بكم من نعمة فمن الله)( سوره نحل، آيه 53) و انسان برخوردار از نعمت، داراي اختيار است و ميتواند با حسن استفاده از نعمت، افزون بر تداوم آن از نعمت خاص ديگر نيز به عنوان پاداش بهرهمند گردد و ميتواند با سوء اختيار خود، نعمت را تبديل به نقمت كند و افزون بر گرفتار رنج و زحمت شدن، مانع فيض خاص الهي شود؛ (إنّ الله لا يغيّر ما بِقومٍ حتّي يغيّروا ما بأنفسهم)؛( سوره رعد، آيه 11) خدا وضع و حال ملّتي را تغيير نميدهد تا آنان حال و روحيه خود را تغيير دهند.
يعني همانگونه كه انسان ميتواند با سوء اختيار خود نعمت را نقمت كند ميتواند با حُسن اختيار خويش قبيح را حَسن كند و چون حسن در هر حال نعمت است و نعمت خير است و خير مساوق با وجود است، حسنات هم «من عندالله» است و هم «من الله»، ولي قبايح و سيّئات تنها از جنبه وجودي آن، كه خير و نعمت است «من عندالله» است، اما از جنبه قبيح و سيئه بودن، كه شرّ است «من الله»نيست و به خدا نسبت ندارد، بلكه منسوب به انسان است و منسوب نبودن شرور به خدا با توحيد افعالي منافات ندارد؛ چون جهات شرّ و قبح، فقدان و نقص و عيب است و خداي سبحان منزّه از عيب است.
براين اساس قرآن كريم در آيات فراواني سيئه، مصيبت و فساد را با تعبيرهاي گوناگون، منسوب به انسان ميداند؛ (و ما أصابكم من مصيبة فبما كسبت أيديكم)؛( سوره شوري، آيه 30) و هر [گونه] مصيبتي به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست؛ (أَوَلَمّا أصابتكم مُصيبة قد أصبتم مثليها قلتم أنّي هذا قل هو من عند أنفسكم)؛ آيا چون [در جنگ احد] به شما مصيبتي رسيد، با آنكه دو برابرش را [در نبرد بدر به دشمنان خود] رسانديد گفتيد اين مصيبت از كجا به ما رسيد؟ بگو آن از خود شماست؛ (فأصابهم سيّئات ما عملوا)؛(سوره نحل، آيه 34) پس [كيفر] بديهايي كه كردند به آنان رسيد؛ (ظهر الفساد في البرّ و البحر بما كسبت أيدي الناس)؛( سوره روم، آيه 41) به سبب آنچه دستهاي مردم فراهم آورده، فساد در خشكي و دريا نمودار شده است.
از مجموع اين گونه آيات به برخي از آنها اشاره شد، همان چيزي استفاده ميشود كه در سوره «نساء» به آن تصريح شده كه حسنات و سيئات از جهت اصل وجود از جانب خداست؛ (قل كلّ من عند الله) و حسنات از جهت خير و نعمت بودن نيز از خداست؛ (ما أصابك من حسنة فمن الله)، اما سيئات از جهت شر و قبح از انسان است؛ (و ما أصابك من سيّئة فمن نفسك).
در جنگ بدر كه پيروزي مهمي نصيب مسلمانان شده و عدهاي از دشمنان فرار كردند و عدهاي اسير و جمعي بخشوده شدند، خداي متعالي خطاب به پيامبراكرمصلي الله عليه و آله و سلم فرمود: (ليس لك من الأمر شيء)؛( سوره آلعمران، آيه 128) هيچ يك از اين كارها در اختيار تو نيست.
انسان بايد اين بينش را پيدا كند كه هر چه را دارد و به هر جا ميرسد، از فيض خداست؛ چون قدرت انتخاب، اراده، هدايت عقل، فطرت از درون، وحي و نبوّت از بيرون و ساير اسباب ترقي و تعالي، همه از خداست.
از حضرت امام سجاد(عليهالسلام) نقل است كه در مقام شكر نعمتهاي الهي، به پيشگاه خداي منّان عرض ميكرد: «هر گاه من بگويم حمد از آن توست، بر من لازم است كه براي اين گفتهام باز بگويم حمد از آن توست؛ «فكلّما قلت لك الحمد وجب عليّ لذلك أن أقول لك الحمد».( مفاتيحالجنان، مناجاة الشاكرين)
انسان تنها ميتواند مظهر و مجراي اوصاف و افعال و اقوال الهي باشد، وگرنه حقيقتاً وي از خود هيچ ندارد. اين بينش موجب ميشود انسان به وادي هولناك عُجب و تكبّر سقوط نكند؛ يعني جمع بين تعالي و تواضعْ انسان سالك صالح را مظهر خداي سبحان كه: «الداني في علوّه والعالي في دنوّه»( صحيفه سجاديه، دعاي 47) قرار ميدهد تا به تيه تباهي مباهاتِ بيجا هبوط نكند، چنانكه حضرت سجاد(عليهالسلام) در نيايش خود چنين دارد: «وهَبْ لي معاليَ الأخلاق وَاعْصمني من الفخر».( صحيفه سجاديه، دعاي 20 (مكارم الاخلاق))
منشأ انتزاع خير و شرّ
استاد علامه طباطبايي در باره استناد حسنات و سيئات به خداي منّان، بحث مبسوطي دارند كه عصاره آن چنين است:
حسنه و سيئه يا حسن و قبح از نظام تكوين گرفته شده است. در نظام تكوين اگر ساختار دروني موجودي هماهنگ و كامل باشد و براي رسيدن به هدف، كمبودي نداشته باشد، آن موجود خوب و حَسن است، و اگر از درون يا بيرون نقصي بر آن وارد شده و انسجام اجزاي خود را از دست داده باشد و نتواند به هدفِ آفرينش خويش نايل گردد، آن موجود بد و سيئه است.
عدل و ظلم در نظام تكوين نيز به همين معناست. اگر درختي از رشد طبيعي برخوردار باشد و آفتي به آن نرسيده و به موقع بارور شود، آن درخت عادل و معتدل است و اگر بر اثر از دست دادن تعادل اجزاي دروني، آفتزده و كم ثمر شود، درخت ظالمي است؛ (كِلتا الجنّتينِ آتَتْ أُكُلها و لمتظلم منه شيئاً).( سوره كهف، آيه 33) در اين آيه از اين كه باغهاي پردرخت، به موقع محصول فراوان بدهند، تعبير به عدم ظلم شده است.
عناوين مزبور حسنه و سيئه، حُسن و قبح، عدل و ظلم از نظام تكوين و واقعيت، به نظام تشريع و اعتبار سرايت كرده است. اگر كاري موافق با حكم شرعي باشد، نيك و حسنه است و اگر بر خلاف حكم شرعي باشد، سيّئه خوانده ميشود، در شريعت از اين عناوين با تعبيرات ديگري نيز مانند حلال و حرام،و اطاعت و عصيان ياد ميشود.
در نظام اجتماعي و امور عرفي نيز مسئله از همين قرار است؛ اگر كاري با نظام قانونمند حاكم بر جامعه كه هدفش تأمين سعادت همگان است، هماهنگ باشد، آن كار حَسَنه و خوب است و اگر ناهماهنگ و متضاد باشد، سيّئه و بد است.
حوادثي كه در جهان هستي جريان دارد، گاه هماهنگ با سعادت فردي و اجتماعي انسان و موجب رفاه و صحت و اميد اوست، انسانها از چنين وقايع گوارايي عنوان خير و حسنه انتزاع ميكنند و زماني به عكس، آنچه رخ ميدهد ناگوار و مخالف با خواستههاي فردي و اجتماعي بشر است، در اين صورت عنوان شرّ و سيئه از آن انتزاع ميشود.
نظام احسن
نتيجه آنچه گفته شد، اين است كه حسنه و سيئه از عناوين اضافي و نسبي است كه از مقايسه پديدهها و رخدادها با كمال نوع انسان يا سعادت افراد اين نوع به دست ميآيد، گاه يك واقعيت براي عدهاي سيئه و شرّ است و براي ديگران حسنه و خير؛ مانند قِصاصِ جنايتكننده كه براي قاتل و وابستگان او سيئه و براي اولياي مقتول حسنه است. ولي اصل وجود واقعيات جهان هستي، صرف نظر از اين مقايسه، همه خير و حَسن است و وجود هيچ موجودي شرّ مطلق و سيئه نيست؛ زيرا هر موجودي مخلوق خداست؛ (الله خالق كلّ شيءٍ)( سوره زمر، آيه 62) و خدا همه را به مقدار لازم و با هندسه و نظم آفريده است؛ (و خلق كل شيءٍ فقدّره تقديراً).( سوره فرقان، آيه 2) اندازه و نظمي كه مايه زيبايي و حسن موجودات عالم است؛ (ألّذي أحسن كلّ شيءٍ خَلَقه)؛( سوره سجده، آيه 7) يعني هر يك از حقايق هستي، در حد سعه وجودي خود از حُسن برخوردار است و همه با هم در يك نظام هماهنگ و هدفمند به سوي مقصد واحدي در حركتاند. (رَبُّنا الذي أعطي كل شيءٍ خَلْقه ثم هدي)( سوره طه، آيه 50)
با اين ديدگاه قرآني كه از آيات متعددي به دست ميآيد، سراسر جهان آفرينش خير و زيبا و حسنه است و همه مخلوقات الهي آيت و نشانه جلال و جمال خالق خود هستند، و در نظام احسن جهان هيچ موجودي باطل، شرّ و زايد وجود ندارد.
همچنان كه بهشت آيت زيباي خداي سبحان است، جهنم نيز در نظام كلي زيبا و بجاست. قرآن كريم جهنّم را جزو نعمتها برميشمرد؛ (هذه جهنّم التي يُكذّب بها المجرمون يطوفون بينها و بين حميمٍ آنٍ فبأي آلاءِ ربكما تكذّبان)،( سوره الرحمن، آيات 43ـ 45) حتي شيطان و وسوسههاي موذيانه او در مجموع نظام اختيار و تكامل، براي نيل انسان به مقامات بلند انساني لازم و زيباست؛ هرچند در مقايسه دوزخ با بهشت و سنجش شيطان با فرشته يكي از آنها زشت و ديگري زيبا تلقّي ميشود.
نسبي بودن شرّ
اما شرّ بودن برخي موجودات مانند دوزخ و شيطان، امري نسبي و اضافي است. يعني شر آنها ناشي از سوء اختيار تبهكاراني است كه با پيروي از شيطان، خود را گرفتار دوزخ ميكنند؛ اما مؤمنان نيكوكار كه با گزينش راه انبيا(عليهمالسلام) و مقاومت در برابر وسوسههاي شيطان به درجات عالي بهشت راه مييابند، نه تنها شيطان و دوزخ براي آنان شرّ نيست، كه خير نيز محسوب ميشود.
حيوانات درنده و مار و عقرب نيز هريك در اصل وجود خود خيرند و نسبت به انسان كه به او ضرر ميرسانند، شر محسوب ميگردند؛ يعني شر بودن آنها نسبي است.
حوادث ناگوار، مانند زلزله و سيل، كه بر اثر علل و اسباب طبيعي پيش ميآيد، تنها براي كساني شر است كه از تعاليم سودمند و مدبّرانه انبيا(عليهمالسلام) بي بهرهاند، وگرنه جامعه متدين و متمدن به معناي واقعي، توان آن را دارد كه سيل ويرانگر را به نيرويي انرژيزا و مفيد تبديل كند و در بستر گُسَلِ زلزلهخيز زندگي نكند يا در مقابله با زلزله، خانههايي بسازد كه ويران نشود.
بنابراين، مخلوقات الهي، صرف نظر از مقايسه و ملاحظه با افراد و اشياي ديگر، همه خيرند و هيچ موجودي شر محض نيست و اگر برخي موجودات در مقايسه با انسان براي بعضي از افراد شر است، به علت سوء اختيار خود آنهاست. در عين حال آن موجود زيانبار مانند مار براي خود خير و زيباست.
عدمي بودن شرّ
تبيين ديگري كه از شرور ارائه شده اين است كه مفهوم شرّ منتزع از «عدم تحقق» و «زوال فعليت» است؛ يعني اگر چيزي اصلاً تحقق نيابد يا مستعد قبول كمالي باشد و كمال آن تحقق پيدا نكند، عدم تحقق وجود و نيز نبود كمال، منشأ انتزاع مفهوم شرّ خواهد بود، همانگونه كه اگر اصل وجود يا كمال وجودي، از چيزي زايل شود، زوال فعليت وجود و كمال آن، منشأ انتزاع معناي شرّ است.
ملاحظه مصاديق خارجي شرّ نيز مؤيد اين تحليل مفهومي است؛ زيرا شرّ در جايي مصداق دارد كه يا اصل وجود نباشد مفاد ليْسَ تامّه يا كمال آن منتفي باشد مفاد ليْسَ ناقصه اما آنجا كه اصل وجودِ چيزي هست مفاد كان تامّه و كمال آن نيز موجود است مفاد كان ناقصه شرّ مصداق ندارد.
بر همين اساس است كه فرمودهاند: شرّ معدوم بالذات و موجود بالعرض است و نيز شرّ معلول بالعرض است نه بالذات. در نتيجه شرّ، نه مبدأ فاعلي بالذات ميخواهد و نه غايت بالذات دارد.
پس جا براي اين سؤال باقي نميماند كه مبدأ فاعلي شر خداست يا غير خدا، و نميتوان گفت اگر فاعل شرّ خدا باشد، با حكمت و عدل او و با نظام احسن الهي ناسازگار است و اگر غير خدا باشد با توحيد افعالي و عموم خالقيّت خدا منافات دارد؛ زيرا ثابت شد كه شرّ ذاتاً معدوم است و حقيقت آن نبود وجود يا فقدان كمال است.
جهان تهي از شرّ
ممكن است سؤال شود: صحيح است كه شرّ بالذات معدوم است، ولي چرا ساختار جهان به گونهاي است كه برخي اشيا فاقد وجود يا كمالاند تا منشأ پيدايش شر و انتزاع مفهوم آن گردند؟ چرا نظام هستي به گونهاي طراحي نشده كه همه موجودات كامل باشند و آسيبي به هستي و كمال هيچ موجودي نرسد تا بساط شر از عالم برچيده شود و هيچ موجودي، مصداق بالعرض معناي شر واقع نگيرد؟
پاسخ سؤال اين است كه در فن حكمت، بيان شده است كه هر موجودي به حسب احتمال ابتدايي يكي از اين پنج قسم خواهد بود، نه كمتر و نه زيادتر؛ زيرا اين حصر، عقلي است و حصر عقلي مبتني بر دو نقيض است كه رفع هر دو، مانند جمع هر دو، ممتنع است؛ روش منطقي بيان اين اقسام پنجگانه از اين قرار است: موجود يا خير محض است يا نيست. در صورت دوم، يا شرّ محض است يا نيست. در صورت دوم كه نه خير محض است و نه شرّ محض، يا خير آن غالب است يا نيست. در صورت دوم كه خير آن غالب نيست، يا خير و شرّ آن مساوي است يا نيست.
نتيجه منطقي اين چند قضيه منفصله حقيقي، آن است كه هر موجودي، يا خير محض است يا شرّ محض، يا خير آن غالب و شرش مغلوب است يا شرّش غالب و خيرش مغلوب است. يا خير و شر آن مساوي است.
از اين پنج قسم، تنها دو قسم ممكن است تحقق پيدا كند؛زيرا قسم دوم، يعني شرّ محض ذاتاً محال است؛ يعني چيزي كه نسبت به خود و نسبت به ساير امور حتي نسبت به علت و معلول خود ناسازگار و شرّ باشد محال است؛، چون وجود شيء نه عين عدم خود است و نه مقتضي عدم خود.
تحقق دو قسم اخير نيز به دليل منافات با حكمت خداي سبحان كه فعلش منزّه از گزاف است، ممتنع است؛ زيرا تحقق موجودي كه شرّ آن غالب بر خيرش باشد، ترجيح مرجوح بر راجح است و تحقق موجودي كه خير و شر آن مساوي باشد، ترجيح بدون مرجِّح يكي از دو متساوي است و باطل است.
بنابراين تحليل، تنها دو قسم از پنج قسم، امكان تحقق دارد: يكي خير محض و ديگري موجودي كه خير آن غالب باشد.
براي اينكه معلوم شود نظام موجود، با آنكه آميخته به شرّ است، نظام احسن است و جهانِ امكان نميتواند خير محض باشد بايد دو نكته ديگر ضميمه گردد. يكي اينكه چرا موجودي كه خيرش غالب است نميتواند همانند قسم نخست خير محض باشد و نيز ممكن نيست همه موجودات، خير محض و بدون شر باشند؟
ديگر آنكه اگر ثابت شد امكان ندارد همه موجودات نظام آفرينش خير محض باشند، چه ضرورتي ايجاب ميكند موجودي كه مشتمل بر شرّ است، تحقق پيدا كند؟آيا نميشود اين قسم نيز مانند سه قسم ديگر معدوم باشد تا شرّ از بساط عالم رخت بربندد؟
پاسخ سؤال نخست اين است كه اگر موجودي مجرد محض باشد، به دليل نزاهت او از ماده و صيانت از حركت، خير محض است. در نتيجه نه خود آسيب ميبيند و نه به موجود ديگر آسيب ميرساند. چون مجردات، هم از ناملايمات دروني مانند مرگ و مرض مصوناند و هم از تزاحم و برخورد بيروني با موجودات ديگر در امان هستند (لا تزاحم في المجردات).
اما اگر موجودي، مادي باشد و سعه وجودي و ظرفيت آن در قلمرو حركتِ از قوّه به فعل باشد، تزاحم و تصادم، و در نتيجه شرّ قليل براي آن ضروري و حتمي است.
پاسخ سؤال دوم كه چه ضرورتي براي تحقق موجود مادي، كه ملازم با شر است وجود دارد، اين است كه اگر به جهت پرهيز از شرّ قليلِ وجود مادي، از خير كثير آن صرف نظر شود و چنين موجودي تحقق نيابد، ترجيح مرجوح بر راجح لازم ميآمد و اين خود شرّ غالب است؛ زيرا تفويت خير كثير براي مصون ماندن از شرّ قليل، مستلزم شر بيشتر است.
شيخ اشراقِ در اينجا نكته ديگري افزوده كه اگر در عالم هستي تضاد و تزاحم نباشد، فيض الهي دوام نخواهد داشت؛ «لو لاالتضاد ما صحّ دوام الفيض علي التجدد المستمر» ؛زيرا تزاحم و اصطكاك منشأ نزول فيض جديد است. اگر در اثر برخورد و تضاد، موجودات مادي صورت جديد به خود نگيرند، تحوّل و تكامل پديد نخواهد آمد و در نتيجه فيض الهي تجديد نميشود(مطارحات، ص466ـ 467) و اين امر مخالف با دوام فيض خداست كه «دائم الفضل علي البريّة» است.
در پايان، ياد آور ميشويم كه تصادم و حوادث ناگواري كه در زندگي فردي و اجتماعي انسان پيش ميآيد، گاه بر اثر سوءاختيار خود انسان است و زماني بر اثر حركت سوء جامعه و گاه از براي امتحان و ابتلاي فرد يا جامعه است يا علل ديگري دارد كه بر بشر مخفي است. خداي سبحان به طور مسلّم كمترين سيئه و ظلمي براي هيچ موجودي از جمله انسان نخواسته است؛ (و ما الله يريد ظلماً للعالمين).( سوره آلعمران، آيه 108)
منبع: کتاب توحید در قرآن؛ صص 416 – 407
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب