با ابى عبداللَّه جلا و ابراهيم بن داود قَصّار مصاحبت داشت و در سال 342 رحلت كرد. گويند وى اين دو بيت را مكرر مى خواند:
لولا مَدامِعُ عشّاقٍ و لَو عَتُهم لَبانَ فى النّاس عزُّ المآء و النّار
اگر اشك چشم عاشقان و آتش درونى ايشان نبود، مسلّماً كمبود آب و آتش در ميان مردم ظاهر مى شد.
فكلُ نارٍ، فمِن أنفاسهم قُدِحت و كلُ مآء فمن عين لهم جارٍ
پس هر آتشى از نفَسهاى ايشان زبانه كشيده و هر آبى از چشم ايشان جارى شده است.
حكايت
- پى فرصت مى گشتم تا خانه را خلوت بينم و عصمت از گناه خواهم، تا آن كه شبى بارانى شديد مى باريد، به طواف رفتم و عصمت از گناه خواستم، ندا شنيدم: عصمت مىخواهى؟ همه، اين خواهند، چون عصمت دهم، درياهاى غفّارى و غفورى و رحمانى و رحيمىِ من به كجا رود؟ گفتم: «أللّهمَ! اغفِرلى ذُنوبى.»
خدايا! گناهان مرا ببخش.
ندا شنيدم، چون با ما سخن گويى، از خود مگوى، سخن تو آن به كه ديگران گويند.
- وقتى به حمّام رفت. چون جامه كهنه در بر داشت، راهش ندادند، منقلب شد با خود گفت: «با دست خالى، به خانه ى ديو راه نمى دهند، بى طاعت، به خانه خداى تعالى چون راه دهند؟»
- وقتى غلامى خريدم، پرسيدم: نامت چيست؟ گفت: هر چه خوانى. پرسيدم: چه خورى؟ گفت: هر چه خورانى. پرسيدم: چه پوشى؟ گفت: هر چه پوشانى. پرسيدم: چه كنى؟ گفت: هر چه فرمايى. پرسيدم: چه خواهى؟ گفت: بنده را با خواست چه كار. با خود گفتم: اى مسكين! تو در عمر خود خداى را چنين بندگى كرده اى؟ بندگى بياموز، چندان گريستم كه از خود بى خود شدم.
- شقيق بلخى مى گويد: ابراهيم را در بلاد شام ملاقات كردم، گفتم: خراسان را ترك گفتى؟ جواب داد:
«ما تهنيّتُ بالعيش إلّافى بلاد الشّام، أَفِرُّ بدِينى من شاهقٍ إلى شاهقٍ، و من جبلٍ إلى جبلٍ؛ فمَن يرانى يقول: موسوسٌ، و مَن يرانى يقول: هو حمّالٌ.»
زندگى گوارا ندارم مگر در بلاد شام، دينم را از بلندى اى به بلندى ديگر، و از كوهى به كوه ديگر فرارى مى دهم، به گونه اى كه هر كس مرا مى بيند مى گويد:
شخصى است كه در عقلش اختلالى واقع شده و بى ربط حرف مى زند و نيز مى گويد: شخصى است كه بسيار احتمال غير عقلايى مى دهد.
سپس گفت: اى شقيق!
«لم يِنبُل من نَبُل بالحجّ و لا الجهاد، و إنّما نبُل عندنا من نبل، من كان يعقل ما يدخل جوفَه من حلِّه.»
هر كس كه به فضل و بزرگى و مقامات عاليه معنوى نايل گشته، به واسطه به جا آوردن حجّ و جهاد بزرگ نبوده، بلكه كسى در نزد ما بزرگ است كه بداند آن چه را در درون و شكمش داخل مى كند، از مال حلال است.
- ابراهيم بن بشّار صوفى خراسانى؛ خادم ابراهيم بن ادهم گويد: شبى را با ابراهيم بن ادهم بسر برديم، در حالى كه چيزى با ما نبود كه با آن افطار كنيم، و چاره اى هم نداشتيم، وى مرا ناراحت و اندوهناك ديد و گفت:
«يا إبراهيمُ بنُ بشّار! ماذا أنعم اللَّهُ تعالى على الفقرآء و المساكين مِن النّعيم و الرّاحة فى الدّنيا و الآخرة، لايسألهم اللَّهُ تعالى يومَ القيامة عن زكوة و لا عن حجِّ و لا عن صدقة و لا عن صلةِ رحم و لا عن مواساة، و إنّما يُسأل و يُحاسب عن هذا هؤلاء المساكين، يعنى الأغنياءَ.» ثمّ قال: «ألأغنياءُ فى الدّنيا فقرآءُ فى الآخرة، أعزّةٌ فى الدّنيا أذلّةٌ يومَ القيامة، و لا تغتّم و لا تحزن؛ فرزقُ اللَّه مضمونٌ سيأتيكَ، نحن- واللَّهِ- الملوكُ الأغنيآء، نحن الّذين قد تعجّلنا الرّاحةَ فى الدّنيا و الآخرة، لاتغتّم و لاتحزَن، لا نبالى على أىِّ حالٍ أصبحنا و أمسينا إذا أطعنااللَّهَ تعالى.»
اى ابراهيم بن بشّار: آن چه كه خداوند متعال بر فقرا و مساكين از نعمت و راحتى در دنيا و آخرت ارزانى داشته، در روز قيامت درباره ى زكات و حج و صدقه و صله ى رحم و رسيدگى به خويشان و مواسات [و همدردى با برادران دينى] بازخواست نمى فرمايد، بلكه فقط درباره ى اين امور از اين مساكين يعنى اغنيا بازخواست مى كند و حساب مى كشد. سپس گفت: بى نيازان در دنيا، در آخرت فقيرند، در دنيا عزيز و سرافرازند و در روز قيامت ذليل و خوار. غصّه نخور و اندوهناك مباش، كه روزى خدا ضمانت شده و زود به تو مى رسد. به خدا سوگند، ما پادشاهان بى نيازيم، ما هستيم كه با تيزى و شتاب و زودتر راحت دنيا و آخرت را به دست آورده ايم. غصّه مخور و محزون مباش و باكى نداريم كه بر چه حالى صبح و شب كنيم، اگر خداوند متعال را اطاعت نموده باشيم.
سپس وى به نماز مشغول شد، من هم مشغول نماز شدم. چيزى نگذشت مردى هشت قرصه نان و خرماى زيادى آورده و در پيش ما گذاشت و گفت:
«كُلوا رحمَكم اللَّهُ!»
بخوريد، خداوند شما را رحمت كند!
ابراهيم نماز را سلام گفته و گفت:
«كُل يا مغمومُ!»
بخور، اى غصه دار!
در اين هنگام سايلى وارد شد و گفت: چيزى براى خوردن به من بدهيد. ابراهيم سه قرصه نان و قدرى خرما به وى داد و سه قرصه به من و دو قرصه خود تناول فرمود و گفت:
«ألمواساةُ من أخلاق المؤمنين.»
همدردى از اخلاق مؤمنين است.
گفتار
- «حلاوةُ الطّاعات للمُخلِص مُذهِبةٌ لِوَحشة العُجب.»
شيرينى طاعات براى مخلِص، از بين برنده وحشت و تنهايى عجب و خودبينى است.
- «عجبتُ لمَن عَرف الطّريقَ إلى ربّهِ، كيف يعيش مع غيرهِ، و هو تعالى يقول: أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ(1).»
در شگفتم از كسى كه راه به سوى پروردگارش را شناخته، چگونه با غير او زندگى مى كند، و حال آن كه خداوند مى فرمايد: «با تمام وجود به سوى پروردگارتان رجوع و انابه كنيد، و تسليم او شويد».
- «من قال باللَّه، أفناه عنه؛ و من قال عنه، أبقاه له.»
هر كس به خدا بگويد، خداوند او را از خودش فانى مى كند، و هر كس از خدا بگويد، خداوند او را براى خود باقى مى دارد.
- «نفسُك سآئرةٌ بك، و قلبُك طآئرٌ بك؛ فكُن مع أقربِهما وصولًا.»
نفْس تو، تو را سير مى دهد و قلبت تو را پرواز مى دهد، پس با هر كدام كه تو را زودتر [به خدا] مى رساند، همراه باش.
- بهاى رسيدن به مدارج عاليه، فناء در حق است، «فإذا فنى فيه، بَقِى بقآءَ الأبد؛ لأِنّ الفانِىَ عن محبوبِهِ باقٍ بِمشاهدةِ المطلوبِ، و ذلك بقآءُ الأبد.»؛ (پس وقتى انسان در او فانى شد، تا ابد در حق باقى مى ماند، زيرا كسى كه از محبوبش فانى شد، به مشاهده ى مطلوب باقى خواهد ماند، و اين همان بقاء ابدى است.)
- «حقيقةُ الفقر أن لا يستغنىَ العبدُ بشىءٍ سِوى الحقِّ سبحانه.»
حقيقت فقر آن است كه بنده به چيزى جز خداوند سبحان، احساس بى نيازى و استغنا نكند [و تنها به خداوند نيازمند باشد].
منبع: پاسداران حریم عشق،ج1
********************************************************************************************************************************************
پی نوشت ها به نقل از پاسداران حریم عشق:
1: سوره ى زمر، آيه ى 54
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب