بلاي عظيم طوفان بر اثر نفرين نوح - عليه السلام -
سالها حضرت نوح - عليه السلام - قوم گنهکار خود را از عذاب الهي هشدار داد، ولي آنها همه چيز را به مسخره گرفتند و به هشدارهاي حضرت نوح - عليه السلام - اعتنا نکردند.
نوح - عليه السلام - صدها سال براي هدايت قوم خود تلاش کرد، ولي جز گروه اندکي به او ايمان نياوردند. نوح - عليه السلام - به طور کلي از هدايت شدن قوم مأيوس شد، زيرا ميديد روز به روز بر لجاجت و آزار آنها افزوده ميشود و آنها آن چنان از نظر فکري و روحي مسخ شدهاند که هيچ روزنه اميدي براي جذب آنها باقي نمانده است و حتي از فرزندان آينده آنها نيز اميدي نيست.
از طرفي خداوند به نوح - عليه السلام - وحي کرد که:
«لَنْ يؤْمِنَ مِنْ قَوْمِک إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ؛ جز آنان که تا کنون ايمان آوردهاند، ديگر هيچ کس از قوم تو ايمان نخواهد آورد.»(1)
اينجا بود که نوح - عليه السلام - آنها را سزاوار نفرين ديد و در مورد آنها چنين نفرين کرد:
«رَبِّ لا تَذَرْ عَلَي الْاَرْضِ مِنَ الْکافِرِينَ دَياراً إِنَّک إِنْ تَذَرْهُمْ يضِلُّوا عِبادَک وَ لا يلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کفَّارا؛ پروردگارا! احدي از کافران را روي زمين زنده مگذار چرا که اگر آنها را زنده بگذاري بندگانت را گمراه ميکنند و جز نسلي گنهکار و کافر به وجود نميآورند».(2)
در اين هنگام بود که طوفان عالمگير و عظيم فرا رسيد. از آسمان و زمين، و از هر سو آب و سيل موج ميزد.
آبي که از آسمان ميآمد باران نبود، بلکه چون سيلي بود که بر زمين ميريخت و همه جاي زمين تبديل به آبشارهاي عظيم و بينظير شده بود، و باد تند از همه جا ميورزيد و رعد و برق و ابرهاي متراکم همه جا را تيره و تار ساخته بود. طولي نگذشت که کشتي بر روي آب قرار گرفت و همه انسانها و موجوداتي که در بيرون کشتي بودند، غرق شده و به هلاکت رسيدند. همه کوهها و دشتها زير آب قرار گرفت، گويي همه جا اقيانوس بود و ديگر زميني يا قلّه کوهي ديده نميشد.
به تعبير قرآن:«وَ هِي تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ کالْجِبالِ؛ کشتي نوح - عليه السلام - با سرنشينانش، سينه امواج کوه گونه را ميشکافت و هم چنان به پيش ميرفت.»(3)
هلاک شدن کنعان پسر نوح - عليه السلام -
يکي از پسران حضرت نوح - عليه السلام - «کنعان» نام داشت که به زبان عربي به او «يام» ميگفتند. حضرت نوح - عليه السلام - با روش و شيوهها و گفتار گوناگون او را به سوي توحيد دعوت کرد، ولي او با کمال گستاخي و لجاجت به دعوت پدر اعتنا ننمود و مثل ساير مردم به بت پرستي ادامه داد.
هنگامي که بلاي جهان گير طوفان فرا رسيد، نوح - عليه السلام - ديد پسرش کنعان در خطر غرق و هلاکت افتاده، دلش به حال او سوخت، از ميان کشتي او را صدا زد و گفت:
«يا بُنَي اِرْکبْ مَعَنا وَ لا تَکنْ مَعَ الْکافِرِينَ؛ پسرم! با ما به کشتي سوار شو و از گروه کافران مباش!»
ولي کنعان به جاي اين که به دعوت دلسوزانه پدر پاسخ دهد و خود را که در پرتگاه هلاکت بود نجات بخشد، با کمال غرور و گستاخي تقاضاي پدر را رد کرد و در پاسخ او گفت:
«سَآوِي اِلي جَبَلٍ يعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ؛ به زودي به کوهي پناه ميبرم تا مرا از آب حفظ کند.»
نوح - عليه السلام - گفت: «اي پسر! امروز هيچ نگهداري در برابر فرمان خدا نيست، مگر آن کس که خدا به او رحم کند.»
هنگامي که طوفان از هر سو وارد زمين شد، کنعان در خطر شديد قرار گرفت و ديگر چيزي نمانده بود که هلاک گردد.
نوح - عليه السلام - فرياد زد:
«رَبِّ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِي وَ اِنَّ وَعْدَک الْحَقُّ؛ پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است.»
خداوند در پاسخ نوح - عليه السلام - فرمود:
«إِنَّهُ لَيسَ مِنْ أَهْلِک إِنَّهُ عَمَلٌ غَيرُ صالِحٍ...؛ اي نوح! او از اهل تو نيست، او عمل ناصالحي است و فرد ناشايستهاي ميباشد، بنابراين آنچه را از آن آگاه نيستي از من مخواه، به تو اندرز ميدهم تا از جاهلان نباشي.»
نوح - عليه السلام - عرض کرد: «پروردگارا! من به تو پناه ميبرم که از درگاهت چيزي بخواهم که آگاهي به آن ندارم، و اگر مرا نبخشي و به من رحم نکني از زيانکاران خواهم بود.»(4)
به اين ترتيب عذاب الهي، حتي فرزند ناخلف نوح - عليه السلام - را نيز شامل شد و به شفاعت نوح - عليه السلام - از درگاه خداوند توجه نگرديد، چرا که او با نوح و مکتب نوح - عليه السلام - مخالف بود و بر اثر انحراف و گناه، رشته خانوادگيش با نوح - عليه السلام - قطع شده بود، چنان که سعدي ميگويد:
پسر نوح با بدان بنشست *** خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزي چند *** پي نيکان گرفت و مردم شد
شکرگزاري هميشگي نوح - عليه السلام -
قرآن کريم نوح - عليه السلام - را به عنوان «عبد شکور» (بنده بسيار شکرگزار) معرفي کرده است.(5) امام سجاد - عليه السلام - فرمود: «مردم سه خصلت را از سه نفر آموختند، صبر و استقامت را از ايوب - عليه السلام -، شکر و سپاس را از نوح - عليه السلام -، و حسادت را از پسران يعقوب».(6)
اينک در اين جا به داستان زير از کتاب مثنوي معنوي مولانا در مورد خشنودي نوح - عليه السلام - به رضاي الهي و شکر او توجه کنيد:
پس از مناجات نوح - عليه السلام - با پروردگار، در مورد هلاکت پسرش کنعان، خداوند به نوح - عليه السلام - چنين پاسخ داد:
تو اي نوح! عزيز درگاه ما هستي، دلت را به خاطر کنعان نميشکنم، بگذار تو را از حال او اطلاع دهم.
نوح: نه، نه! اگر خود مرا نيز غرق سازي و نابود کني بنده تسليم تواَم. خدايا! تسليم فرمانت هستم، هر لحظه بخواهي زندهام کن يا بميران، حکم و فرمانت جان من است و من از اعماق جان خواسته تو را ميپذيرم و به آن خشنودم!
من در اين جهان جز جمال تو را نمينگرم، و اگر هم چيزي را بنگرم ازاين رو است که چراغي فرا راه منظر تو است.
من عاشق آفريدههاي تو هستم، صابر و سپاسگزار خالص درگاهت ميباشم، من به وجود عيني مصنوعات عشق نميورزم، بلکه آنها را که آيينه جمال تواند مشاهده ميکنم که بين اين دو فرق بسيار ظريفي است که تنها اهل شهود آن را درک ميکنند.
گفت: اي نوح! آر تو خواهي *** جمله را حشر گردانم بر آرم از ثَري
بهر کنعاني دل تو نشکنم *** ليک از احوال او آگه کنم
گفت: ني ني راضيم که تو مرا *** هم کني غرقه اگر بايد تو را
هر زمانه غرقه ميکن من خوشم *** حکم تو جان است چون جان ميکشم
ننگرم کس را وگر هم بنگرم *** او بهانه باشد و تو منظرم
عاشق صُنع توام در شکر و صبر *** عاشق مصنوع کي باشم چو گبر
عاشق صُنع خدا با فَر بود *** عاشق مصنوع او کافر بود
در ميان اين دو فرقي بس خفي است *** خود شناسد آن که در رؤيت صفي است(7)
کشتي نوح - عليه السلام - بر فراز کوه جودي
طوفان، سيل و آب سراسر جهان را فراگرفت. کشتي نوح - عليه السلام - بر روي آب به حرکت درآمد، سرنشينان کشتي نجات يافتند و گنهکاران به هلاکت رسيدند، آب به قدري بالا آمده بود که بنابر روايتي پيامبر - صلّي الله عليه و آله - فرمود:
«مادري به کودک شيرخوار خود بسيار علاقه داشت، هنگامي که مشاهده کرد از هر سو آب به جريان افتاده، به سوي کوهي شتافت و از آن بالا رفت تا اين که يک سوم مسافت کوه را پيمود. همان جا ايستاد و چون آب به آن جا رسيد، مادر از آن جا بالاتر رفت تا به دو سوم ارتفاع کوه رسيد، پس از چند لحظه آب به آن جا نيز رسيد تا اين که مادر خود را به قله کوه رسانيد. آب آن جا را نيز فرا گرفت و هنگامي که آب به گردن آن مادر رسيد، او کودکش را با دو دست خود بلند کرد تا آب به او نرسد، ولي آب هم چنان بالا آمد و از سر آنها گذشت و آنها غرق شدند.»(8)
سرانجام (چنان که در آيه 44 سوره هود آمده) کشتي بر روي کوه جودي پهلو گرفت. اين کوه در يکي از مناطق شمال عراق، نزديک موصل قرار گرفته است.(9)
نوح - عليه السلام - کشتي را به حال خود رها کرد و خداوند به کوهها وحي کرد که من کشتي بندهام نوح را روي يکي از شما مينهم. کوهها در مقابل فرمان الهي گردن کشيده و سرافرازي کردند، ولي کوه جودي تواضع کرد، از اين رو آن کشتي بر سينه آن کوه نشست، دراين هنگام نوح - عليه السلام - عرض کرد: «خدايا! کار کشتي و ما را سامان بخش.»(10)
زندگي نوين، پس از فرو نشستن طوفان
هنگامي که کار مجازات الهي در مورد قوم ستمگر نوح - عليه السلام - به پايان رسيد، و آن سنگدلان لجوج و تيره بختان کور دل به هلاکت رسيدند، و طومار زندگي ننگينشان پيچيده شد، فرمان الهي به زمين و آسمان صادر گرديد که:
«يا اَرْضُ اِبْلَعِي ماءَک وَ يا سَماءُ اَقْلِعِي؛ اي زمين آبت را فرو بر، و اي آسمان از باريدن خودداري کن».
پس از اين فرمان، بيدرنگ آبهاي زمين فرو نشستند و آسمان از باريدن باز ايستاد و کشتي بر سينه کوه جودي پهلو گرفت.
از طرف خداوند به نوح - عليه السلام - وحي شد: «اي نوح! با سلامت و برکت از ناحيه ما بر تو و بر تمام آنها که با تواند فرود آي.»(11)
از امام صادق - عليه السلام - نقل شده که فرمودند: حضرت نوح - عليه السلام - همراه هشتاد نفر از کساني که به او ايمان آورده بودند از کوه جودي به پايين آمدند و در سرزمين موصل براي خود خانههايي ساختند (و زندگي نوين و گرم توحيدي را به دور از آلودگيهاي شرک و فساد، آغاز نمودند) و در آن جا شهري ساختند که به نام «مدينة الثَّمانين» (شهر هشتاد نفر) معروف گرديد.(12)
حضرت نوح - عليه السلام - بر فراز کوه جودي عبادتگاهي ساخت و در آن با پيروانش به عبادت خداي يکتا و بيهمتا ميپرداخت.(13)
مطابق پارهاي از روايات، روز پياده شدن نوح - عليه السلام - و همراهان از کشتي، روز عاشورا (در آن عصر) بوده است.
نوح و همراهان در پاي همان کوه جودي خانههايي ساختند و نام آن را «سَوقْ الثَّمانين» (بازار هشتاد نفر) نهادند. کم کم نسل بشر، از همان هشتاد نفر که سه نفر از آنها به نامهاي سام، حام و يافث از پسران نوح بودند، ادامه يافت و رو به افزايش نهاد.(14)
در پارهاي از روايات آمده که نسل بشر از اين تاريخ به بعد از سه پسر نوح (سام، حام و يافث) باقي ماند و گسترش يافت.
ادامه انشاالله در قسمت بعد.
منبع : منبع : دانشنامه قرآني سلسبيل(کاري از موسسه نرم افزاري کوثر و موسسه نرم افزاري يمين)
*************************************************************************************************************
1- سوره هود، 36.
2- سوره نوح، 26 و 27.
3- سوره هود، 42.
4- مضمون آيات 42 تا 47 سوره هود.
5- سوره اسراء، 3.
6- بحار، ج 11، ص 291.
7- ديوان مثنوي به خط ميرخاني، ص 235 (دفتر سوم).
8- بحار، ج 11، ص 303.
9- مجمع البیان ، ج 5 ، ص 250 ؛ در مورد محل کوه جودي، مکانهاي ديگري نيز گفته شده است
10- اصول کافي، ج 2، ص 124.
11- سوره هود، 44 و 48.
12- بحار، ج 11، ص 313.
13- اعلام قرآن خزائلي، ص 281. (چون به این کتاب دسترسی ندارم ، از بودن مطلب فوق در آن مطمئن نیستم.به هرحال منبعی است که در دانش نامه معرفی شده است.)
14- تاريخ حبيب السِّيَر، ج 1، ص 31. (چون به این کتاب دسترسی ندارم ، از بودن مطلب فوق در آن مطمئن نیستم.به هرحال منبعی است که در دانش نامه معرفی شده است.)
رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إذا غَضِبَ اللَّهُ عَلى امَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ، غَلَت أسعارُها، وقَصُرَت أعمارُها، ولَم تَربَح تُجّارُها، ولَم تَزكُ ثِمارُها، ولَم تَغزُر أنهارُها، وحُبِسَ عَنها أمطارُها، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها.
ترجمه:
هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و بر آن عذاب نازل نكند، قيمتها در آن بالا مى رود، آبادانى اش كاهش مى يابد، بازرگانانش سود نمى برند، ميوه هايش رشد نمى كنند، جوى هايش پُر آب نمى گردند، باران بر آن فرو نمى بارد، و بَدانش بر آن سلطه مى يابند.
الكافي (ط - دارالحديث)، ج10، ص: 553
و آن حضرت فرمود: كسى كه كلمه «نمى دانم» را از دست بگذارد تير هلاكت بر مواضع حساس كشتنى اش نشيند.
منبع: نهج البلاغه، ترجمه انصاریان، حکمت 85
شبی یک ساعت دعا بخوانید. اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید. در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هرچه هست در آن است.
شیخ جعفر مجتهدی
پایگاه فرهنگی - مذهبی ازکی 1392 ©
کپی برداری از مطالب، با ذکر منبع مجاز میباشد
طراحی و پشتیبانی: آتروپات وب