در کتاب مکاتب تفسیری ( بابایی ) جلد اول صص 39 تا 48 سه سوال زیر مطرح شده و پاسخ داده شده است که به صورت خلاصه و با حذف بعضی قسمت ها می آورم:
1. آيا رسول خدا همه معانى قرآن را بيان كرده است؟
2. در فرض اين كه همه معانى قرآن را رسول خدا بيان كرده باشد، آيا در اختيار همه اصحاب قرار گرفته و همه توان تلقى و فهم آن را داشته اند؟
3. آيا همه آنچه رسول خدا، صلى الله عليه و آله، در تفسير قرآن بيان كرده از طريق صحيح و مورد اعتماد به ما رسيده است؟
در پاسخ به سوال اول آمده است:
حق اين است كه رسول خدا، صلى الله عليه و آله، معانى و معارفى از قرآن را كه فهم آن وابسته به تبيين آن حضرت بوده بيان كرده است؛ زيرا:
اوّلا، آن حضرت به همه معانى قرآن آگاه بوده و خدا او را مبيّن قرآن قرار داده و فرموده است: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ». (نحل، آيه 44) همچنين تعليم كتاب به درس ناخواندگان را از كارهاى او به شمار آورده و فرموده است: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ». (جمعه، آيه 2) از سوى ديگر حضرت امساك و بخلى نسبت به ياد دادن علم نداشته و نسبت به امت خود در كمال دلسوزى و خيرخواهى بوده و خدا در وصف او فرموده است: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ». (توبه، آيه 128) با وجود اين امور دليلى نداشته است كه بخشى از معانى و معارف قرآن را بيان نكند، مگر آن كه هيچ يك از صحابه توان تلقى و فهم آن را نداشته باشند كه در مسئله بعد معلوم خواهد شد كه دست كم برخى از صحابه توان و استعداد آن را داشته اند.
ثانيا، از اطلاق آيه كريمه «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» برداشت مى شود آنچه به سوى مردم نازل شده و در فهم آن به تبيين نياز دارند نبى اكرم، صلى الله عليه و آله، از جانب خداى متعال مأمور به تبيين آن بوده است و با توجه به اين كه آن حضرت هرگز از مأموريت خود تخطّى نمى كند، معلوم مى شود كه معارفى از قرآن را كه تبيين لازم داشته حضرت تبيين كرده است.
ثالثا، روايات فراوانى دلالت مى كند كه رسول خدا، صلى الله عليه و آله و سلم، همه معانى و معارف قرآن را بيان كرده است. نمونه اى از آن روايات را در اينجا ذكر مى كنيم و قسمت عمده آن را در مسئله بعد مى آوريم:
از امير المؤمنين، عليه السلام، در نهج البلاغه چنين روايت شده است:
«ثمّ اختار سبحانه لمحمد (صلى الله عليه و آله) لقاءه ... فقبضه اليه كريما و خلّف فيكم ما خلّفت الانبياء في أممها إذ لم يتركوهم هملا بغير طريق واضح و لا علم قائم، كتاب ربّكم مبيّنا حلاله و حرامه و فرائضه و فضائله و ناسخه و منسوخه و رخصه و عزائمه و خاصّه و عامّه و عبره و أمثاله و مرسله و محدوده و محكمه و متشابهه مفسّرا جمله و مبيّنا غوامضه ...؛ (نهج البلاغه با ترجمه و شرح فيض الاسلام، ج 1، خطبه اول)
سپس خداى سبحان براى محمد، صلى الله عليه و آله، ديدارش را برگزيد ... پس او را با حالتى كريمانه قبض روح كرد و در ميان شما آنچه پيامبران در امتهایشان به جاى مى گذاشتند، به جاى گذاشت؛ زيرا پيامبران مردم را به حال خود و بدون راه روشن و نشانه اى برپا وانمى گذاشتند. كتاب پروردگارتان را در ميان شما به جاى گذاشت در حالى كه حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، رخصت و عزيمت، خاص و عام، عبرتها و مثلها، مرسل و محدود، و محكم و متشابهش را بيان، مطالب مجمل آن را تفسير و مشكلاتش را تبيين كرده بود ...».
در پاسخ به سوال دوم آمده است:
اولا، حكمت خدا اقتضا مى كند براى اينكه با رحلت رسول خدا، صلى الله عليه و آله و سلم، بخش عمده اى از معارف قرآن از بين نرود، در بين امت شخصى باشد كه توان فهم همه معارفى را كه رسول خدا بيان مى كرد داشته و آنها را فراگرفته باشد. بنابراين بى شك چنين فردى در بين صحابه وجود داشته است.
ثانيا، روايات بسيارى دلالت دارد كه چنين شخصى وجود داشته و او امير المؤمنين على بن ابى طالب، عليه السلام، بوده است. در نهج البلاغه آمده است:
«... و قد علمتم موضعي من رسول الله، صلّى اللّه عليه و آله، بالقرابة القريبة و المنزلة الخصيصة وضعني فى حجره و أنا وليد يضمّني الى صدره و يكنفني فى فراشه و يمسّني جسده و يشمّني عرفه و كان يمضغ الشيئى ثمّ يلقّمنيه و ما وجدلي كذبة في قول و لا خطلة فى فعل ... و لقد كنت اتّبعه اتّباع الفصيل اثر امّه يرفع لي فى كلّ يوم من اخلاقه علما و يأمرني بالاقتداء به و لقد كان يجاور في كلّ سنة بحراء فاراه و لا يراه غيري و لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول الله، صلى الله عليه و آله، و خديجة و أنا ثالثهما، ارى نور الوحى و الرسالة و أشمّ ريح النبوّة و لقد سمعت رنّة الشيطان حين نزل الوحي عليه، صلى الله عليه و آله، فقلت يا رسول الله ما هذه الرّنّة؟ فقال: هذا الشيطان قد ايس من عبادته. انّك تسمع ما أسمع و ترى ما أرى إلّا انّك لست بنبيّ و لكنّك لوزير و انّك لعلى خير ...؛ (نهج البلاغة، خطبه 192)
جايگاه مرا نسبت به رسول خدا، صلى الله عليه و آله و سلم، به سبب خويشاوندى نزديك و منزلت ويژه ام تحقيقا دانسته ايد. مرا در حالى كه كودك بودم در دامانش مى نهاد، به سينه اش مى فشرد، در بسترش در كنار خود مى خواباند و جسدش را با من تماس مى داد و بوى خوشش را به من مى رساند. غذا را مى جويد و در دهان من مى نهاد، هيچ دروغى در گفتار و خطايى در كردار من نيافت ... آنسان كه بچه شتر از مادرش پيروى مى كند، از او پيروى مى كردم. هر روز از اخلاق خود پرچمى براى من بر مى افراشت (نكته تازه اى براى من آشكار مى كرد) و مرا به پيروى از آن وا مى داشت. هر سال در كوه حراء مجاور مى شد و تنها من او را مى ديدم و غير من او را نمى ديد در آن روز غير از رسول خدا، صلى الله عليه و آله، و خديجه، سلام الله عليها، و من كه سومى آن دو بودم هيچ خانه اى در اسلام به وجود نيامده بود. نور وحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوّت را استشمام مى كردم هنگامى كه وحى بر او نازل شد ناله شيطان را شنيدم. گفتم: اى رسول خدا، اين ناله چيست؟ فرمود: اين شيطان است كه از عبادتش مأيوس گرديده است. به راستى تو آنچه را مى شنوم مى شنوى و آنچه را مى بينم مى بينى جز اين كه تو پيامبر نيستى و لكن تو وزيرى و به راستى و تو بر خوبى استوارى».
از این روایت روشن مىشود زمينه دريافت همه معانى قرآن از رسول خدا، صلى الله عليه و آله، كاملا براى آن حضرت فراهم بوده است.
كلينى (ره)، در كافى در پايان روايتى طولانى از اميرالمؤمنين، عليه السلام، چنين روايت كرده است:
«و قد كنت ادخل على رسول الله، صلى الله عليه و آله و سلّم، كلّ يوم دخلة فيخلّينى فيها ادور معه حيث دار و قد علم أصحاب رسول الله، صلى الله عليه و آله و سلم، إنّه لم يصنع ذلك بأحد من الناس غيري. فربّما كان فى بيتي يأتينى رسول الله، صلى الله عليه و آله و سلّم، أكثر ذلك في بيتى و كنت إذا دخلت عليه بعض منازله اخلانى و اقام عنّى نساءه فلايبقى عنده غيري و اذا أتاني للخلوة معي في منزلي لم تقم عنّى فاطمة و لا احد من بنّى و كنت اذا سألته أجابني و اذا سكتّ عنه و فنيت مسائلي ابتدأني فما نزلت على رسول الله، صلى الله عليه و آله، آية من القرآن إلّا أقرأنيها و املأها عليّ فكتبتها بخطّي و علّمني تأويلها و تفسيرها و ناسخها و منسوخها و محكمها و متشابهها و خاصّها و عامّها و دعا اللّه أن يعطينى فهمها و حفظها فما نسيت آية من كتاب الله و لا علما أملاه عليّ و كتبته منذ دعا الله لي بما دعا، و ما ترك شيئا علّمه اللّه من حلال و لا حرام و لا أمر و لا نهي كان أو يكون و لا كتاب منزل على احد قبله من طاعة او معصية الّا علّمنيه و حفظته فلم أنس حرفا واحدا ثمّ وضع يده على صدري و دعا الله لي أن يملا قلبي علما و فهما و حكما و نورا فقلت يا نبىّ الله بأبي أنت و أمّي منذ دعوت اللّه لي بما دعوت لم أنس شيئا و لم يفتني شىء لم اكتبه أفتتخوّف عليّ النسيان فيما بعد؟ فقال: لا لست أتخوّف عليك النسيان و الجهل؛ (اصول كافى، ج 1، ص 116، كتاب العلم، باب اختلاف الحديث قسمتى از حديث 1)
و من پيوسته هر روز يك بار و هر شب يك بار بر رسول خدا، صلى الله عليه و آله، وارد مى شدم. در هر بار با من خلوت مى كرد و هر جا مى گرديد با او مى گرديدم در هر موضوعى وارد مى شد با او بودم. اصحاب رسول خدا، صلى الله عليه و آله، مى دانند كه با هيچكس جز من اين گونه رفتار نمى كرد. بسا كه رسول خدا، صلى اللّه عليه و آله، در خانه من به نزدم مى آمد، بيشتر آن (خلوت) در خانه من بود و هرگاه بر آن حضرت در بعضى از منزلهايش وارد مى شدم با من خلوت مى كرد و زنانش را از آنجا بيرون مى كرد و جز من كسى در نزد او باقى نمى ماند و هرگاه براى خلوت كردن با من به منزل من مى آمد، فاطمه و هيچ يك از پسرانم را بيرون نمى فرستاد. هرگاه از او سؤال مى كردم مرا پاسخ مى داد و هر گاه پرسش هايم تمام مى شد و سكوت مى كردم با من سخن آغاز مى كرد. هيچ آيه اى از قرآن بر رسول خدا، صلى الله عليه و آله، نازل نشد مگر اين كه قرائت آن را به من آموخت و آن را بر من املا كرد و آن را با خط خود نوشتم و تأويل و تفسير، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و خاص و عام آن را به من تعليم داد و از خدا خواست كه توان فهم و حفظ آن را به من عطا فرمايد. از زمانى كه آن دعا را درباره من فرمود، هيچ آيه اى از كتاب خدا و هيچ يك از علومى را كه بر من املا كرد و نوشتم، فراموش نكردم. هر چه خدا به او تعليم داد، از حلال و حرام و امر و نهى و گذشته و آينده و هر كتابى كه پيش از وى نازل شده از طاعت و معصيت، همه را به من تعليم فرمود و آن را حفظ كردم و حتى يك حرف از آن را فراموش نكردم. سپس دستش را بر سينه ام نهاد و از خدا خواست دلم را از علم و فهم و حكم و نور پر كند. گفتم: اى پيامبر خدا، پدر و مادرم به فدايت از زمانى كه آن گونه برايم دعا فرمودى چيزى را فراموش نكردم و آنچه را ننوشتم نيز از ياد من نرفت. آيا هنوز بر من بيم فراموشى دارى؟ فرمود: نه، بر تو بيم فراموشى و نادانى ندارم».
روایات دیگری نیز در این زمینه در کتب فریقین وجود دارد که ذکر نشد. برای ملاحظه به کتاب مکاتب تفسیری نوشته علی اکبر بابایی جلد اول صفحه 45 مراجعه شود.
در پاسخ به سوال سوم آمده است:
بى شك همه بيانات رسول خدا، صلى الله عليه و آله، در تفسير قرآن و تنزيل و تأويل آن به ما نرسيده است و اين يكى از آثار تأسفبار كنار گذاشتن امير المؤمنين على، عليه السلام، از مقام منيع خود و بستن درب علم و حكمت رسول خدا، صلى الله عليه و آله، به روى بشر از يك سو، و جلوگيرى از تدوين احاديث رسول خدا، صلى الله عليه و آله، از سوى ديگر است كه پس از رحلت رسول خدا، صلى الله عليه و آله، ساليان سال از طرف ظالمان و جاهلان انجام مى شد. به خصوص كه بسيارى از روايات موجود سند معتبر و مورد اطمينانى ندارد.
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب
نظرات
یا علی