تورات در موارد متعدّد، نويد فراوان حضرت محمّدصلي الله عليه و آله و سلم را خاطرنشان كرده و بشارت داده است كه در اين نوشته به برخي از آنها اشاره ميشود:
1. در تورات «مثنّي» ميخوانيم:
«(15) خداوند خدايت، از ميان شما از برادرانت پيغمبري را مثل من مبعوث ميكند، او را بشنويد. (16) موافق هر آنچه كه از خداوند خدايت در حوريب در روز جمعيت درخواستي و هنگام گفتنت كه قول خداوند خداي خود را ديگر نشنوم و اين آتش عظيم را ديگر نبينم مبادا كه بميرم(17) و خداوند به من فرمود: آنچه كه گفتند نيكوست. (18) از براي ايشان پيغمبري را مثل تو از ميان برادران ايشان مبعوث خواهم كرد و كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت تا هر آنچه كه به اوامر ميفرمايم به ايشان برساند».( كتاب مقدس، سفر تثنيه، فصل 18؛ أنيس الأعلام، ج2، ص144)
صاحب أنيس الأعلام كه از كشيشان برجسته و دانشمند نامي مسيحيت بوده و به دين اسلام مشرف شده است، معتقد است كه اين بشارت، مژده به حضرت يوشع(عليهالسلام) نيست چنان كه يهوديان ميپندارند و بشارت به حضرت مسيح(عليهالسلام) نيست آنگونه كه دانشمندان و كشيشان پروتستان گمان دارند بلكه با ده دليل بشارت به حضرت محمّدصلي الله عليه و آله و سلم است. وي، پس از ذكر ده دليل، در ضمن دليل دهم خاطرنشان ساخته است:
«مخريق»، عالم مشهور از علماي يهود بود و مال و نخل فراوان داشت و پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم را به همان اوصاف ميشناخت و همچنان در حال كفر بود؛ تا زماني كه جنگ بدر فرا رسيد، به قوم خود گفت: شما ميدانيد كه محمّدصلي الله عليه و آله و سلم پيامبر خداست. چرا او را نصرت نميكنيد؟ سلاح جنگ پوشيد و سپس وصيّت كرد كه چنانچه من كشته شوم، همه اموال من از محمّدصلي الله عليه و آله و سلم است و به ميدان جهاد شتافت و در ميدان جنگ شهيد شد. پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم فرمود: مخريق، هيچ نماز نخواند و به بهشت رفت.
همچنين از «صفيّه بنت حي» نقل است: زماني كه پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم وارد مدينه شد و در قبا، اِجلال نزول فرمود، پدرم «حي بن اخطب» و عمويم، اوّل صبح خدمت پيامبر مشرّف شدند و غروب آفتاب با كسالت و همّ و غمّ بازگشتند. شب هنگام من شنيدم كه عمويم به پدرم گفت: اين، همان شخصي است كه در تورات به او بشارت رفته است؟ پدرم گفت: بلي، به خدا سوگند! گفت: او را ميشناسي؟ پدرم گفت: كسي نيست كه تورات را بخواند و او را نشناسد....
همچنين «عبدالله سلام» از داناترين دانشمندان يهود بود كه در سال اوّل هجرت، بعد از اينكه چند مسأله از رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم پرسيد و پاسخ شنيد، خودش و پدرش «رب شيلوم» به شرف اسلام مشرّف شدند.( أنيس الأعلام، ج2، ص147)
2. در تورات مثنّي چنين آمده است:
«(21) ايشان مرا به آنچه كه غيرخدا بود، به غيرت آوردند و به اَباطيل خودشان مرا خشمناك كردند. پس، ايشان را به غير قومي به غيرت مي آورم و به گروه نادان، ايشان را خشمناك خواهم كرد».(كتاب مقدس، سفر تثنيه، فصل 32)
مراد از گروه نادان، عرب جاهلي بودند كه پيش از بعثت از دانشهاي عقلي و نقلي بيبهره بودند و به پرستيدن بت اشتغال داشتند و كاري جز جنگ و غارت و قطع رحم نميكردند. از اينرو، در نزد بني اسرائيل، حقيرترين مردم به حساب مي آمدند، به ويژه كه از اولاد «هاجر» جاريه شمرده ميشدند. بني اسرائيل به سبب پرستش معبودهاي باطل، خداوند را به غيرت آوردند و او از همين مردم جاهل، شخصيّت نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را مبعوث فرمود: (هو الّذي بعث في الاُمّيّين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته ويزكّيهم ويعلّمهم الكتاب والحكمة وإنْ كانوا من قبل لفي ضلال مبين).(سوره جمعه، آيه 2)
پس، مراد از قوم نادان، يونانيها نيستند؛ چنانكه مقدّس نصارا (پولس) پنداشته است؛ زيرا يونانيان، زياده بر سيصد سال پيش از ظهور عيسي(عليهالسلام) در همه علوم سرآمد بودند و بسياري از حكماي مشهور از ايشانند؛ مثل بقراط و سقراط و فيثاغورث و اَفلاطون و ارسطاطاليس و اَرشميدس و اقليدس و جالينوس و...( ر.ك: أنيس الأعلام، ج2، ص150)
3. در تورات مثنّي ميخوانيم:
«(2) خداوند از «سيني» برآمد و از «سيعير» بر ايشان تجلّي كرده و از كوه «پاران» درخشنده شد و با هزار هزاران مقدّسان ورود كرد و از دست راستش به ايشان شريعتي آتشين رسيد»(كتاب مقدس، سفر تثنيه، فصل 33)
مقصود از آمدن خداوند از سينا، نزول تورات بر حضرت موسي(عليهالسلام) است. نيز اشراق از ساعير، اعطاي انجيل به حضرت عيسي(عليهالسلام) است. همچنين درخشندگي از كوه پاران، نزول قرآن بر حضرت محمّدصلي الله عليه و آله و سلم است؛ زيرا پاران كوهي از كوه هاي مكّه است. شاهد سخن، آيات 21 و 22 از سِفْر تكوين است كه در بيان حال حضرت اسماعيل(عليهالسلام) ميفرمايد:
«و خدا با پسر تو بود (يعني با اسماعيل) كه نشو و نما كرد و در بيابان ساكن، و تيرانداز شد و در بيابان پاران، ساكن شد و مادرش از برايش از ديار مصر زني گرفت».
بدون شك، سكونت اسماعيل(عليهالسلام) در مكّه بوده است. امام رضا(عليهالسلام) نيز در مجلس مأمون، در مناظره با «رأس الجالوت» به اين آيات از تورات استدلال كرده، ميفرمايد: اي يهودي! آيا ميداني حضرت موسي(عليهالسلام) به بني اسرائيل وصيّت كرد كه به زودي براي شما پيامبري از برادرانتان خواهد آمد؟ او را تصديق كنيد و از اوسخن بشنويد. آيا براي بني اسرائيل، برادراني غير از فرزندان اسماعيل(عليهالسلام)بود؟... رأس الجالوت گفت: اين سخن موسي(عليهالسلام) است و آن را ردّ نميكنيم. امام رضا(عليهالسلام) فرمود: آيا از برادران بني اسرائيل، پيامبري جز حضرت محمّدصلي الله عليه و آله و سلم آمده است؟ گفت: اين سخن صحيح است، ولي دوست دارم از زبان تورات بشنوم.
امام رضا(عليهالسلام) فرمود: آيا انكار ميكني كه تورات ميگويد: از كوه طور سينا براي شما نور آمد و از كوه ساعير براي ما درخشيد و از كوه فاران براي ما هويدا شد؟ راس الجالوت گفت: من اين كلمات را خوانده و ميدانم، ولي تفسيرش را نميدانم. امام رضا(عليهالسلام) فرمود: من به شما خبر ميدهم؛ اما آمدن نور از كوه طور سينا، همان وحي خداوند تبارك و تعالي است كه براي موسي(عليهالسلام) در كوه طور سينا نازل فرمود، و امّا درخشندگي آن براي ما از كوه ساعير، همان كوهي است كه خداوند بر آن به عيسي(عليهالسلام) وحي ميفرمود؛ امّا آشكار شدن آن نور بر ما از كوه فاران، اين همان كوه از كوههاي مكّه است كه تا مكّه يك روز مسافت ميباشد...( تفسير نورالثقلين، ج2، ص80)
4. در بشارت چهارم، نام حضرت محمّد و بشارت به دوازده امام(عليهمالسلام) پس از او، با واژگان عبراني اينچنين به نگارش آمده است:
«وليشمعيل شَمعتِخ هِنّي بريختي اُتُودَ هَفرتي اُتُودَ هَربتي او «بماد ماد» شينم اسار نسِي اِم وَاَناتيو الكُوي كادِل تمر»، و با واژههاي سرياني چنين ميخوانيم: «دعال اسمعيل شِمعتكها بركته واسكته واكبرته «طاب طاب» نزع سر رور بنين نوليدي واتليوح لعا ماربا».( اَنيسالأعلام، ج2، ص151)
يعني يا ابراهيم! دعاي تو را در حقّ اسماعيل شنيدم. اينك او را بركت دادم و او را بارور و بزرگ كردم «بمادماد»، و دوازده امام از نسل او هست و او را امّت عظيمي خواهد كرد.
ولي در تورات كنوني، نام حضرت محمّدصلي الله عليه و آله و سلم حذف شده و اينگونه به نگارش رفته است:
«(20) و در حق اسماعيل، دعاي تو را شنيدم اينك او را بركت داده ام، و او را بارور كنم و به غايت زياد خواهم كرد و دوازده سرور توليد خواهد كرد و او را امت عظيمي خواهم داد»( كتاب مقدس، سفر تكوين، فصل 17)
منظور از «ماد ماد» در عبراني و «طاب طاب» در سرياني، حضرت محمّدصلي الله عليه و آله و سلم است و مقصود از «شينم اسار نسيام»، دوازده امام است؛ زيرا «شينم اسار» يعني اِثني عشر و «نسيام» يعني امام.
قرآن مجيد، دعاي حضرت ابراهيم را اينگونه بيان ميفرمايد: (ربّنا وابْعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم آياتك ويعلّمهم الكتاب والحكمة ويزكّيهم إنّك أنت العزيزُ الحكيم)( سوره بقره، آيه 129)؛ پروردگارا! در ميان آنان (اهل مكه) فرستادهاي از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكيزهشان كند؛ زيرا كه تو خود، شكست ناپذير حكيمي.
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: من همان دعاي به استجابت رسيده پدرم حضرت ابراهيم(عليهالسلام) هستم: «أنا دعوة أبي إبراهيم(عليهالسلام)»( نور الثقلين، ج1، ص130)
صاحب أنيس الأعلام، بر آن است:
«واژه «مادماد» كه در چند جاي تورات به كار رفته است با حساب و رقم يهود، عدد نود و دو است؛ كه به ارقام اَبجدي، حضرت محمّدصلي الله عليه و آله و سلم است؛ چنان كه واژه «غَدول» كه در تورات به كار رفته است نيز نود و دو، و برابر رقم محمّدصلي الله عليه و آله و سلم است و بيشتر ادلّه اَحبار يهود، به همين حروف «جمل كبير» است. ازاينرو، وقتي با رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم روبه رو ميشدند، از حروف مقطّعه اوايل سوره ها پرسش ميكردند و ميخواستند به خيال خود، مدّت رسالت او را محاسبه كنند».( أنيسالأعلام، ج2، ص150)
گفتني است: در كتاب مزبور، بشارتهاي ديگري از تورات ذكر شده است كه جهت رعايت اختصار از ذكر آنها صرفنظر شد.
نويدهاي انجيل
1. انجيل يوحنّا
در انجيل «يوحنّا» ميخوانيم:
«...(61) وَاَنابت طالبن من ببي وخين «پارقليطا» يَبلِ لوخون ديئش عمو خُون هل ابد»؛ يعني اگر مرا دوست داريد، وصاياي مرا نگاه داريد(16) و من از پدر سؤال ميكنم كه فارقليطا (يعني احمد و محمّد) را به سوي شما بفرستد تا هميشه با شما باشد(17) و او روح حق است كه جهان نميتواند او را قبول كند؛ زيرا كه او را نميبينند و نميشناسند، اما شما او را ميشناسيد؛ زيرا كه با شما ميماند و در شما خواهد بود...
(25) اين سخنان را به شما گفته ام، وقتي كه با شما بودم(26) ليكن فارقليطاي روح حق (يعني احمد و محمّدصلي الله عليه و آله و سلم) كه وعظ كننده به حق و داعي إلي الحقّ است كه پدر او را به اسم من ميفرستد يعني با تصديق من كه او مصدّق من خواهد بود و هر چيزي را به شما تعليم خواهد داد و آنچه به شما گفته ام به ياد شما خواهد آورد».( أنيسالأعلام، ج2، ص176)
ولي در انجيل «هنري مارتن» كشيش انگليسي كه از لغت يوناني به فارسي ترجمه شده، «فارقليطا» به «تسلي دهنده» برگردانده شده است و حال آن كه اسمها بايد همچنان به حال خود باقي باشند. در اين انجيل ميخوانيم:
«(15) اگر شما مرا دوست داريد، احكام مرا نگاه داريد(16) و من از پدر خواهم خواست و او تسلّي دهنده ديگر به شما خواهد داد كه تا به ابد با شما خواهد ماند... (25) من اين سخنها را چون كه نزديك شما بودم به شما گفته ام(26) ليكن آن «تسلي دهنده» يعني روح القدس كه پدر او را به اسم من خواهد فرستاد، همان شما را هر چيز خواهد آموخت و هر چه من شما را گفتم به ياد شما خواهد آورد».( كتاب مقدس، انجيل يوحنا، فصل 16)
انجيل عربي جديد نيز ترجمه ديگري نشان ميدهد:
«(15) إذا كنتم تحبّوني حفظتم وصاياي(16) وأنا سأسأل الأب فيهب لكم «مؤيّداً» آخر يكون معكم للأبد... (25) قلت لكم هذه الاشياء وأنا مقيم عندكم، ولكن «المؤيّد» الرّوح القدس الّذي يرسله الأب باسمي، هو يعلّمكم جميع الأشياء ويذكّركم جميع ما قلته لكم».( الكتاب المقدّس، يوحنّا، فصل 16)
جالب است كه در پانويسي هاي انجيل عربي ياد شده، پيرامون واژه «مؤيّد» مينويسد كه «مؤيّد» در نسخه اصل كه به زبان يوناني به نگارش رفته است، «باراقليط» است: «في الاصل اليوناني: «الباراقليط» وهو لفظ مقتبس من لغة القانون».
نيز در انجيل يوحنّا ميخوانيم:
«(26) اَيْنَ اِيمن دِاتي پارقليطا هودِ...؛ يعني ليكن چون فارقليطا آمد كه او را از جانب پدر نزد شما ميفرستم. روح حق كه از پدر صادر ميشود، او بر من شهادت خواهد داد. منظور حضرت محمّدصلي الله عليه و آله و سلم است كه بر حقانيت حضرت عيسي(عليهالسلام) شهادت داد».( أنيسالأعلام، ج2، ص177)
در انجيل فارسي «هنري مارتن» ميخوانيم:
«(26) و چون آن تسلّي دهنده كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، يعني روح راستي كه از طرف پدر مي آيد، او درباره من شهادت خواهد داد».( كتاب مقدس، انجيل، يوحنّا، فصل 15)
نيز در انجيل عربي ياد شده، اين عبارت به چشم ميخورد:
«(26) و متي جاء المؤيّد الذي أرسله إليكم من لدن الأب روح الحقّ المنبثق من الأب فهو يشهد لي».( ـ الكتاب المقدّس، يوحنّا، فصل16)
نيز در باب 61 از انجيل يوحنّا چنين آمده است:
«(7) و من به شما راست ميگويم كه رفتن من براي شما مفيد است؛ چه اگر نروم فارقليطا (يعني احمد) نزد شما نيايد، و امّا اگر بروم، او را نزد شما ميفرستم(8) و چون او آيد، جهان را بر گناه و عدالت و داوري توبيخ خواهد كرد(9) امّا بر گناه؛ زيرا كه به من ايمان نياوردند(10) و امّا بر عدالت، از آن سبب كه نزد پدر ميروم و ديگر مرا نخواهيد ديد(11) امّا بر داوري، از آن رو كه بر رئيس اين جهان، حكم جاري شده است. (12) و بسيار چيزهاي ديگر نيز دارم به شما بگويم، ليكن الآن طاقت تحمّل آنها را نداريد(13) و ليكن چون او روح راست آيد، شما را به جميع راستي راهنمايي خواهد كرد؛ زيرا كه از خود تكلّم نميكند، بلكه آنچه شنيده است سخن ميگويد و از امور آينده به شما خبر خواهد داد(14) و او مرا تمجيد خواهد كرد؛ زيرا كه از آنچه آن من است، خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد».( كتاب مقدس، انجيل يوحنّا، فصل 16؛ أنيسالأعلام، ج2، ص177)
صاحب أنيس الأعلام درباره زبان مادري حضرت مسيح(عليهالسلام) مينويسد:
«حضرت مسيح(عليهالسلام) از مادري عبراني متولّد شد و در ميان عبرانيّين نشو و نما كرد. پس، نبايد به لغت يوناني و سرياني سخن بگويد؛ چنان كه خود اهل كتاب به اين سخن اعتراف دارند و گويند كه مدّتي پس از صعود حضرت عيسي(عليهالسلام) روح القدس معاني را به قلوب حواريّين القا كرد و ايشان را اختيار داد كه هر كسي در هر قومي زيست دارد، انجيل را به زبان آن قوم بنويسد.ازاينرو «انجيل متي» به «عبراني» وبرخي به يوناني است.
بنابراين، صاحب انجيل چهارم (يوحنّا)، نام «مبشّر به» (يعني حضرت محمّد) را به زبان يوناني ترجمه كرده است. پس، اصل لفظي كه جناب عيسي(عليهالسلام) به آن تكلّم كرده از بين رفته است و جماعت نصارا اثري از آن نديده و خبري نشنيده اند؛ چنان كه «برنابا» در انجيل خود تصريح ميكند كه آن لفظ محمّدصلي الله عليه و آله و سلم بود، به طور نبوّت (يعني محمّد رسول الله)، و صاحب انجيل چهارم (يوحنّا) شخص مورد بشارت را در يوناني به «پريقليطوس» برگرداند كه معناي آن در عربي محمّد، و در فارسي ستوده است و عرب، واژه پريقليطوس را به «فارقليطا» معرّب كرد و هر كه به لغت يوناني وارد و آگاه باشد، شكّي در آن نميكند».( أنيس الأعلام، ج2، ص177)
كشيشان مسيحي ميگويند: فارقليط، مشتق از «پاراقليطوس» است يعني تسلّي بخش (معزّي) و مُعين و وكيل نه از «پريقليطوس» كه معناي آن احمد و محمّد است. پس عرب در ترجمه اشتباه كرده است.
ولي كشيشها دعواي اشتباه عرب را پس از ظهور اسلام اختراع و جعل كردند و پيش از اسلام، چنين گفت و گويي در ميان نبوده است.
صاحب أنيس الأعلام، پس از ذكر سخن بالا ميافزايد:
«استاد حقير، كتبي را كه پيش از ظهور اسلام تأليف شده بود ارايه كرد كه صريحاً در آنها نوشته شده بود: «پريقليطوس» به معناي احمد و محمّد ميباشد و آن، نبي است كه در آخر الزمان مبعوث خواهد شد و مصدِّق عيسي(عليهالسلام) است؛ چنان كه يكي از كشيشها رساله كوچكي در تحقيق معناي اين لفظ نوشته و مقصودش تنبّه و بيدارسازي اهل اسلام بوده است».( ر.ك: تفسير الميزان، ج3، ص266؛ أنيسالأعلام، ج5، ص199 به بعد)
پس مراد از واژه مذكور، حضرت محمّدصلي الله عليه و آله و سلم است، نه روح القدس يا ساير تفاسيري كه بر اين واژه كرده اند.
...
2. انجيل برنابا
انجيل «برنابا» كه شفافتر از همه انجيلهاي چهارگانه به دست ما رسيده، پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را به روشني معرفي كرده و نام و اخلاق و برنامه هدايت او را بارها خاطرنشان ساخته است.
در اين انجيل ميخوانيم:
«(22) ولي تابنده همه پيمبران، پس از من ميآيد و نوري بر تاريكي هاي گفته هاي همه انبيا ميتاباند. (23)
چون او رسول خداست».( انجيل برنابا، فصل 17)
نيز در آن چنين آمده است:
«(13) سپس خداوند روح خود را به انسان بخشيد؛ در حالي كه همه فرشتگان سرود ميخواندند كه خداوندا، پروردگار ما، خجسته باد نام مقدّس تو! (41) همين كه آدم به پاي خود راست ايستاد، نوشته اي را در فضا ديد كه چون خورشيد ميدرخشيد و عبارتش اين بود: «لا إله إلّا اللّه و محمّد رسول اللّه». (51) پس در اين هنگام، آدم دهان گشود و گفت: پروردگارا! خداي من! تو را سپاسگزارم؛ چون كه تفضّل كردي و مرا آفريدي (61) ولي با ناله و زاري از تو ميخواهم كه مرا آگاه كني كه معني اين كلمات چيست؟ «محمّد رسول اللّه». (71) پس خداوند پاسخ داد: آفرين به تو اي بنده من آدم (81) من به تو ميگويم كه تو نخستين انساني هستي كه آفريده شدي (91) و اين كسي را كه ميبيني، او فرزند تو است كه سالها پس از اين، به اين جهان خواهد آمد (20) و به زودي پيامبر من خواهد شد كه همه چيز را از بهر او آفريدم. (21) او كسي است، آنگاه كه بيايد به عالم، نور و روشني خواهد بخشيد... (23) پس، آدم پيش خدا زاري كرد و گفت: پروردگارا! اين نوشته را بر ناخن انگشتهاي دست من نقش كن. (24) پس خداوند آن نوشته را بر دو شست او نقش كرد كه بر ناخن شست راستش چنين بود: «لا إله إلّا اللّه» (25) و بر ناخن شست چپش چنين بود: «محمّد رسول اللّه». (26) پس، آدم نخستين، اين كلمات را با مهر پدري بوسيد (27) و به چشم كشيد و گفت: فرخنده باد آن روزي كه تو به دنيا روي خواهي آورد! ».( انجيل برنابا، فصل 39)
نيز خاطرنشان رفته است:
«(13) عيسي پاسخ داد: راستي معجزاتي كه خداوند به دست من انجام ميدهد آشكار ميكند، كه من به اراده خدا سخن ميگويم (14) و خودم را همانند كسي كه از او سخن ميگوييد نمي شمارم (15) براي اين كه من خود را شايسته آن نميدانم كه بندهاي چكمه يا نخهاي نعلين پيمبر خدا كه او را «مسيا» ميناميد، باز كنم (16) كه پيش از اين آفريده شده است و به زودي پس از من خواهد آمد (17) و به زودي سخن حق را خواهد آورد و براي آيينش پاياني نيست»( انجيل برنابا، فصل 42)
حضرت مسيح(عليهالسلام) در اين بخش، پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را خاتم، و آيين او را تا قيامت ميداند.
حضرت مسيح(عليهالسلام) ويژگيها و صفات پيامبر خداصلي الله عليه و آله و سلم را اينگونه بر شاگردان وصف ميكند:
«(19) از اين روست كه به شما ميگويم: «رسول اللّه»، فروغي است كه تقريباً همه آنچه را كه خدا ساخته است، خشنود ميكند؛ (20) زيرا او كسي است كه به روح فهم و مشورت پيوسته (21) روح حكمت و توانايي (22) روح ترس و محبّت (23) روح بينش و ميانه روي. (24) همان كسي است كه به روح محبّت و رحمت (25) و روح داد و تقوا (26) روح لطف و شكيبايي پيوسته است؛ چنان روحي كه خداوند سه برابر آنچه را كه به ديگر آفريدگانش بخشيده، به او داده است. (27) چه فرخنده است آن روزگاري كه به زودي در آن، به عالم ميآيد. (28) مرا تصديق كنيد كه من خود او را ديده و احترامش تقديم كرده ام، چنان كه هر پيمبري او را ديده است؛(29) براي اين كه خداوند، روح او را براي پيمبري، به هر يك از آنها داده است؛(30) و چون او را ديدم، از تسلّي پر شده، گفتم: اي محمّدصلي الله عليه و آله و سلم خداوند با تو باشد و به من آن لياقت دهد، بند كفش تو را بگشايم؛(13) زيرا آنگاه كه من به اين مقام برسم، پيمبر بزرگ و قدّوس خدا ميشوم».( انجيل برنابا، فصل 44)
انجيل برنابا درباره معاد و زنده شدن پيامبران و چشم شفاعت دوختن به حضرت محمّدصلي الله عليه و آله و سلم چنين ميگويد:
«(7) سپس ديگر پيمبرانِ خود را زنده ميكند؛ همانهايي كه بايد در پيرو آدم بيايند. (8) پس، دست پيمبر خدا را ميبوسند؛ در حاليكه خود را در سايه حمايت او قرار دادهاند. (9) سپس همه برگزيدگان او را زنده ميكند كه فرياد ميزنند: «اي محمّد! ما را ياد آر».(10) پس از بهر ناله و فريادشان، رحمت در پيمبر خدا برانگيخته ميشود(11) و در آنچه بايد انجام دهد ميانديشد؛ در حالي كه براي نجات آنها خود انديشناك است»( انجيل برنابا، فصل 45)
نيز در آن ميخوانيم كه حضرت مسيح(عليهالسلام) در ميان شاگردان خود گفت:
«من به زودي از اين جهان روي ميگردانم. (7) در اين هنگام رسولان گريستند و ميگفتند: استادا! چرا ما را وا ميگذاري؟ زيرا سزاوارتر است كه ما بميريم، از اين كه ما را واگذاري! (8) عيسي(عليهالسلام) پاسخ داد: دلهاي شما مضطرب و هراسان نباشد و نترسيد. (9) من آن كسي كه شما را آفريده نيستم؛ بلكه خدايي كه شما
را آفريده حمايتتان ميكند. (10) امّا من، به ويژه آمده ام تا راه را براي رسول اللّه كه به زودي براي نجات عالم ميآيد آماده كنم،(11) ولي بپرهيزيد از اين كه فريب بخوريد؛ زيرا پيمبران دروغين بسياري خواهند آمد كه سخنان مرا ميگيرند و انجيل مرا آلوده ميكنند. (12) در اين هنگام، «اندراوس» گفت: استادا! براي ما نشانه اي بيان كن تا آن رسول الله را بشناسيم. (13) عيسي(عليهالسلام) پاسخ داد: او در روزگار شما نمي آيد، بلكه سالها پس از شما مي آيد؛ آنگاه كه انجيل من باطل شده است و چنان شود كه گويا سي مؤمن هم يافت نشود. (14) آنگاه است كه خداوند بر عالم رحم آورده، پيمبرش را كه قطعه ابر سفيدي بالاي سرش قرار دارد، بر همه جهان پيروزي ميدهد،(15) و به زودي نيروي بزرگي را خواهد آورد و پرستش بتها را از جهان بر مياندازد... (24) به راستي من به شما ميگويم كه پيمبر خدا، آنگاه خواهد آمد كه ديده شود بتپرستي از زمين بر افتاده است و اعتراف شود كه من مانند همه مردم، بشري هستم».( انجيل برنابا، فصل 72)
حضرت مسيح (عليهالسلام) در اينجا از چند نكته خبر ميدهد:
من نه خدايم و نه فرزند خدا، بلكه بشري هستم مانند ساير افراد بشر.
من آمده ام تا جهان را براي آمدن پيامبر خات مصلي الله عليه و آله و سلم آماده كنم.
انجيل را تحريف و آلوده ميسازند.
نزديك بعثت حضرت محمّدصلي الله عليه و آله و سلم مؤمنان بسيار اندك ميشوند.
از نشانه هاي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم، بودن قطعه ابر سفيدي بالاي سر اوست.
بت و بتپرستي را از جهان ريشه كن خواهد كرد.
حضرت مسيح(عليهالسلام) در اين انجيل، همچنان از آمدن حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله و سلم به شاگردان چنين گزارش ميدهد:
«(4) آن يگانه انسان، كسي است كه امّتها به سوي او گردن ميكشند. كسي است كه رازهاي خدا به خوبي برايش آشكار ميشود؛ خوشا به حال آنان كه هنگام آمدنش به اين جهان، به كلام او گوش فرا خواهند داد! (5) زيرا چنان كه اين درخت بر ما سايه افكنده است، خداوند هم بر آنها سايه خواهد افكند... (7) شاگردان پاسخ دادند: استادا! آن كسي كه از او سخن ميگويي كه به جهان خواهد آمد، چه كسي است؟(8) عيسي با شور و شادي پاسخ داد: به راستي، او «محمّد» پيمبر خداست؛(9) آنگاه كه به سوي جهان بيايد، با رحمت فراواني كه ميآورد، بين بشر وسيله كردار نيك خواهد شد(10) بدانسان كه باران زمين را پس از روزگارهايي كه باران نديده، چنان ميكند تا بارور شود. (11) پس، او ابر سفيدي است كه سرشار از رحمت خداست و رحمتي است كه خداوند مانند باران، نرم نرم بر مؤمنان ميريزاند»( انجيل برنابا، فصل 163)
حضرت مسيح(عليهالسلام) در برابر دشمنان خود (كاهنان)، سرانجام، اين راز را ميگشايد كه خداوند پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را از نسل اسماعيل، به زودي انتخاب ميكند و با بعثت او بر جهانيان منّت مينهد. وي فرمود:
«(4) به خدا سوگند! ابراهيم(عليهالسلام) تا آنجا خدا را دوست ميداشت كه با آنگونه در هم شكستن بتهاي باطل و به كناره گيري از پدر و مادرش اكتفا نكرد، بلكه ميخواست فرزندش را هم براي فرمانبري از خدا قرباني كند. (5) سركاهنان پاسخ داد: تنها همين را از تو ميپرسم و در صدد كشتن تو نيستم، پس به ما بگو كه اين پسر ابراهيم كي بود؟(6) عيسي پاسخ داد: خداوندا! راستي غيرت والاي تو مرا بر مي افروزد و نميتوانم خاموش باشم. (7) راستي ميگويم كه فرزند ابراهيم، همان اسماعيل است كه بايد «مسيا» از دودمان او بيايد؛ مسيايي كه ابراهيم به او وعده داده شد كه به وسيله او همه ملل زمين فرخنده شوند. (8) همين كه سركاهنان اين را شنيد، خشمگين شد و فرياد زد: بايد اين تبهكار را سنگباران كنيم؛ زيرا او «اسماعيلي» است و بر موسي و آيين خدا سركشي كرده و كفر ورزيده است»( انجيل برنابا، فصل 208)
شايان ذكر است كه در انجيل برنابا، شواهد و قراين و تصريحات و اشارات فراواني درباره پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و اوصاف و اخلاق او و ساير ويژگيهاي آيين مقدّس او وجود دارد؛ مانند:
حضرت مسيح، نه خداست و نه فرزند او.
حضرت اسماعيل(عليهالسلام) در راه خدا مورد قرباني قرار گرفت، نه حضرت اسحاق.
نام مبارك حضرت محمّدصلي الله عليه و آله و سلم به روشني و صريح، در زبان حضرت مسيح جاري بود.
حضرت عيسي(عليهالسلام) به دار آويخته نشد و آن كس كه به دار آويخته شد، يهودا بود و....
منبع: کتاب وحی و نبوت در قرآن، صص 382-365
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب